Search
Asset 2

آیا جمهوری اسلامی می‌خواهد ایرانیان شبیه چینی‌ها شوند؟

چرا جمهوری اسلامی، شهروندان چین را الگو می‌داند؟
(NOEL CELIS/AFP via Getty Images)

نویسنده: مریم نیکپور

بعد از انتشار سخنان مصباحی مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره یکی دو وعده غذا خوردن چینی‌ها در شبانه‌روز، برای بسیاری این پرسش پیش آمد که چرا دولت‌مردان جمهوری اسلامی به دنبال مقایسه مردم ایران با شهروندان چینی هستند؟ و آیا تصویر چین و مردمش همین تصویری است که دولت‌مردان جمهوری اسلامی نشان می‌دهند، که در شبانه‌روز یک یا دو وعده غذا می‌خورند و بر اثر غذا نخوردن به توسعه دست یافته‌اند؟ پیش از این هم، بارها مقامات جمهوری اسلامی زندگی مردم چین و عاداتشان را با زندگی مردم ایران مقایسه کرده بودند و این سخن تازه‌ای نیست اما نکته‌ای که مهم به نظر می‌رسد، این است که مقامات جمهوری اسلامی فارغ از واقعیت‌داشتن یا نداشتن ادعاهایشان به دنبال ایجاد تصویری مطابق میل خودشان به مردم ایران هستند.

مائو و الگوی توسعه جمهوری اسلامی

چین کشوری با تاریخ پنج هزار ساله است که گفته می‌شود قدیمی‌ترین تاریخ تمدن را در دنیا دارد و هر چند همسایه ایران نیست اما هم‌مرز با همسایه شرقی (افغانستان) است. رژیم کمونیستی چین در طول چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی رابطه بسیار نزدیک و دوستانه دارد، اما درباره تاریخ ۵ هزار ساله‌اش یا تاریخ معاصرش کمتر فیلم و سریالی در بازار فیلم فارسی‌زبانان در دسترس قرار داده است. آنچه که بسیاری از مردم ایران بخصوص نسل‌های متولد دهه شصت، هفتاد، هشتاد و نود درباره چین می‌دانند، تنها در بخشی از کتاب‌های درسی‌شان است که در آن مدیریت چینی به سبک (حزب کمونیست چین) ستایش شده است. بارها دولت‌مردان جمهوری اسلامی از سبک زندگی، کار و مدیریت چینی به عنوان یک مدل الگوی توسعه سخن گفته‌اند، اما کمتر زمانی گفته‌اند که شیوه‌های سرکوب مخالفان، روش‌های سانسور و کنترل اینترنت در ایران را هم از مقامات حزب کمونیست چین الگو گرفته‌اند.

در کتاب‌هایی که برخی از انقلابیون در دهه پنجاه و شصت نوشته‌اند از مائو به عنوان یک قهرمان و اسطوره خلق یاد می کنند اما به دستورات وی مبنی بر از بین بردن تمامی مظاهر تمدن ۵ هزار ساله این کشور تحت عنوان «نابودی چهار عامل کهنه» در انقلاب فرهنگی چین اشاره‌ای نمی‌کنند. نویسندگان انقلابی درباره قتل‌عام بیشتر از سی میلیون شهروند چینی به وسیله گاردهای سرخ مائو و قطحی بزرگ چین سخنی نمی‌گویند.

احسان شریعتی، فرزند علی شریعتی از نظریه ‎پردازان انقلاب اسلامی ایران در مصاحبه با وب‌سایت تاریخ ایرانی می‌گوید که پدرش «ضد استالین بود ولی به مائو بیشتر علاقه داشت، چون یک چینی و شرقی بود و شاعر هم بود.»

شریعتی و هم‌فکرانش برای سال‌ها مائو را یک اسطوره انقلابی می‌دیدند که آمده بود تا خلق چین را آزاد کند و به مردم ایران نوید یک آرمان‌شهر شبه مائوئیستی اما با لعاب اسلامی می‌دادند.

بعدها با پیروزی انقلاب ۵۷، نظامی اسلامی با الهام از کمونیسم شکل گرفت که هر چند شعار نه شرقی نه غربی می‌داد اما در عمل، قطار انقلابشان را با کپی‌برداری از روش‌های نظام‌های کمونیستی روسیه و چین اجرا می‌کردند.

اقتصاد کوپنی با چاشنی توزیع فقر

آخرین روزهای دهه شصت بود. ایران به تازگی از جنگی هشت ساله برخاسته بود و اقتصاد کوپنی وام گرفته از مدل کمونیستی هم‌چنان در ایران حاکم بود. کارخانه‌ها در ایران از کار افتاده بودند، چراکه سرمایه‌داران یا کشته شده بودند یا از ترس اعدام‌های انقلابی از ایران رفته بودند. ساعت‌ها ایستادن در صف‌های طویل برای گرفتن شیر و پنیر کوپنی بخش مهمی از زندگی روزانه بود. فیلم‌های آن دوره هم، داستان و سرگذشت‌های مردم شرق را نشان می‌داد، داستان زندگی مردمانی که یا کشورشان در آستانه جنگ بود یا تازه از جنگ برخاسته بود. مردمی در فقر شدید اقتصادی زندگی می‌کردند و برای چند کیسه برنج، قوت لایموت بسیاری از ساکنان شرق آسیا، به کارهای سخت تن می‌دادند و حتی مجبور می‌شدند که فرزندان خردسالشان را به کارهای شاقه وادار کنند تا اعضای خانواده از گرسنگی نمیرد. این روایت شبکه‌های تلویزیونی وابسته به جمهوری اسلامی بود اما با همه این‌ها، کمتر فیلمی از سینمای چین برای مخاطبان ایرانی به نمایش درمی‌آمد و تصویر تلویزیون جمهوری اسلامی از زندگی فقیرانه شرقی مربوط به کشور ژاپن بود.

مردم ایران از چین شناخت بسیار محدودی داشتند که بیشتر به تعریف و تمجید از مائو و مائویسم در کتاب‌های انقلابیون ۵۷ خلاصه می‌شد و بسیاری نمی‌دانستند که مردم چین در دوره حاکمیت کمونیسم وضعیت به مراتب فاجعه‌بارتری از همسایه خود یعنی ژاپن را تجربه کردند، بخصوص در دوره «جهش بزرگ رو به جلو» که مائو آن را طراحی و اجرا کرد.

چینی‌هایی که در طول ۵ هزار سال شکل‌گیری و توسعه فرهنگ و تمدن خود آموخته بودند که باید به‌دنبال «یافتن هماهنگی بین انسان و جهان باشند و بر پیروی از اصول اخلاق و پاک‌دامنی تاکید کنند،» وادار شدند مظاهر فرهنگی را که نسل به نسل به ارث برده بودند در پیشگاه آرمان‌های کمونیسم قربانی کنند و به جایی رسیدند که مجبور شدند از شدت فقر و گرسنگی به آدم‌خواری روی بیاورند. این موضوعات، مسائلی نبود که برای مخاطب ایرانی قابل بیان باشد، چراکه اگر بیان می‌شد، بسیاری از شهروندان ایران اجازه وقوع انقلابی شبه‌کمونیستی را نمی‌دادند.

به تدریج کتاب‌های انقلابی‌های مشهور از روی پیش‌خوان کتابفروشی‌ها حذف شدند، گویی که دکان انقلاب به سوی کسادی می‌رفت و نظام جمهوری اسلامی علاقه‌ای به ترویج تفکر انقلابی نداشت و می‌خواست پایه‌های نظامش را در ایران محکم کند.

شبکه‌های تلویزیونی وابسته به جمهوری اسلامی طبق نظر علی خامنه‌ای رهبر انقلاب، رویکرد نگاه به شرق را حفظ کرده بود. بنابراین سیلی از سریال‌های تلویزیونی از کره جنوبی به شبکه‌های تلویزیونی رسمی و خانگی در ایران سرازیر شد. کره جنوبی تصویری شکوهمند از تاریخ خود را برای مخاطبان به نمایش می‌گذاشت، اما باز هم پرسشی که برای مخاطب ایرانی این فیلم‌ها بی‌پاسخ ماند، این بود که مگر کشور کره جنوبی چگونه می‌تواند شکوه پادشاهان و سلسله‌های خود را به نمایش بگذارد، اما مخاطب ایرانی که دست‌کم ۲۵۰۰ سال تاریخ دارد، همواره در کتاب‌های زیر نظارت جمهوری اسلامی، باید به روایتی از استبداد و خودکامگی پادشاهان ایران بسنده کند، گویی که در تاریخ باستان و معاصر ایران، پادشاهان همه خودکامه، فاسد و ستمگر بوده‌اند و اگر تصادفا در کتاب‌های تاریخی روایتی از پادشاه خوب و عادل در ایران به چشم می‎خورد، بخاطر این است که جمهوری اسلامی ایران قرابت‌های فکری و عقیدتی با آن پادشاه یا سلسله یافته است.

کمی دورتر برویم، چرا کشور چین تاکنون محصول فرهنگی که بتواند روایتی از شکوه تاریخیش را به نمایش بگذارد، تولید نکرده است؟ یا اگر تولید کرده است، چرا در دسترس نیست؟

پاسخ به این پرسش به ما کمک می‌کند تا منظور سخنان مقامات جمهوری اسلامی درباره ضرورت تبدیل شهروندان ایرانی به سبک و سیاق شهروندان چینی را بهتر درک کنیم.

خون‌هایی برای پایداری انقلاب

مردم چین از نیم قرن پیش به این سو در حکم گروگان حزب کمونیست چین هستند که هویت تمدنی‌شان را از آن‌ها گرفته است و آن‌ها را تبدیل به فدائیان حزب کرده است. طوری که شهروندان چینی جان و مال خود را مدیون حزب بدانند و برای فدا کردن جانشان در راه حزب، سوگند یاد کنند.

به این ترتیب اعتقاد تمدنی چینی‌ها بر فضیلت زندگی و حفظ جان انسان‌ها، تبدیل به فضیلت کشتن و کشته شدن شده است. فرهنگ حزبی جایگزین فرهنگ تمدن باستانی چین شده است و فرقی نمی‌کند که یک شهروند چینی به کدام یک از مذاهب اعتقاد دارد، باید حزب را به جای خدای خود پرستش کند.

در فصل هشتم کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست آمده است که «گرچه حزب کمونیست هرگز خود را یک آیین معرفی نکرده ولی خصوصیات آن با ویژگی آیینی کاملاً تطبیق دارد. حزب کمونیست از همان ابتدای شکل‌گیری و پایه‌گذاری، مارکسیسم را به‌عنوان حقیقت مطلق در نظر گرفت و با ایمان راسخ، مارکس را به‌عنوان خداوند مذهب خود مورد پرستش قرار داد و مردم را به انجام یک مبارزه‌ی طولانی و مادام‌العمر به منظور دستیابی به هدف غایی یعنی ”ساختن بهشت کمونیست بر روی زمین“ تشویق کرد.»

اکنون جمهوری اسلامی ایران نیز که یک نظام شبه‌کمونیسم اسلامی است، آرزویی مشابه دارد اینکه مانند همتایان خود در چین، شهروندان را تبدیل به فدائیان جمهوری اسلامی کند و با شعار آبیاری کردن درخت انقلاب با خون شهیدان از شهروندان ایران می‌خواهد که برای پایداری انقلاب اسلامی جان خود را فدای آرمان‌های این نظام کنند. بر این اساس مردم ایران باید با اصول شهروندی تعریف شده نظام جمهوری اسلامی که مشابه اصول شهروندی حزب کمونیست چین است، مطابقت پیدا کنند. به شیوه شهروندان چین کار کنند، به شیوه آن‌ها غذا بخورند و در صورت نیاز جان خود را هم فدا کنند.

براین اساس مردم ایران حق ندارند که با پیوندهای تاریخی خود ارتباط برقرار کنند، به آرامگاه کوروش، پاسارگارد یا تخت جمشید بروند. اقلیت‌های مذهبی در ایران نیز تا زمانی که مدح و ثنای جمهوری اسلامی را بگویند، حق حیات دارند اما این حق را ندارند که عبادتگاه‎های خود را بازسازی یا مرمت کنند و درباره عقایدشان سخنی به میان آورند، باید خوشحال باشند که عبادتگاه‌هایشان حتی به شکل یک بنای متروکه هنوز پابرجا مانده است، اما با همه این‌ها به نظر می‌رسد که شرایط به صورت دیگری در حال رقم خوردن است و مردم ایران دیگر نمی‌خواهند خونی به پای درخت انقلاب ۵۷ بریزند.

روح کمونیسم

اکنون بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی آگاه هستند که حنای انقلاب برای مردم ایران رنگی ندارد، به همین خاطر نوک پیکان کشتارهای جمهوری اسلامی به سوی قربانیان دیگری می‌رود تا بتواند فرصتی برای بقا داشته باشد. این موضوع را می‌توان از سخنان اخیر حسن رحیم‌پور ازغدی درک کرد. او با اشاره به سخنان روح اله خمینی مبنی بر اینکه «پایداری انقلاب به این خون‌ها است و این خون‌ها پایه انقلاب را مستحکم می‌کند.» گفته است: «اگر امروز بسیاری از مسئولین ما ترور شوند، هم به نفع خودشان است، هم به نفع انقلاب.»

در واقع این روح کمونیسم است که خون‌ها و ترورهای بیشتر می‌طلبد. تا زمانی که روح کمونیسم بر سرزمین‌ها حکم می‌راند، برای زنده ماندن هم‌چنان قربانی خواهد گرفت، گویی که گذشتگان ما در عصر باستان این روزها را به خوبی پیش‌بینی کرده بودند. آنان که داستان ضحاک ماردوش و کشتار جوانان این مرز و بوم را می‌نوشتند و هم‌زمان از حکومت سراسر ظلم و ستمگری کوش، برادرزاده ضحاک بر چین، آفریقا و مغرب‌زمین حکایت می‌کردند، گویی این روزها را پیش‌بینی کرده بودند. پرسش اینجاست که آیا پایان این ظلم بر اساس پیش‌بینی پیشینیان باستانی ما پیش خواهد رفت و فریدونی خواهد آمد تا ضحاک و کوش را در کوه دماوند زندانی کند تا شاید مردمان این مرز و بوم نفسی به آسودگی بکشند؟ شاید آن روز دور نباشد.

نظرات بیان شده در این مقاله نظرات نویسنده است و لزوماً منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی