ت– جنبش ضد راستگرایی – شستشوی مغزی فراگیر در کل پهنهی چین
در سال ۱۹۵۶ گروهی متشکل از روشنفکران مجارستانی محفلی بنام پتروفی (Petrofi) را تشکیل دادند که همایشها و جلسات انتقادی و مباحثهی سیاسی در مورد دولت مجارستان برپا میداشت. این گروه باعث پیدایش یک انقلاب وسیع در کل کشور مجارستان شد که بسرعت توسط ارتش شوروی سرکوب گردید. مائو زدانگ از این رخداد درس گرفت.
در سال ۱۹۵۷ مائو از روشنفکران و دیگر اقشار مردمی خواست تا در یکسوسازی حکچ دولت را یاری دهند. این جنبش که به ”جنبش صد گل“ نام گرفت مبتنی بر این شعار بود که: ”بگذارید تا یکصد گل بشکفد و یکصد مکتب فکری شکل بگیرد“.
قصد مائو از این کار شناسایی عوامل ضد حزب از طریق اغوای آنها بود.مائو زدانگ در نامهاش به رؤسای حزب در سطوح استانی در سال ۱۹۵۷ قصد خود را چنین عنوان کرد ”مارها را اغوا کرده و از سوراخهایشان بیرون بکشید. به آنها اجازه دهید تا آزادانه نظرات خود را تحت عنوان آزادی افکار و یکسوسازی حکچ بیان کنند و سپس شکارشان کنید.“
جنبش ضد راستگرا- شستشوی مغزی در سراسر کشور
شعارهای وقت حزب مردم را تشویق به بیان نظراتشان میکرد و به آنها قول میداد که انتقام و مجازاتی در کار نیست و تأکید میکرد که حزب از کسی ایراد نگرفته، حملهای نکرده، به کسی برچسب نزده و انتقامی را در سر نمیپروراند. ب
ا تمام این قولها، حزب خیلی زود جنبش ضد راستگرایی را آغاز کرد و ۵۴۰ هزار نفر را که جرأت صحبت کردن به خود را داده بودند راستگرا نامید. در میان این عده ۲۷۰ هزار نفر شغل خود را از دست دادند و ۲۳۰ هزار نفر بعنوان عوامل ”راستگرای متوسط“ یا ”ضد حزب کمونیست“ و یا ”عناصر ضد سوسیالیست“ طبقهبندی شدند.
بعدها برخی این ترفند سیاسی آزار و شکنجه را تحت چهار عنوان خلاصه کردند که عبارتند از: اغوای مار و بیرون کشیدن او از سوراخش؛ بستن اتهامات دروغین، حملهی ناگهانی و تنبیه شخص تنها بخاطر یک اتهام؛ حملهی بیرحمانه و مکرر تحت عنوان آزادیبخشی به مردم؛ و اجبار افراد به انتقاد و بدگویی از خود و استفاده از سختترین برچسبهای ممکن.
این سخنرانیهای ارتجاعی که باعث شد تا برخی از راستگرایان و مخالفان با کمونیسم مدت ۳۰ سال به دورافتادهترین نقاط کشور تبعید شوند چه بودند؟ سه تئوری عمدهی ارتجاعی که هدف شدیدترین و بیرحمانهترین کشتارها در زمان خود قرار گرفت مبنی بر تعدادی سخنرانی توسط لوئو لانگجی (Luo Longji)، جانگ بوجان (Zhang Bojun) و چو آپینگ (Chu Aping) بود. نگاهی دقیق به آنچه آنها بعنوان پیشنهاد مطرح کردهبودند نشان میدهد که خواستههایشان بسیار ناچیز بوده است.
پس از آنکه روشنفکران مورد شکنجه قرار گرفتند بسیاری از دانشمندان و محققان شخصیت دورویی را در خود پرورش دادند.
لوئو پیشنهاد تشکیل یک کمسیون مشترک متشکل از حکچ و احزاب ”دمکراتیک“ مختلف جهت بررسی انحرافات ”مبارزات سهگانه“ و ”مبارزات پنجگانه“ و جنبشهای پاکسازی ارتجاعیون را مطرح کرد. شورای دولت، خود اغلب مواردی را به ”کمیتهی مشاورهی سیاسی“ و ”کنگرهی مردمی“ جهت بررسی و اظهار نظر ارجاع میداد و جانگ پیشنهاد کرد که کمیتهی مشاورهی سیاسی و کنگرهی مردمی باید در روند تصمیم گیری دخالت داده شوند.
چو چنین پیشنهاد داد که آنجاییکه اعضای غیر حزب کمونیست نیز اغلب نظرات خوبی دارند و از احساس مسئولیت خوبی برخودارند نیازی نیست که برای تمامی واحدهای کاری در تمام سطح کشور شخصی از اعضای حکچ بعنوان رئیس انتخاب شود. همچنین نیازی نیست که همه چیز از خرد و کلان آنگونه که اعضای حکچ میپسندند انجام گیرد. همهی این سه نفر تمایل خود را به اطاعت و پیروی از حکچ اظهار داشتند و هیچیک از مرزهای تعیینشده پای خود را فراتر نگذاشته و درست شبیه آنچه نویسنده و منتقد لو شون (Lu Xun) [۴] نوشته عمل کردند: ”سرور من، ردای تو آلوده شده. لطفاً آنرا از تن درآورده تا آنرا برایت بشویم.“ درست مثل لو شون، این ”راستگرایان“ نیز با حرفشنوی کامل، خضوع و احترام با حزب برخورد کردند.
هیچیک از ”راستگرایان“ محکوم شده کلمهای در مورد سرنگونی حکچ نگفته بودند. تمام آنچه گفته بودند تنها انتقادهای سازنده بود. ولی دقیقاً بخاطر همین پیشنهادات دهها هزار نفر آزادی خود را از دست داده و میلیونها خانواده لطمه دیدند. در پی این وضع جنبشهای بیشتری پدید آمد مانند جنبش ”اعتماد به حکچ“، یافتن تندروها، جنبش ”مبارزات سهگانه“ جدید، فرستادن روشنفکران به روستاها برای بیگاری و اعمال شاقه و دستگیری راستگرایانی که از پاکسازی دورهی اول جان سالم بدر برده بودند. به هر کسی که با رهبر و رئیس محل کار خود مخالفت داشت بخصوص اگر این شخص دبیر حزب بود برچسب ضد حزب زده میشد. حکچ اغلب آنها را مورد انتقاد و بدگویی دائم قرار داده و یا به اردوگاههای کار اجباری جهت آموزش اجباری میفرستاد. گاهی حزب کل خانوادهی شخص را مجبور به ترک شهر و زندگی در روستا میکرد و فرزندانشان را از رفتن به مدرسه و دانشگاه یا پیوستن به ارتش محروم میکرد. آنها اجازهی درخواست شغل در شهرها و شهرستانها را نیز نداشتند. خانوادهشان امنیت شغلی خود را از دست داده و از مزایای خدمات درمانی محروم میگشتند. آرام آرام تبدیل به افرادی متعلق به طبقهی رعیت میشدند و حتی از طبقهی ردهی دوم اجتماع نیز رانده میشدند.
پس از آنکه روشنفکران مورد شکنجه قرار گرفتند بسیاری از دانشمندان و محققان شخصیت دورویی را در خود پرورش دادند. آنها از ”خورشید سرخ“ اطاعت کرده و به ”روشنفکران برگزیدهی دربار“ حکچ تبدیل شدند و هر آنچه را که حکچ به آنها امر میکرد انجام میدادند. برخی دیگر گوشهگیری و انزوا را پیشه کردند و خود را از مسائل سیاسی دور نگه داشتند. از آن پس روشنفکران چینی که بطور سنتی همواره حس مسئولیت پذیری بسیار بالایی در مقابل ملت داشتند سکوت اختیار کردند.
ث– گام عظیم به جلو – نشر اکاذیب برای سنجش میزان وفاداری مردم
پس از جنبش ضد راستگرایی، ترس از بیان حقیقت در چین شکل گرفت. همگان بخشی از جامعهای شدند که به اکاذیب گوش فرا داده، داستانهای دروغین سرهم کرده و از پذیرش حقیقت سرباز زده و با پخش شایعه و دروغ حقیقت را پنهان میکردند. جنبش ”گام عظیم به جلو“ یک تمرین جمعی ملی برای تقویت دروغگویی بود.
گام عظیم به جلو: دوبرابرکردن تولید فولاد، جلوزدن از انگلستان در عرض ۱۰ سال، جلوزدن از ایالات متحده در عرض ۱۵ سال
مردم اقصا نقاط چین تحت راهنمایی ذات پلید حکچ دست به انجام بسیاری اعمال مسخره زدند. هم دروغگویان و هم آنها که آنرا میپذیرفتند مورد خیانت قرار گرفتند. در این تلاش برای دروغگویی و انجام اعمال مسخره، حکچ انرژی شیطانی و خشونتبار خود را در بطن روح تمامی مردم چین وارد ساخت.
در آن زمان بسیاری از مردم سرودهای حمایت از جنبش ”گام عظیم به جلو“ را زمزمه میکردند: ”من امپراطور یشم هستم، من پادشاه اژدها هستم. به سه کوه و پنج دره فرمان میدهم که کنار بروند چرا که من دارم میآیم.“ [۵]
سیاستهایی مثل ”برداشت محصولی بالغ بر ۷۵ هزار کیلوگرم از هر هکتار“، ”دو برابر کردن تولید فولاد“ و ”جلوزدن از انگلستان در ده سال و از امریکا در ۱۵ سال آینده“ سال به سال با شکست مواجه میشدند. این سیاستها به قحطی فلاکتبار و وسیع در سطح کل کشور انجامید و جان میلیونها نفر را گرفت.
در زمان برگزاری هشتمین اجلاس کمیتهی مرکزی حکچ در سال ۱۹۵۹ در لوشان (Lushan) چه کسی از میان شرکتکنندگان جرأت داشت با نظریهی ژنرال پنگ دهوآی (Peng Dehuai) [۶] بنام ”گام عظیم به جلو“ که خطوط کلی آن توسط مائو زدانگ طرح شده بود مخالفت کند؟ حمایت یا عدم حمایت از سیاست مائو زدانگ مرز بین وفاداری و خیانت یا بهتر بگوییم مرز بین زندگی و مرگ را تعیین میکرد.
جنبش ”گام عظیم به جلو“ یک تمرین جمعی ملی برای تقویت دروغگویی بود.
در یکی از داستانهای تاریخی چین زمانیکه جائو گائو (Zhao Gao) [۷] ادعا کرد که گوزن داستان اسب است او فرق بین گوزن و اسب را میدانست ولی عمداً گوزن را اسب نامید تا افکار عمومی را کنترل کرده، مناقشات را ساکت کرده و قدرت خود را گسترش دهد. نتیجهی حاصل از نشست لوشان این شد که حتی خود پنگ دهوآی نیز مجبور به امضای قطعنامهای شد که خود او را نیز محکوم کرده و از دولت مرکزی پاکسازی کرد. به همین صورت در اواخر سالهای انقلاب فرهنگی خود دنگ شیائوپینگ (Deng Xiaoping) نیز به اجبار قول داد که در صورتی که دولت تصمیم به برکناری او از سمتش گرفت در مقابل آن مخالفت و اعتراض نکند.
جامعه برای فهم جهان و گسترش افقهای خود به تجربیات گذشتگان نیاز دارد. حکچ فرصت یادگیری از تاریخ و تجربیات و درسهای آنرا از مردم گرفته است. سانسور رسمی رسانهها تنها باعث پایینآوردن سطح فهم مردم برای درک و تشخیص خوب از بد گردیده است. بعد از هر جنبش سیاسی به نسل جوانتر تنها اطلاعات بزرگنماییشدهای داده شده بدون آنکه فرصت تحلیل آنها به آنان داده شود و استفاده از تجربیات و نظرات تاریخ و قضاوت در مورد وقایع جدید از آنان سلب گردیده و در حالیکه کیلومترها از حقیقت فاصله دارند خود را آگاه از حقایق میدانند، از اینرو سیاست حکچ مبنی بر نگهداشتن مردم در جهل و ناآگاهی کاملاً مؤثر بوده است.
ج– انقلاب فرهنگی – تسخیر شیطانی دنیا را زیر و رو کرد
انقلاب فرهنگی نمایش عظیمی بود که توسط روح کمونیست، همچنان که کل چین را تسخیر کرد اجرا شد. در سال ۱۹۶۶ موج جدیدی از خشونت سرزمین چین را فرا گرفت و رعب و وحشت سرخ غیرقابل کنترلی کوهها را به لرزه انداخته و رودخانهها را منجمد کرد. نویسندهای بنام چین مو (Qin Mu) با عباراتی سرد و ناامیدکننده انقلاب فرهنگی را چنین بیان کرد:
آن بواقع مصیبتی بیسابقه بود: [حکچ] میلیونها نفر را تنها بخاطر داشتن ارتباط با اعضای خانوادهی [مورد هدف] زندانی کرد و به زندگی میلیونها نفر دیگر نیز خاتمه داد، خانوادهها از هم پاشید، بچهها را به اراذل و اوباش و آدمهای بیعار تبدیل کرد، کتابها را سوزاند، ساختمانهای باستانی را تخریب کرد و مقبرههای روشنفکران باستان را ویران کرد و هرگونه خلافی را تحت عنوان انقلاب انجام داد.
بر اساس آمار و ارقام محافظهکارانه تعداد مرگ و میرهای غیرطبیعی در چین در طول انقلاب فرهنگی بالغ بر ۷۳/۷ میلیون نفر است.
مردم به اشتباه فکر میکنند که خشونت و کشتار زمان انقلاب فرهنگی صرفاً فقط در زمان جنبشهای شورشیان اتفاق افتاده و تنها گارد سرخ و شورشیان بودهاند که مرتکب کشتار شدهاند. حال آنکه هزاران گزارش رسمی سالانهی منتشره از جانب منابع چینی حاکی از این است که قلهی نمودار مرگ و میرهای غیرطبیعی در طول انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۶۶ که گارد سرخ بیشتر ارگانهای دولتی را کنترل میکرد و یا در سال ۱۹۶۷ که شورشیان در میان گروههای مختلف قیام مسلحانه میکردهاند نبوده بلکه در سال ۱۹۶۸ که مائو زمام اختیار کل کشور را بدست گرفت بوده است. قاتلین این موارد کشتارهای پراکنده افسران ارتش و سربازان، شبهنظامیان مسلح و اعضای حکچ در تمامی سطوح دولتی بودهاند.
مثالهای زیر نشان میدهد که چگونه خشونت در طول انقلاب فرهنگی سیاست اصلی حکچ و دولتهای منطقهای را تشکیل میداد و تنها به گارد سرخ تعلق نداشت. حکچ تحریک مستقیم و درگیری رهبران حزب و مقامات دولتی در ایجاد خشونت را مخفی ساخته است.
در ماه اوت سال ۱۹۶۶ ، گارد سرخ افرادی از میان ساکنین پکن را که قبلاً در جنبشهای قبلی تحت عنوان ملاک، کشاورز ثروتمند، ارتجاعی، عنصر نامطلوب و راستگرا طبقهبندی شده بودند از پکن بیرون کرد و آنها را مجبور کرد که به مناطق روستایی بروند. آمار غیر مستند حاکی از این است که ۳۳۶۹۵ خانه مورد جستجو قرار گرفته و ۸۵۱۹۶ نفر از شهروندان پکن از شهر اخراج شدهاند و به جاهایی که والدینشان از آنجا کوچ کرده بودند فرستاده شدهاند. گارد سرخ در تمام کشور به همین شکل عمل کرده و ۴۰۰ هزار نفر از شهروندان شهرها را به روستاها فرستادند. حتی مقامات ردهبالایی که والدینشان ملاک بودند نیز به روستاها تبعید شدند.
در واقع حکچ عمل راندن مردم از شهرها را حتی قبل از انقلاب فرهنگی آغاز کرده بود. شهردار اسبق پکن، پنگ جن (Peng Zhen) اذعان داشت که شهروندان پکن باید از لحاظ ایدئولوژیکی خالص بوده و به شفافیت شیشه و کریستال باشند بدین معنی که تمامی ساکنین پکن که از پیشزمینهی طبقاتی نامطلوب برخوردار باشند از شهر رانده میشوند.
در ماه می ۱۹۶۶ مائو به زیردستان خود فرمان ”حمایت از پایتخت“ را ابلاغ کرد. یک تیم کاریِ پایتختی به رهبری یه جیانیینگ (Ye Jianying)، یانگ چنگوو (Yang Chengwu) و شیه فوجی (Xie Fuzhi) تشکیل گردید. یکی از وظایف این تیم استفاده از پلیس برای اخراج شهروندانی که از زمینهی طبقاتی نامطلوب برخوردار بودند تعریف گردیده بود.
این پیشینه روشنگر این قضیه است که چرا دولت و پلیس در این امر مداخله نکرده و فقط از گارد سرخ در جستجوی خانهها و اخراج بیش از دو درصد ساکنین پکن حمایت کردهاند. وزیر امنیت ملی شیه فوجی از پلیس خواست که در عملیات گارد سرخ مداخله نکند و تنها آنها را راهنمایی کرده و به آنها اطلاعرسانی کند.
گارد سرخ توسط حزب تجهیز شده بود تا عملیات برنامهریزیشدهای را به سرانجام برساند و نهایتاً در پایان سال ۱۹۶۶ حزب آنرا رها کرد. بسیاری از آنها ضد انقلاب نامیده شده و روانهی زندان شدند و بقیه هم به روستاها فرستاده شدند تا در کنار جوانان رانده شده از شهرها کار سخت انجام دهند تا افکارشان اصلاح شود.
سازمان گارد سرخ بخش غربی که وظیفهی اخراج شهروندان را بعهده داشت تحت حمایت و نظارت مستقیم رهبران حکچ تأسیس گشت. فرمان گناهکار دانستن گارد سرخ نیز با نظر دبیر کل شورای کشوری صادر گردید.
[۴] لو شون (Lu Xun) یا لو هسون (Lu Hsün) (۲۵ سپتامبر ۱۸۸۱ – ۱۹ اکتبر ۱۹۳۶) اغلب بعنوان پایهگذار ادبیات بومی و محلی چین معرفی میشود. او همچنین یک مترجم مشهور بود. او بعنوان یک نویسندهی جناح چپ نقش مهمی را در تاریخ ادبیات چین ایفا کرده است. کتابهای او تأثیر زیادی بر بسیاری از جوانان چین گذاشت. پس از بازگشتش از دانشکدهی پزشکی سندای (Sendai) در ژاپن در سال ۱۹۰۹، سمت استادی دانشگاه پکینگ (Peking) را بعهده گرفت و نوشتن را آغاز کرد.
[۵] امپراطور یشم و پادشاه اژدها هر دو از شخصیتهای اساطیری چین هستند. امپراطور یشم که رسماً بعنوان علامت ماه اوت به شمار رفته و بچهها و عوام مردم او را پدربزرگ آسمان میدانند حاکم آسمانها بوده و از زمرهی مهمترین خدایان ”معبد دائوئیستی چین“ است. پادشاه اژدها حاکم ملکوتی چهار دریا است. هریک از دریاها نشانگر یکی از جهات اصلی است توسط یک پادشاه اژدها حکومت میگردد. پادشاهان اژدها در قصرهای شیشهای زندگی میکنند که میگوها بعنوان سرباز و خرچنگها بعنوان ژنرالها از آنها حفاظت میکنند. در کنار حاکمیت بر حیات دریایی، پادشاهان اژدها وظیفهی جمعآوری ابرها و بارانزایی را نیز بعهده دارند. گفته میشود که پادشاه اژدهای دریای شرق بزرگترین قلمرو را دارد.
[۶] پنگ دهوآی (Peng Dehuai) (از ۱۸۹۸ تا ۱۹۷۴) ژنرال کمونیست چینی و رهبر سیاسی. پنگ در جنگ کره فرماندهی جنگ، قائممقام اول در شورای کشوری، عضو ”کمیتهی اجرایی حزب کمونیست“ و از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹ وزیر دفاع بود. او پس از مخالفت با نظرات چپگرایانهی مائو در اجلاس لوشان (Lushan) حکچ در سال ۱۹۵۹ از منصب رسمی خود برکنار گردید.
[۷] جائو گائو (Zhao Gao) (تاریخ تولدش نامعلوم ولی مرگش در سال ۲۱۰ قبل از میلاد است)؛ خواجهباشی ارشد در سلسلهی چین (Qin). در سال ۲۱۰ قبل از میلاد پس از آنکه امپراطور چین شی هوآنگ (Qin Shi Huang) درگذشت، جائو گائو، نخستوزیر لی سی (Li Si) و پسر دوم امپراطور بنام هو های (Hu Hai) دو وصیتنامه برای امپراطور جعل کردند و هو های را بعنوان امپراطور جدید معرفی کردند و به ولیعهد اصلی فو سو (Fu Su) فرمان دادند که خودکشی کند. بعدها بین جائو گائو و هو های درگیری و نزاع درگرفت. جائو گوزنی را به داخل دربار آورد و ادعا کرد که آن یک اسب است. تنها تعداد بسیار معدودی از مقامات جرأت کردند و گفتند که آن اسب نیست. جائوگائو معتقد بود که مقاماتی که آن حیوان را گوزن نامیدند بر ضد او بودند و آنها را از سمتهای درباریشان خلع کرد.
فصل ۳- حکومت استبدادی و ظالمانهی حزب کمونیست چین
ت– جنبش ضد راستگرایی – شستشوی مغزی فراگیر در کل پهنهی چین
در سال ۱۹۵۶ گروهی متشکل از روشنفکران مجارستانی محفلی بنام پتروفی (Petrofi) را تشکیل دادند که همایشها و جلسات انتقادی و مباحثهی سیاسی در مورد دولت مجارستان برپا میداشت. این گروه باعث پیدایش یک انقلاب وسیع در کل کشور مجارستان شد که بسرعت توسط ارتش شوروی سرکوب گردید. مائو زدانگ از این رخداد درس گرفت.
در سال ۱۹۵۷ مائو از روشنفکران و دیگر اقشار مردمی خواست تا در یکسوسازی حکچ دولت را یاری دهند. این جنبش که به ”جنبش صد گل“ نام گرفت مبتنی بر این شعار بود که: ”بگذارید تا یکصد گل بشکفد و یکصد مکتب فکری شکل بگیرد“.
قصد مائو از این کار شناسایی عوامل ضد حزب از طریق اغوای آنها بود.مائو زدانگ در نامهاش به رؤسای حزب در سطوح استانی در سال ۱۹۵۷ قصد خود را چنین عنوان کرد ”مارها را اغوا کرده و از سوراخهایشان بیرون بکشید. به آنها اجازه دهید تا آزادانه نظرات خود را تحت عنوان آزادی افکار و یکسوسازی حکچ بیان کنند و سپس شکارشان کنید.“
شعارهای وقت حزب مردم را تشویق به بیان نظراتشان میکرد و به آنها قول میداد که انتقام و مجازاتی در کار نیست و تأکید میکرد که حزب از کسی ایراد نگرفته، حملهای نکرده، به کسی برچسب نزده و انتقامی را در سر نمیپروراند. ب
ا تمام این قولها، حزب خیلی زود جنبش ضد راستگرایی را آغاز کرد و ۵۴۰ هزار نفر را که جرأت صحبت کردن به خود را داده بودند راستگرا نامید. در میان این عده ۲۷۰ هزار نفر شغل خود را از دست دادند و ۲۳۰ هزار نفر بعنوان عوامل ”راستگرای متوسط“ یا ”ضد حزب کمونیست“ و یا ”عناصر ضد سوسیالیست“ طبقهبندی شدند.
بعدها برخی این ترفند سیاسی آزار و شکنجه را تحت چهار عنوان خلاصه کردند که عبارتند از: اغوای مار و بیرون کشیدن او از سوراخش؛ بستن اتهامات دروغین، حملهی ناگهانی و تنبیه شخص تنها بخاطر یک اتهام؛ حملهی بیرحمانه و مکرر تحت عنوان آزادیبخشی به مردم؛ و اجبار افراد به انتقاد و بدگویی از خود و استفاده از سختترین برچسبهای ممکن.
این سخنرانیهای ارتجاعی که باعث شد تا برخی از راستگرایان و مخالفان با کمونیسم مدت ۳۰ سال به دورافتادهترین نقاط کشور تبعید شوند چه بودند؟ سه تئوری عمدهی ارتجاعی که هدف شدیدترین و بیرحمانهترین کشتارها در زمان خود قرار گرفت مبنی بر تعدادی سخنرانی توسط لوئو لانگجی (Luo Longji)، جانگ بوجان (Zhang Bojun) و چو آپینگ (Chu Aping) بود. نگاهی دقیق به آنچه آنها بعنوان پیشنهاد مطرح کردهبودند نشان میدهد که خواستههایشان بسیار ناچیز بوده است.
لوئو پیشنهاد تشکیل یک کمسیون مشترک متشکل از حکچ و احزاب ”دمکراتیک“ مختلف جهت بررسی انحرافات ”مبارزات سهگانه“ و ”مبارزات پنجگانه“ و جنبشهای پاکسازی ارتجاعیون را مطرح کرد. شورای دولت، خود اغلب مواردی را به ”کمیتهی مشاورهی سیاسی“ و ”کنگرهی مردمی“ جهت بررسی و اظهار نظر ارجاع میداد و جانگ پیشنهاد کرد که کمیتهی مشاورهی سیاسی و کنگرهی مردمی باید در روند تصمیم گیری دخالت داده شوند.
چو چنین پیشنهاد داد که آنجاییکه اعضای غیر حزب کمونیست نیز اغلب نظرات خوبی دارند و از احساس مسئولیت خوبی برخودارند نیازی نیست که برای تمامی واحدهای کاری در تمام سطح کشور شخصی از اعضای حکچ بعنوان رئیس انتخاب شود. همچنین نیازی نیست که همه چیز از خرد و کلان آنگونه که اعضای حکچ میپسندند انجام گیرد. همهی این سه نفر تمایل خود را به اطاعت و پیروی از حکچ اظهار داشتند و هیچیک از مرزهای تعیینشده پای خود را فراتر نگذاشته و درست شبیه آنچه نویسنده و منتقد لو شون (Lu Xun) [۴] نوشته عمل کردند: ”سرور من، ردای تو آلوده شده. لطفاً آنرا از تن درآورده تا آنرا برایت بشویم.“ درست مثل لو شون، این ”راستگرایان“ نیز با حرفشنوی کامل، خضوع و احترام با حزب برخورد کردند.
هیچیک از ”راستگرایان“ محکوم شده کلمهای در مورد سرنگونی حکچ نگفته بودند. تمام آنچه گفته بودند تنها انتقادهای سازنده بود. ولی دقیقاً بخاطر همین پیشنهادات دهها هزار نفر آزادی خود را از دست داده و میلیونها خانواده لطمه دیدند. در پی این وضع جنبشهای بیشتری پدید آمد مانند جنبش ”اعتماد به حکچ“، یافتن تندروها، جنبش ”مبارزات سهگانه“ جدید، فرستادن روشنفکران به روستاها برای بیگاری و اعمال شاقه و دستگیری راستگرایانی که از پاکسازی دورهی اول جان سالم بدر برده بودند. به هر کسی که با رهبر و رئیس محل کار خود مخالفت داشت بخصوص اگر این شخص دبیر حزب بود برچسب ضد حزب زده میشد. حکچ اغلب آنها را مورد انتقاد و بدگویی دائم قرار داده و یا به اردوگاههای کار اجباری جهت آموزش اجباری میفرستاد. گاهی حزب کل خانوادهی شخص را مجبور به ترک شهر و زندگی در روستا میکرد و فرزندانشان را از رفتن به مدرسه و دانشگاه یا پیوستن به ارتش محروم میکرد. آنها اجازهی درخواست شغل در شهرها و شهرستانها را نیز نداشتند. خانوادهشان امنیت شغلی خود را از دست داده و از مزایای خدمات درمانی محروم میگشتند. آرام آرام تبدیل به افرادی متعلق به طبقهی رعیت میشدند و حتی از طبقهی ردهی دوم اجتماع نیز رانده میشدند.
پس از آنکه روشنفکران مورد شکنجه قرار گرفتند بسیاری از دانشمندان و محققان شخصیت دورویی را در خود پرورش دادند. آنها از ”خورشید سرخ“ اطاعت کرده و به ”روشنفکران برگزیدهی دربار“ حکچ تبدیل شدند و هر آنچه را که حکچ به آنها امر میکرد انجام میدادند. برخی دیگر گوشهگیری و انزوا را پیشه کردند و خود را از مسائل سیاسی دور نگه داشتند. از آن پس روشنفکران چینی که بطور سنتی همواره حس مسئولیت پذیری بسیار بالایی در مقابل ملت داشتند سکوت اختیار کردند.
ث– گام عظیم به جلو – نشر اکاذیب برای سنجش میزان وفاداری مردم
پس از جنبش ضد راستگرایی، ترس از بیان حقیقت در چین شکل گرفت. همگان بخشی از جامعهای شدند که به اکاذیب گوش فرا داده، داستانهای دروغین سرهم کرده و از پذیرش حقیقت سرباز زده و با پخش شایعه و دروغ حقیقت را پنهان میکردند. جنبش ”گام عظیم به جلو“ یک تمرین جمعی ملی برای تقویت دروغگویی بود.
مردم اقصا نقاط چین تحت راهنمایی ذات پلید حکچ دست به انجام بسیاری اعمال مسخره زدند. هم دروغگویان و هم آنها که آنرا میپذیرفتند مورد خیانت قرار گرفتند. در این تلاش برای دروغگویی و انجام اعمال مسخره، حکچ انرژی شیطانی و خشونتبار خود را در بطن روح تمامی مردم چین وارد ساخت.
در آن زمان بسیاری از مردم سرودهای حمایت از جنبش ”گام عظیم به جلو“ را زمزمه میکردند: ”من امپراطور یشم هستم، من پادشاه اژدها هستم. به سه کوه و پنج دره فرمان میدهم که کنار بروند چرا که من دارم میآیم.“ [۵]
سیاستهایی مثل ”برداشت محصولی بالغ بر ۷۵ هزار کیلوگرم از هر هکتار“، ”دو برابر کردن تولید فولاد“ و ”جلوزدن از انگلستان در ده سال و از امریکا در ۱۵ سال آینده“ سال به سال با شکست مواجه میشدند. این سیاستها به قحطی فلاکتبار و وسیع در سطح کل کشور انجامید و جان میلیونها نفر را گرفت.
در زمان برگزاری هشتمین اجلاس کمیتهی مرکزی حکچ در سال ۱۹۵۹ در لوشان (Lushan) چه کسی از میان شرکتکنندگان جرأت داشت با نظریهی ژنرال پنگ دهوآی (Peng Dehuai) [۶] بنام ”گام عظیم به جلو“ که خطوط کلی آن توسط مائو زدانگ طرح شده بود مخالفت کند؟ حمایت یا عدم حمایت از سیاست مائو زدانگ مرز بین وفاداری و خیانت یا بهتر بگوییم مرز بین زندگی و مرگ را تعیین میکرد.
در یکی از داستانهای تاریخی چین زمانیکه جائو گائو (Zhao Gao) [۷] ادعا کرد که گوزن داستان اسب است او فرق بین گوزن و اسب را میدانست ولی عمداً گوزن را اسب نامید تا افکار عمومی را کنترل کرده، مناقشات را ساکت کرده و قدرت خود را گسترش دهد. نتیجهی حاصل از نشست لوشان این شد که حتی خود پنگ دهوآی نیز مجبور به امضای قطعنامهای شد که خود او را نیز محکوم کرده و از دولت مرکزی پاکسازی کرد. به همین صورت در اواخر سالهای انقلاب فرهنگی خود دنگ شیائوپینگ (Deng Xiaoping) نیز به اجبار قول داد که در صورتی که دولت تصمیم به برکناری او از سمتش گرفت در مقابل آن مخالفت و اعتراض نکند.
جامعه برای فهم جهان و گسترش افقهای خود به تجربیات گذشتگان نیاز دارد. حکچ فرصت یادگیری از تاریخ و تجربیات و درسهای آنرا از مردم گرفته است. سانسور رسمی رسانهها تنها باعث پایینآوردن سطح فهم مردم برای درک و تشخیص خوب از بد گردیده است. بعد از هر جنبش سیاسی به نسل جوانتر تنها اطلاعات بزرگنماییشدهای داده شده بدون آنکه فرصت تحلیل آنها به آنان داده شود و استفاده از تجربیات و نظرات تاریخ و قضاوت در مورد وقایع جدید از آنان سلب گردیده و در حالیکه کیلومترها از حقیقت فاصله دارند خود را آگاه از حقایق میدانند، از اینرو سیاست حکچ مبنی بر نگهداشتن مردم در جهل و ناآگاهی کاملاً مؤثر بوده است.
ج– انقلاب فرهنگی – تسخیر شیطانی دنیا را زیر و رو کرد
انقلاب فرهنگی نمایش عظیمی بود که توسط روح کمونیست، همچنان که کل چین را تسخیر کرد اجرا شد. در سال ۱۹۶۶ موج جدیدی از خشونت سرزمین چین را فرا گرفت و رعب و وحشت سرخ غیرقابل کنترلی کوهها را به لرزه انداخته و رودخانهها را منجمد کرد. نویسندهای بنام چین مو (Qin Mu) با عباراتی سرد و ناامیدکننده انقلاب فرهنگی را چنین بیان کرد:
آن بواقع مصیبتی بیسابقه بود: [حکچ] میلیونها نفر را تنها بخاطر داشتن ارتباط با اعضای خانوادهی [مورد هدف] زندانی کرد و به زندگی میلیونها نفر دیگر نیز خاتمه داد، خانوادهها از هم پاشید، بچهها را به اراذل و اوباش و آدمهای بیعار تبدیل کرد، کتابها را سوزاند، ساختمانهای باستانی را تخریب کرد و مقبرههای روشنفکران باستان را ویران کرد و هرگونه خلافی را تحت عنوان انقلاب انجام داد.
بر اساس آمار و ارقام محافظهکارانه تعداد مرگ و میرهای غیرطبیعی در چین در طول انقلاب فرهنگی بالغ بر ۷۳/۷ میلیون نفر است.
مردم به اشتباه فکر میکنند که خشونت و کشتار زمان انقلاب فرهنگی صرفاً فقط در زمان جنبشهای شورشیان اتفاق افتاده و تنها گارد سرخ و شورشیان بودهاند که مرتکب کشتار شدهاند. حال آنکه هزاران گزارش رسمی سالانهی منتشره از جانب منابع چینی حاکی از این است که قلهی نمودار مرگ و میرهای غیرطبیعی در طول انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۶۶ که گارد سرخ بیشتر ارگانهای دولتی را کنترل میکرد و یا در سال ۱۹۶۷ که شورشیان در میان گروههای مختلف قیام مسلحانه میکردهاند نبوده بلکه در سال ۱۹۶۸ که مائو زمام اختیار کل کشور را بدست گرفت بوده است. قاتلین این موارد کشتارهای پراکنده افسران ارتش و سربازان، شبهنظامیان مسلح و اعضای حکچ در تمامی سطوح دولتی بودهاند.
مثالهای زیر نشان میدهد که چگونه خشونت در طول انقلاب فرهنگی سیاست اصلی حکچ و دولتهای منطقهای را تشکیل میداد و تنها به گارد سرخ تعلق نداشت. حکچ تحریک مستقیم و درگیری رهبران حزب و مقامات دولتی در ایجاد خشونت را مخفی ساخته است.
در ماه اوت سال ۱۹۶۶ ، گارد سرخ افرادی از میان ساکنین پکن را که قبلاً در جنبشهای قبلی تحت عنوان ملاک، کشاورز ثروتمند، ارتجاعی، عنصر نامطلوب و راستگرا طبقهبندی شده بودند از پکن بیرون کرد و آنها را مجبور کرد که به مناطق روستایی بروند. آمار غیر مستند حاکی از این است که ۳۳۶۹۵ خانه مورد جستجو قرار گرفته و ۸۵۱۹۶ نفر از شهروندان پکن از شهر اخراج شدهاند و به جاهایی که والدینشان از آنجا کوچ کرده بودند فرستاده شدهاند. گارد سرخ در تمام کشور به همین شکل عمل کرده و ۴۰۰ هزار نفر از شهروندان شهرها را به روستاها فرستادند. حتی مقامات ردهبالایی که والدینشان ملاک بودند نیز به روستاها تبعید شدند.
در واقع حکچ عمل راندن مردم از شهرها را حتی قبل از انقلاب فرهنگی آغاز کرده بود. شهردار اسبق پکن، پنگ جن (Peng Zhen) اذعان داشت که شهروندان پکن باید از لحاظ ایدئولوژیکی خالص بوده و به شفافیت شیشه و کریستال باشند بدین معنی که تمامی ساکنین پکن که از پیشزمینهی طبقاتی نامطلوب برخوردار باشند از شهر رانده میشوند.
در ماه می ۱۹۶۶ مائو به زیردستان خود فرمان ”حمایت از پایتخت“ را ابلاغ کرد. یک تیم کاریِ پایتختی به رهبری یه جیانیینگ (Ye Jianying)، یانگ چنگوو (Yang Chengwu) و شیه فوجی (Xie Fuzhi) تشکیل گردید. یکی از وظایف این تیم استفاده از پلیس برای اخراج شهروندانی که از زمینهی طبقاتی نامطلوب برخوردار بودند تعریف گردیده بود.
این پیشینه روشنگر این قضیه است که چرا دولت و پلیس در این امر مداخله نکرده و فقط از گارد سرخ در جستجوی خانهها و اخراج بیش از دو درصد ساکنین پکن حمایت کردهاند. وزیر امنیت ملی شیه فوجی از پلیس خواست که در عملیات گارد سرخ مداخله نکند و تنها آنها را راهنمایی کرده و به آنها اطلاعرسانی کند.
گارد سرخ توسط حزب تجهیز شده بود تا عملیات برنامهریزیشدهای را به سرانجام برساند و نهایتاً در پایان سال ۱۹۶۶ حزب آنرا رها کرد. بسیاری از آنها ضد انقلاب نامیده شده و روانهی زندان شدند و بقیه هم به روستاها فرستاده شدند تا در کنار جوانان رانده شده از شهرها کار سخت انجام دهند تا افکارشان اصلاح شود.
سازمان گارد سرخ بخش غربی که وظیفهی اخراج شهروندان را بعهده داشت تحت حمایت و نظارت مستقیم رهبران حکچ تأسیس گشت. فرمان گناهکار دانستن گارد سرخ نیز با نظر دبیر کل شورای کشوری صادر گردید.
——————————————————————————————————————————————————————
[۴] لو شون (Lu Xun) یا لو هسون (Lu Hsün) (۲۵ سپتامبر ۱۸۸۱ – ۱۹ اکتبر ۱۹۳۶) اغلب بعنوان پایهگذار ادبیات بومی و محلی چین معرفی میشود. او همچنین یک مترجم مشهور بود. او بعنوان یک نویسندهی جناح چپ نقش مهمی را در تاریخ ادبیات چین ایفا کرده است. کتابهای او تأثیر زیادی بر بسیاری از جوانان چین گذاشت. پس از بازگشتش از دانشکدهی پزشکی سندای (Sendai) در ژاپن در سال ۱۹۰۹، سمت استادی دانشگاه پکینگ (Peking) را بعهده گرفت و نوشتن را آغاز کرد.
[۵] امپراطور یشم و پادشاه اژدها هر دو از شخصیتهای اساطیری چین هستند. امپراطور یشم که رسماً بعنوان علامت ماه اوت به شمار رفته و بچهها و عوام مردم او را پدربزرگ آسمان میدانند حاکم آسمانها بوده و از زمرهی مهمترین خدایان ”معبد دائوئیستی چین“ است. پادشاه اژدها حاکم ملکوتی چهار دریا است. هریک از دریاها نشانگر یکی از جهات اصلی است توسط یک پادشاه اژدها حکومت میگردد. پادشاهان اژدها در قصرهای شیشهای زندگی میکنند که میگوها بعنوان سرباز و خرچنگها بعنوان ژنرالها از آنها حفاظت میکنند. در کنار حاکمیت بر حیات دریایی، پادشاهان اژدها وظیفهی جمعآوری ابرها و بارانزایی را نیز بعهده دارند. گفته میشود که پادشاه اژدهای دریای شرق بزرگترین قلمرو را دارد.
[۶] پنگ دهوآی (Peng Dehuai) (از ۱۸۹۸ تا ۱۹۷۴) ژنرال کمونیست چینی و رهبر سیاسی. پنگ در جنگ کره فرماندهی جنگ، قائممقام اول در شورای کشوری، عضو ”کمیتهی اجرایی حزب کمونیست“ و از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹ وزیر دفاع بود. او پس از مخالفت با نظرات چپگرایانهی مائو در اجلاس لوشان (Lushan) حکچ در سال ۱۹۵۹ از منصب رسمی خود برکنار گردید.
[۷] جائو گائو (Zhao Gao) (تاریخ تولدش نامعلوم ولی مرگش در سال ۲۱۰ قبل از میلاد است)؛ خواجهباشی ارشد در سلسلهی چین (Qin). در سال ۲۱۰ قبل از میلاد پس از آنکه امپراطور چین شی هوآنگ (Qin Shi Huang) درگذشت، جائو گائو، نخستوزیر لی سی (Li Si) و پسر دوم امپراطور بنام هو های (Hu Hai) دو وصیتنامه برای امپراطور جعل کردند و هو های را بعنوان امپراطور جدید معرفی کردند و به ولیعهد اصلی فو سو (Fu Su) فرمان دادند که خودکشی کند. بعدها بین جائو گائو و هو های درگیری و نزاع درگرفت. جائو گوزنی را به داخل دربار آورد و ادعا کرد که آن یک اسب است. تنها تعداد بسیار معدودی از مقامات جرأت کردند و گفتند که آن اسب نیست. جائو گائو معتقد بود که مقاماتی که آن حیوان را گوزن نامیدند بر ضد او بودند و آنها را از سمتهای درباریشان خلع کرد.
پزشکیان در تماس با رئیس جمهور فرانسه: به صفر رساندن فعالیتهای هستهای را نمیپذیریم
کانال ۱۲ اسرائیل: محافظ حسن نصرالله و یکی از رهبران شبهنظامیان عراقی در تهران کشته شدند
ابراز نگرانی عفو بینالملل از افزایش اعدامها در ایران به اتهام «جاسوسی» برای اسرائیل
هویت دانشمند هستهای کشتهشده در حمله هوایی اسرائیل مشخص شد
نیویورک تایمز: خامنهای جانشینان احتمالیاش را تعیین کرده است
دو فرمانده ارشد نیروی قدس و یک فرمانده هوافضای سپاه در حملات اسرائیل کشته شدند
درگیری جمهوری اسلامی و اسرائیل چه تأثیری بر چین خواهد داشت؟
با شکست جمهوری اسلامی ایران، حزب کمونیست چین هم ضربه میخورد
کنراد بلک: اگر اسرائیل موفق به نابودی برنامه هستهای جمهوری اسلامی شود، جهان به جای بهتری تبدیل خواهد شد
مایکل فلین: میراث سرنوشتساز ترامپ در خاورمیانه
تحلیل؛ حزب کمونیست چین، برای حفظ ظاهر آمارهای اقتصادی را دستکاری میکند
تحلیل؛ عامل اصلی فقر در کوبا، سوسیالیسم است نه تحریمها