مردی با مشکل قلبی میگوید قرصهای ضد استروژن و تستسترون که بخاطر تغییر جنسیتش به یک زن باید بطور مرتب مصرف میکرد نزدیک بود او را به کشتن دهد.
در سال ۲۰۱۷ پزشکها به دیوید بیکن آمریکایی ساکن کالیفرنیا گفتند که اگر داروهای تغییر جنسیت را که از سال ۲۰۱۴ مصرف میکرد کنار نگذارد، دو هفته بیشتر زنده نخواهد ماند.
بیکن که حالا ۳۲ ساله است در گفتگو با بخش انگلیسی اپک تایمز گفت: نزدیک بود هورمون درمانی من را به کشتن دهد. تجربه من خیلی وحشتناک و خطرناک بود.
قبل از آنکه داروها برایش تجویز شود دو روان درمانگر به او گفته بودند که اگر تغیر جنسیت ندهد ریسک خودکشیاش خیلی بالاست.
مشکل قلبی
بیکن از یک نقص ریوی مادرزادی رنج میبرد. بر اثر شکل نگرفتن دریچهای از قلب که جریان خون را از قلب به ششها کنترل میکند، جریان خون به ششها برای گرفتن و حمل اکسیژن در بدنش به خوبی انجام نمیشد.

او مجبور شده بود نُه بار عمل جراحی قلب باز برای پیوند دریچههایی را انجام دهد که از بافت حیواناتی مانند خوک و گاو ساخته شده بودند که به مرور زمان بسته شده یا فرسوده میشدند.
بیکن زمانی که خیلی کوچک بود بخاطر جراحی ها به PTSD یا «اختلال استرس پس از سانحه» مبتلا شد.
بیکن به اپک تایمز گفت: «وقتی سیزده ساله بودم، وسط عمل ناگهان به هوش آمدم که اضطراب را هم به ترسم اضافه کرد. خیلی ترسناک بود. من از قبل «اختلال استرس پس از سانحه» داشتم، این اتفاق تشدیدش کرد. من از معدود آدمایی هستم که میتوانم بگویم که داخل قلبم را دیدم.»
بیکن در بچگی به عنوان یک پسر همان کارهایی را انجام می دادم که پسرهای دیگر انجام میدادند.
«از درخت بالا میرفتم. دوچرخه سواری میکردم. توپ بازی میکردم، به ماشینها سنگ میزدم و یک تفنگ ساچمهای داشتم. من تنها پسر خانواده و بچه وسطی بین خواهر بزرگ و خواهر کوچکم بودم.»
در مدرسه، به دلیل شرایط پزشکیاش قادر به انجام فعالیتهای شدید و ورزشهای خاصی نبود. تا کلاس پنجم در خانه درس میخواند و وقتی وارد مدرسه عمومی شد برنامه آموزش فردی مخصوص کودکان دچار معلولیت به او ارائه شد.
«یادگیری من به شکل منحنی بود. حواس و توجهم معمولا پرت بود … مادرم همیشه شک داشت که اوتیسم یا بیش فعالی داشته باشم، ولی آزمایش ندادم.»
نارضایتی جنسی
بیکن وقتی کلاس پنجم بود به یک مدرسه عادی در ایالت جورجیا میرفت. یک روز که از مدرسه به خانه برگشت، درباره جنسیتش ناراضی و ناراحت بود. سر شام میخواست به خانوادهاش راجع به این مسئله بگوید، اما جرات نداشت.

«آنجا نشسته بودم و نمیدانستم بهتره به پدر و مادرم بگم یا نه. مطمئن نبودم، و در نهایت نگفتم.»
مادرش که متوجه چیزی شده بود به اتاق بیکن رفت تا ببیند حالش خوب است یا نه.
«به مادرم گفتم که نمیخواهم پسر باشم. مادرم کاملا شوکه شده بود. بعد بهش گفتم که من را ببرد دکتر تا برایم داروهای هورمونی ضد بلوغ تجویز کند. دهان مادرم باز مانده بود. یادم میآید مادرم خیلی دعا کرد، به کلیسا رفت، انجیل خواند و از دیگران مشاوره گرفت. او با تغییر جنسیتم موافق نبود و فکر میکرد این فقط یک مرحله گذراست.»
با آنکه مادرش او را به فعالیتهای اجتماعی تشویق میکرد، بیکن همچنان اضطراب داشت و حس میکرد وصله ناجور است.
او میگوید: من دوستان زیادی نداشتم. خودم داشتم خودم رو طرد میکردم.
خاطرات مدرسه
سال بعد، بیکن سه مدرسه مختلف را عوض کرد. قبل ازاینکه خانوادهاش به کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کنند، بیکن ترم اول پایه ششم را در مدرسه عادی در جورجیا گذراند. پایه هفتم که بود به ایالت مونتری در شمال امریکا رفت و سال بعد به مدرسه دیگری در همان منطقه جابجا شد.
وقتی در دوازده سالگی به بلوغ رسید، حتی بیشتر نسبت به جنسیتش گیج و نامطمئن بود.
«چیزی در بدنم درست نبود. چیزی کم بود. آن زمان دلیلش را نمیدانستم. نمی دانستم که فقط بخاطر دوران بلوغ بود.»
برخی پسرها در مدرسه اذیتش میکردند و او را «گِی»، به معنی همجنس باز صدا میزدند. دلیلش این بود که دور و بر دخترها میپلکید و تنها یک دوست پسر داشت که او هم آخر گِی از آب درآمد.
«من کتک میخوردم. کاملا دوران مدرسه را به خاطر دارم. وحشتناک بود. مورد آزار قرار گرفتن و گی خوانده شدن کم کم بذر این فکر را در سرم پروراند که نکند من واقعا گی هستم. آزار و اذیت در طی دوران دبیرستان هم ادامه پیدا کرد.»
بیکن به یاد میآورد که تابلوی رنگین کمانی الجیبیتی را که رویش نوشته بود، «مهربان باشیم» در مدرسه دیده و اعلامیههای انجمن گِیها که احترام گذاشتن به گیها و لزبینها را تشویق میکرد. منظور از الجیبیتی، افراد همجنس گرا، دو جنس گرا،ترنسجندر و برخی گرایشات جنسی دیگر است که رنگهای رنگین کمان را به عنوان پرچم خود انتخاب کردهاند.
او در دوران راهنمایی به دخترها علاقه داشت و وقتی اول دبیرستان بود با دختری هم دوست شد ولی از آنجا که در مدرسه اذیتش میکردند دوستیاش را خاتمه داد.
در سال یازدهم و دوازدهم دیگر با هیچ دختری قرار نمیگذاشتم. با دختری که دوست بودم هم بههم زدم. فکر میکنم شاید بهدلیل آنهمه اذیت شدن بود. نمیدانستم چی و کی هستم و به آن دختر گفتم که بخاطر مشکل شخصیست که با او بههم میزنم.
اذیت شدنها در مدرسه تمرکز او را در درس هم تحت تاثیر قرار داد. میانگین نمراتش در سال آخرآنقدر پایین بود که آن سال را پاس نکرد و مجبور به شرکت در برنامه آموزش در خانه شد. بیکن در سال ۲۰۰۹، فارغ التحصیل شد.
«معدلم بسیار بالا رفت. افت درسیام بخاطر اذیت و آزارهای در مدرسه بود»
میخواستم زن باشم
بیکن بهعنوان کوئیر یعنی کسی تمایلات جنسی عجیبی دارد، تشخیص داده شده بود. اما با گذشت زمان شروع به پوشیدن لباسهای زنانه کرد و در هجده سالگی در فکر تغییر جنسیتِ کامل مطمئن بود.
«میخواستم زن باشم. میخواستم سینه داشته باشم و آلت مردانهام برداشته شود. میخواستم برای بقیه زندگیام زن باشم. واقعا احساس میکردم که زن هستم. کاملا حس میکردم که یک زن بودم. بیکن در ۲۳ سالگی شروع به مصرف قرصهای ضد استروژن و تستسترون میکند. او تا بزرگسالی هیچوقت به پدر یا دو خواهرش راجع به سردرگمیاش نسبت به جنسیتش چیزی نگفت.

«پدرم اصلا در این مورد نمیدانست. مادرم هیچوقت چیزی به او نگفته بود.»
بیکن حدود یک سال و نیم بعد از درمان تغییر هورمونی، به اداره «والدین شدن برنامه ریزی شده» در سالیناسِ کالیفرنیا رفت تا با تیم جراحی متخصصین تغییر جنسیت ملاقات کند.
«ظاهرا شرایط لازم برای ایمپلنت سینه و باسن را داشتم. ۲۳ ساله بودم که شروع به پوشیدن سوتین کردم. وقتی به ۲۶ سالگی رسیدم و رشد سینه متوقف شد، کاپ بزرگتر میپوشیدم. آنها حدود چهل نوع و سایز سینه داشتند که میتوانستی از بین آنها انتخاب کنی. واقعا عجیب بود. متخصصان در مورد جراحی باسن هم پیشنهاد میدادند. در مورد برداشتن آلت تناسلی مردانهام هم صحبت میکردند. به آن وارونگی آلت میگفتند. حتی جدول جنیست تک شاخ (Gender Unicorn Chart) که جنسیت شخص را بر اساس معیارهای تعریف شدهای شناسایی میکند نشان دادند. همچنین ۲۷ تصویر مختلف از آلت تناسلی زنانهای که میتوانستم داشته باشم بهمن نشان دادند.»
«وقتی متخصصان اتاق را ترک کردند، یک پرستار ماند تا توضیح بیشتری از جزییات جراحی ها ارائه دهد. او گفت بیشتر از ۹۰ درصد بیماران ترنس مرد که تمایل به زن شدن دارند، آلت مردانه خود را نگه میدارند و از طریق وارونگی آلت مردانه یا جراحی پلاستیک آلت زنانه را میسازند که آن هم مشکلات و روندهای درمانی پیچیده خودش را دارد.»
«آنها این پروسه را گشاد کردن مینامیدند چون باید روزی چهار یا پنج بار چیزی را در آنجا قرار میدادی تا از بسته شدن گوشت و پوست آن دهانه جلوگیری کنی، زیرا آن اصولا تنها یک زخم باز بود.»
بعد از این مکالمات، بیکن از هر دو جراحی صرف نظر کرد.
شخصیت زنانه
سال ۲۰۱۵، بیکن رسما اسم کوچکش را تغییر داد و در کالج پنینسولای مونتری با نام لیزا بیکن حاضر شد.
با وجود مشکلات پزشکی و مشغولیاتش با جنسیتش تمرکزی بر دروس دانشگاه برایش باقی نماند و موفق به گذراندن کالج نشد.
او میگوید: «من واقعا پایه و اساسی برای چیزی که میخواستم، نداشتم. به عنوان یک زن، شروع به رابطه برقرار کردن با مردانی کردم که در سایت دوستیابی گِیها پیدا کرده بودم. تجربهای که عمیقا بابتش پشیمانم.»
«از سر تا پا یک زن شده بودم. موهایم هم بلند بود و با هد بند یکطرف میبستم، مژههای مصنوعی و همه چیز داشتم. داشتم نقشم را بازی میکردم. با مردی وارد رابطه شدم و با او به ایالت واشینگتن نقل مکان کردم. اما وقتی به سیاتل رسیدم، آن مرد را از خانهاش بیرون انداختند و هر دو بیخانمان شدیم. چندین ماه در ماشین بیکن خوابیدیم.»
«من در خیابان و ماشینم زندگی میکردم. بیخانمان بودم و دو جا کار میکردم. رابطه با آن مرد تقریبا هشت ماه ادامه پیدا کرد. واقعا دوست داشتم رابطهام را ادامه بدهم ولی او نمیخواست و ترکم کرد. قلبم شکسته بود و بعد از اون دیگر با هیچکس رابطهای برقرار نکردم.»
برگشت به خانه
بیکن پس از جدایی و قبل از آنکه با مادرش تماس بگیرد و درخواست بازگشت به خانه را کند، حدود چهار ماه در واشینگتن ماند. تازه ۲۵ سالش شده بود.

«همه چیز را از دست داده بودم. ماشینم را فروخته بودم و هیچ چیزی نداشتم. وقتی به خانه برگشتم، شکهایی در ذهنم در مورد تغییر جنسیت دادنم شروع شد.»
«انگار یک چیزی درست نبود. یه چیزی سر جاش نبود.»
والدینش پیشنهاد دادند که از یک روانشناس خصوصی مشاوره بگیرد. اینبار با روانشناس صحبت کرد نه روانپزشک.
درمانگرش به او گفت که شاید اوتیسم داشته باشد.
«من واقعا هیچوقت آشفتگی جنسی (ناشی از عدم تطابق جنسیتی) نداشتم. روانشناسم گفت که یکی از دلایلی که در من این تغییر جنسیت را به وجود آورد، پورنوگرافی (خواندن یا تماشای موضوعات شهوت انگیز) بود. آن زمان مرتبا این کار را میکردم. الان دیگر نگاه نمیکنم. پورن را از زندگیام بیرون انداختهام. دو سال است که هیچ فیلم پورنی نگاه نکردهام. میخواهم آن را به ده سال برسانم.»
او در نوجوانی، ساعتهای بیشماری را در اینترنت به کار بر روی کد نویسی گذراند تا بالاخره راهش را به شبکه دارکوِب (وب سیاه- شبکهای که فروشندگان کارهای غیرقانونی از جمله پورن کودکان در آن فعالیت میکنند) باز کرد.
«هرطور که بود به دارکوِب راه یافتم. نمیدانم چطوری ولی نباید هیچوقت اینکار رو انجام میدادم چون تماشای چیزهایی که اونجاست به هیچ وجه برای یک بچه خوب نیست.»
لحظه مواجه شدن با حقیقت
وقتی بیکن ۲۷ ساله بود، اوضاع سلامتیاش بدتر شد و برای آزمایشات به دپارتمان قلب و عروق دانشگاه کالیفرنیا رفت.
نتایج بسیار ناامیدکننده بود. دکترها به او گفتند اگر فورا مصرف داروهای تغییرِهورمونی را قطع نکند، به زودی خواهد مرد. او گفت: درست تا زمانی که دکترها گفتند تنها دو هفته زنده خواهم بود، داشتم به عنوان یک زن زندگی میکردم. پس از آن، بین مرگ و زندگی، زندگی را انتخاب کردم.
بیکن زودتر از آنچه انتظار داشت مجبور به نهمین جراحی قلب شد؛ زیرا داروهای تغییرِهورمونی دریچههای قلبش را بسته و به آنها آسیب رسانده بودند.
«به من گفتند که دریچههای قلبم کاملا از بین رفتهاند. شوکه بودم. اینبار واقعا بیدار شدم.»
جدا از اینکه مصرف استروژن به قلبش آسیب رسانده بود، داروی ضد تولید تستسترون آسیب جبران ناپذیری را ایجاد کرده بود.
«این دارو بیضههایم را کوچیک کرد. متاسفانه احتمالا عقیم شدهام. قطع داروی استروژن مثل برگشتن به دوران بلوغ بود.»
استخوانهایم درد میکرد. حجم عضلاتم داشت بیشتر میشد چون هورمون تستسترون در حال افزایش بود. با اینکه بزرگسال بودم، دوباره بلوغ را تجربه کردم.
بازسازی و تأمل
اگرچه بیکن بابت گذشته افسوس میخورد ولی در گذشته زندگی نمیکند و تمام لباسهای زنانهاش را دور انداخت. او میگوید: «همه لباسها را از خانه انداختم بیرون تا دیگر جذبشان نشوم. تصمیم حیاتیای بود و برای بهتر شدن بود.»
بیکن معتقد هست که پیام دروغین «مهربان باشیم» تابلوی رنگین کمانی LGBTQ در مدرسه بذر سردرگمی جنسیتی را در ذهن او کاشت.
آن پیام «مهربان باشیم» همان بذر بود. پشتش علامت الجیبیتیکیو داشت. آن رنگین کمان و تابلو درست وقتی وارد بعضی از مدارس که میشوید درست دم در ورودی قرار دارد. معتقدم بخاطر اون بود که این اتفاق برام افتاد و دلم نمیخواهد برای هیچ بچه دیگری پیش بیاید.

از نظر بیکن نظریه تراجنسیت دقیقا همین است: یک نظریه. او میگوید: «یک مرد نمیتواند خود را به زن تبدیل کند و بچهدار شود. همهاش همین است. یک زن هم نمی تواند حقیقتا یک مرد شود.»
بیکن می گوید حالا که به گذشته نگاه میکند به نظرش واقعا نگران کننده است که وقتی پسر کوچکی بوده راجع به قرصهای ضد بلوغ میدانسته است.
«بچه بودم و فریب خوردم. حتی نمیدانم چی شد که گول خوردم. رسما فریب خوردم. همه چیزهایی که انجام دادم بهعنوان یک بزرگسال انجام دادم. به عنوان یک بزرگسال تصمیم گرفتم و بابتش احساس حماقت میکنم. اما میدانید، ما همه اشتباه میکنیم. ما همه انسانیم.»
بیکن از وقتی که کاملا به جنسیت اصلی مردانهاش بازگشته، ترجیح میدهد به جای واژه مصطلح «به جنسیت اصلی عقبگرد کرده» خودش را «تراجنسیتی سابق» بخواند. او افزایش تعداد زنانی که راجع به عقبگرد به جنسیت اصلیشان برای عموم صحبت میکنند را تحسین میکند. مردان بیشتری را تشویق میکند که قدم جلو بگذارند.
او میگوید: «اینکار شجاعت میطلبد. مردها از اینکه در این باره صحبت کنند میترسند. بعضی از آنها هنوز به نوعی ترس دارند.»
میفهمم که با توجه به نفرت و خشمی که وجود دارد اصلا کار آسانی نیست. بیکن از بعضی فعالان جامعه الجیبیتیکیو ناامید است که صدای آنانی که به جنسیت اصلیشان برگشتهاند را منعکس نمیکنند … حس میکنم آنزمان همه اینها به نوعی داشت به من تلقین میشد.»
با این حال بیکن تحمل و احترام بیشتر افراد در همه جنبههای بحث تراجنسیت را توصیه میکند. «این به این معنی نیست که من با دیدگاه آنها موافقم. فقط به این معناست که به آنها به عنوان انسان احترام میگذارم. ما نیاز داریم که با همدیگر با احترام بیشتری رفتار کنیم.»
پذیرش و کنار آمدن با الجیبیتیکیو
بیکن هنوز از اضطراب اجتماعی رنج میبرد و کمی احساس «عصبی و اذیت» شدن در گروههای بزرگ به او دست میدهد. با این حال میگوید: «مشکل از آنها نیست. مشکل از من است.»
بیکن میگوید که آماده است که با زنان وارد رابطه شود چون همیشه مرد بوده است و کاملا دگرجنس گرا است.
بیکن اسم قانونیاش را از لیزا به دیوید برگرداند و اسم گواهینامه رانندگیاش و مدارک دیگرش را به اسم شناسنامهای قبلش تغییر داد. اکنون در حال گذراندن واحدهای آنلاین است تا در نهایت بتواند به کالج بازگردد.
«صادقانه بگویم؛ نصف زمانی که به دانشگاه میرفتم فکر میکردم که مغزم مرده چون تحت تاثیر داروها بودم. اما از وقتی داروهای تغییر هورمون را کنار گذاشته بیشتر احساس هوشیاری میکنم.»
«از آنجا بود که شروع به زیر سوال بردن همه چیز کردم. حالا ورزش میکنم تا احساس بهتری داشته باشم و بدنم بیشتر فرم مردانه پیدا کند. موهای صورتم در حال رشد است و قرصهای مکمل استفاده میکند تا سطح تستسترونش را افزایش دهد.»
او با پشتکار تلاش میکند تا زندگیاش را دوباره بسازد و طرز زندگی سالمتری داشته باشد.
پس از بهبود یافتن از تجربه تراجنسیت، بیکن دیگاه جدیدی به زندگی و علاقه دوباره به مسیحیت پیدا کرد.
« فرشتههای نگهبان تمام زندگی مواظبم بودند. واقعا به این ایمان دارم. من پیرو عیسی مسیح هستم. سعی میکنم از اصول و توصیههای ایشان پیروی کنم. میدانم که من بینقص نیستم و در طول سفر زندگیام اشتباههایی خواهم کرد. من به خدا ایمان دارم. نظمی در این دنیا وجود دارد. برای همین است که در انسانها و حیوانات جنس مذکر و مونث وجود دارد. من به نظم و اصول طبیعی هر چیزی اعتقاد دارم.»
تشویق کودکان به تغییر جنسیت در مدارس
بیکن نامزد نماینده هیات آموزش در مدرسه پنینسولای ایالت مونتری شد.
در کمپینش متوجه شد که مدرسه قطعنامهای را تصویب کرده تا ماه جون را به عنوان ماه شناساندن الجیبیتیکیو و رژه پراید (افتخار) به کودکان پیش دبستانی نامگذاری کند.
« وقتی آن را فهمیدم، گفتم نه نه نه، مدرسه ابتدایی نه، مدرسه راهنمایی هم نه.»
به نظر بیکن، ابتدایی زمان درستی برای معرفی جنسیت و مسائل جنسی نیست.
«مدرسه ابتدایی برای یادگرفتن الفبا و اعداد هست. این چیزیست که بچهها نیاز دارند یاد بگیرند، نه اینکه یاد بگیرند که «همه میتوانند امروز تک شاخ باشند، «امروز میتوانی یک زن باشی» یا «فردا میتوانی لباس مردانه یا زنانه بپوشی». نه. بیایید اینکارها را نکنیم. بیایید فقط به بچهها رنگ بدیم، اسباب بازی بدیم، حروف را یاد بدهیم، چیزهایی بدهیم که یاد بگیرند اجتماعی باشند.»
«من معتقدم این آموزش تغییر جنسیت نباید در دبیرستان هم باشد … نه تا زمانی که شما یک بزرگسال هستید یعنی هجده سالگی.»
به گفته بیکن مدارس عمومی حقوق الجیبیتی و دگرباشها را بالاتر از حقوق والدین قرار میدهند.
«آنها درحال شکستن کد آموزشی و حقوق والدین هستند که در قانون اساسی کالیفرنیا و درقانون اساسی آمریکا نوشته شده است. من میخواهم از حقوق والدین دفاع کنم؛ چون اگر حالا از آنها دفاع نکنیم چیزی به نام حقوق والدین در آینده وجود نخواهد داشت.»