نوشته: ولسی ج اسمیت
در سالهای اخیر، ایدئولوژی های تراجنسی، به چنان تهاجم فرهنگی دست زده که هر گونه عقل و منطقی پیشی میگیرد.
اول این که علوم زیستی و واقعیت بدن انسان را به زبالهدان ریختند و احساسات شخصی بالاتر از واقعیات بیولوژیکی بدن در نظر گرفته شد. بعد فرآیندهای موجود برای پرداختن به ایدهپردازی تراجنسی نیز دور ریخته شدند، و این به هر کسی که باور داشت عضوی از جنس مخالف است اجازه داد هویت جدیدش را اعلام کند، و به طور جادویی به جنس مخالف بپیوندد.
سپس نوبت به مهندسی کردن گفتار رسید و پلیس واژگانی به راه افتاد که از رسانهها، کارفرمایان، همکاران و خانوادهها خواستند افراد تراجنسی را با ضمیری خطاب قرار دهند که آنها مطالبه میکردند، و تهدید کردند در غیر این صورت شبکههای اجتماعی، شغل و حتی گاه حضانت فرزندان خود را از دست میدهند.
ادارات دولت بایدن نیز مقرراتی را به پزشکان ابلاغ کردند که ایشان را ملزم میداشت هورمونهای تراجنسی و جراحیهای مربوطه را ارائه دهند؛ حتی در صورتی که اخلاقیات و باورهای دینیشان را مخدوش میکند. از بیمارستانهای کاتولیک بابت امتناع از جراحی تراجنسی رحم شکایت شد و برخی شکایتها به موفقیت رسید.
کمی بعد خودِ زنانگی نیز تحریم شد. همچنین به جنس مؤنث عباراتی نظیر «افراد دارای رحم» اطلاق شد. در همه جا به ما گفته شد «مردان میتوانند زایمان انجام دهند» و «زنان میتوانند آلت تناسلی مردانه داشته باشند».
ورزشکاران زن مجبور شدند با ترازنان در ورزشهایی مانند دو میدانی، شنا، گلف و والیبال رقابت کنند. رختکنهای دختران و زنان به روی هر کسی که ادعا میکرد مونث است باز شد، صرف نظر از این که اندام تناسلی آن شخص چیست.
سپس به سراغ کودکان آمدند. فعالان به شبکههای اجتماعی مانند تیکتاک پیوستند تا آرمانهای تراجنسی را برای جوانان تبلیغ کنند و در سکوت حتی به سنتیترین خانوارها نیز حمله کردند. کودکانی که ادعا میکردند عضوی از جنس مخالفند در تعداد از قطره به سیلی سریع تبدیل شدند.
به نام پیشگیری از خودکشی نوجوانان، دولت بایدن استانداردهایی را برای مراقبت تدوین کرد که لازم میداشت خردسالان و کودکانی که ادعا میکنند تراجنسیتی یا جنسیت غیردوگانه هستند صرفاً خدمات «موافق-جنسیت» دریافت کنند؛ به این معنی نظر آنها بی چون و چرا پذیرفته شود.
تحت این نظام جدید، ابتدا بچههایی که ادعا میکنند تحت جنسیت زیستشناختیشان نیستند «موافقت اجتماعی» بی چون و چرا دریافت میکنند، و نباید با نام دریافتی هنگام تولدشان که آن را «نام مرده» نامیدند، خطاب شوند، و فقط با ضمیری که خودشان ترجیح میدهند مورد خطاب قرار گیرند.
برخی مدارس به طور مخفیانه این ایدهها را میپذیرند و آشکارا آرمانهای تراجنسی را در کلاسهای درس ترویج میدهند و گاه این «تحول جنسیت» کودکان را از والدین مخفی میکنند.
از آن بدتر این که سپس کودکان و نوجوانان تحت «مراقبت پزشکی موافق» قرار میگیرند که طی آن پزشکان داروها و هورمونهایی برای پیشگیری از بلوغ عادی تجویز میکنند. «مراقبت جراحی موافق» نیز بسیار عادی شده و طی آن هزاران دختر حدودا ۱۲ ساله سینههایشان را جراحی و بر میدارند. نوجوانان جراحیهای تهاجمی بازسازی چهره انجام میدهند تا سیمایشان مردانهتر یا زنانهتر شود. تعداد اندکی از آنها حتی اندام تناسلی خود را نیز بازسازی میکنند.
مدت زیادی است که به نظر میرسید این انقلاب اجتماعی واژگون کننده توقف ناپذیر است. اما اکنون به نظر میرسد اوضاع در حال بازگشت به قبل است.
توقف کشورهای پیرو آزادی اجتماعی
بر خلاف آنچه آرمانگرایان به ما میگویند، «علم» تراجنسیت (خصوصاً در مورد کودکان دچار آشفتگی جنسی) به «نتیجه» نرسیده است.
حوزههای سلامت عمومی در انگلستان، فرانسه، فنلاند و سوئد (که چندان هم پیرو انجیل نیستند) دستورالعملهای جدیدی منتشر کردهاند که دقیقاً به دلیل کمبود در اطلاعات و تحقیقات خوب و امکان آسیب جدی، توصیه میکند «احتیاط زیادی» در پیشگیری از بلوغ کودکان یا انجام جراحیهای تغییر در بدن به خرج داده شود. دستورالعملهای اخیر منتشر شده توسط انگلستان مخصوصا تأکید دارند آشفتگی جنسی در کودکی اغلب «گذرا» است.
مسئولان در فرانسه، سوئد و فنلاند نگرانند که افزایش تعداد کودکانی که خود را تراجنسی میدانند چنان شدید است که میتواند «فراگیر» تلقی شود. دستورالعملهای جدید قویاً تشویق میکنند به جای منع بلوغ و تغییر جسمانی با جراحی، جستجو و مراقبت روانشناختی برای خردسالان انجام شود.
ماجراهای «بازگشت از تغییر جنسیت»
جنبش تراجنسیتی با گفتن ماجراهای شادمانی کودکان از جراحیهای تغییر جنسیتشان و نگران کردن والدین از خودکشی کودکان اهداف خود را به پیش می برد. اما اکنون تعداد جوانانی که پس از تغییر جنسیت، به جنسیت تولدشان بازگشتهاند در حال افزایش است. این فرایند به اصطلاح «بازگشت از تحول» نام دارد. ماجراهای آنها اغلب غمانگیز و متقائدکننده است. مثلاً کلوئی کول، دختری ۱۸ ساله است که از تحول بازگشته تعریف میکند پس از آشفتگی جنسی در ۱۲ سالگی، با تغییر جنسیت او «موافقت» شد و در ۱۵ سالگی سینههایش را طی جراحی برداشت. اکنون که ۱۸ ساله شده درک کرده یک خانم است و میگوید: «زندگی نوجوانی من سرشار از درد جانفرسا، پشیمانی و مهمتر از همه بیعدالتی بوده است».
این فقط داستان زندگی کلوئی نیست. یک مستند جدید به نام «خاطرات بازگشت از تحول»، ماجرای سه خانم جوان را دنبال میکند که جسمشان از موافقت پزشکی و در یک مورد جراحی آسیب دیده تا اخطاری باشد برای حفاظت از کودکان در برابر آرمانگرایی تراجنسی و مراقبت موافق جنسیت.
حمله وکلای محاکم
کلوئی تصمیم گرفته از پزشکانی که اجازه دادند آسیب بازگشتناپذیر پزشکی و جراحی به او وارد شود، شکایت کند. تهدید و تحویل پروندههای مشابه دیگر نیز در جریان است. کامیل کییافل ۳۲ ساله علیه متخصصان حرفهای که میگوید به او فقط پس از دو کنفرانس مجازی اجازه جراحی سینه دادهاند اعلام شکایت کرده است.
تصویب قوانین محافظت از جوانان در ایالات آمریکا
ایالات محافظهکار در آمریکا تصویب قوانینی برای محافظت از کودکان از تبلیغات آرمانگرای تراجنسی و تحول پزشکی و جراحی را آغاز کردهاند. فلوریدا بحث در خصوص موضوعات حساس جنسی، از قبیل تراجنسیت را تا کلاس سوم ممنوع کرده است. چندین ایالت رقابت پسران مادرزاد با دختران را در ورزش ممنوع کردهاند. برخی ایالات از مردم درخواست کردهاند از دستشوییهای عمومی مطابق جنسیت هنگام تولد خود استفاده کنند. آرکانزاس، آلاباما و آریزونا تغییر جنسیت را در جوانی ممنوع کردهاند و احتمال میرود قوانین مشابه دیگری نیز در راه باشند.
آرمانگرایی جنسی یکی از وخیمترین تهدیدات فرهنگی است که جوامع غربی با آن مواجهند. نه تنها بدن و ذهن افراد خصوصاً کودکان در خطر است، بلکه وقتی فقط احساسات فرد باشد که تعیین کننده جنسیت باشد؛ و هر گاه واقعیت را دور بیاندازیم تا فضایی برای احساسات عمیقاً شخصی افراد باز کنیم، حتی پایداری تمدن نیز در خطر جدی قرار میگیرد.
زمان آن فرا رسیده است که بحثی شدید اما با احترام متقابل مطرح شود که تنها به جای تاکید بر علل تراجنسیتگرایی و فواید بالقوه تحول برای این افراد، بر خطرات زیاد و بر مراقبتهای دلسوزانه جایگزین برای مبتلایان و توازن فرهنگی نیز تمرکز شود.
نوشته: ولسی ج اسمیت
ولسی ج اسمی، نویسنده صاحب جایزه، مجری پادکست انسانیسازی (humanize.today)، رئیس مرکز استثناپنداری انسان، تحت مؤسسه اکتشاف و مشاور شورای حقوق بیماران است. آخرین کتاب او «فرهنگ مرگ: عصر داروهای آسیبزا» نام دارد.