فلورانس، ایتالیا- سال ۱۴۷۵، جیووانی روکلای چنین بیان کرد: “پول در آوردن خوب است، اما بهتر این است که بدانیم چطور آن را خرج کنیم.”
وی به همراه چند خانواده دیگر از فلورانس تاجر بودند، ولی بعدها نام وی به دلیل پشتیبانی و حمایتهایش از هنر، در تاریخ فلورانس ماندگار گردید. نه به دلیل ثروت هنگفتی که جمع آوری کرده بود، بلکه به دلیل دست و دلبازیهایش در راه هنر و فرهنگ رنسانس.
بنا بر گفته لودویکا سِبرِگوندی مورخ هنر و متصدی نمایشگاه، “پول و زیبایی، دو عنصری هستند که به نظر میرسد متضاد و ناسازگار باشند، اما نهایتاَ با خرج کردن پول در راه زیبایی، گویی مجدداَ به یکدیگر پیوند میخورند.”
نقاشیها و آثار هنری متعددی از آن دوران به جای مانده است و در برخی نمایشگاهها در ایتالیا در معرض دید عموم گذاشته میشوند. این آثار شامل، صندوقچهها، کاغذهای حواله، اسناد اولیه حسابها، سکههای فلورین طلا و سکههای طلای خالص ۲۴ عیار با وزن ۳.۵۳ گرم که در سال ۱۲۵۲ درضرابخانه فلورانس، مکانی که همه چیز از آن جا آغاز گردید، ساخته شدهاند.
آثار و نقاشیها، داستان سیستم سرمایهداری جهانی و چگونگی گسترده شدن پول در سراسر جوامع آن دوران را، چه خوب و چه بد، نقل میکنند.
فلاندریهای پروتستانی
در آن زمان، حضور ربا خواران شکلی جدید در ساختار اجتماع اروپایی بود. در نقاشیها، حالت پیچ و تاب خورده چهرهها و اندامها به وضوح حاکی از مشغولیت ذهن افراد با پول است.
سِبرِگوندی که تاکنون مسئولیت برگزاری چند نمایشگاه در فلورانس را بر عهده داشته است، هنگام تفسیر زبان بدن که در آثار نقاشی “ربا خواران” اثر وان ریمرزوال هلندی، به کار رفته است چنین بیان میکند: “در نقاشی “ربا خواران” برجستهترین موارد، دستان کشیده، سایههای تیره، نگاه رباخواران به پول، همراهی شمعی نیمه سوخته- نمادی از وانیتاس Vanitas و نیز حالت چهرههایشان است که گویی بیان میکند: “پول، مدفوع شیطان است.” “
موضوع رباخواری در نقاشی دیگری از وی به نام “سرمایهدار و همسرش” نیز به تصویر کشیده شدهاست. سیمای صراف و همسرش زیباتر از چهرههای نقاشی شده در اثر “رباخواران” است اما به گفته سِبرِگوندی، “ژست غارتگری که به خود گرفتهاند، نمایانگر طبع واقعی افرادی است که زیاد با پول تجارت می کنند.”
ایتالیای کاتولیک
در حالیکه هنرمندان شمالی، بنا به داشتن اندیشههای پروتستانی، به لحاظ اصول اخلاقی رباخواری را محکوم میکردند، کلیسای کاتولیک به سرعت آن را ممنوع کرد. باور مردم بر آن بود که “کلیسا، رباخواری را ممنوع کرد، زیرا کتاب مقدس بر ما مقرر کرده است که زندگی خود را با کار سخت بسازیم؛ کار قسمتی از برنامه خداوند برای ما بود و رباخواری معادل کار کردن نیست.”
از ابتدا در ایتالیا، ایده پول با گناه قویاَ به هم پیوسته بودند. این امر از کتاب “کمدی الهی” دانته، قسمتی که اهریمنها، انسانها را میبلعند و شیاطین از کیسه پول برای تازیانه زدن به بدن گناهکاران استفاده میکنند، سرچشمه میگیرد. در میان گناهکاران، پاپ، کاردینال و راهبهای حضور دارند که به فسادی که کلیسا با رایج ساختن پول متحمل گردید، اعتراف میکنند.
سِبرِگوندی، هنگام تشریح پیوند قوی مابین پول و کثیفی در آن زمان گفت: “موردی منحصر به فرد مربوط به للمو بالدوچی، سرمایهدار فلورانسی است که مشکوک به رباخواری بود. وی تمام پول خود را برای ساخت بیمارستان سنمتی (در حال حاضر، دانشگاه هنرهای زیبا) به جای گذاشت. وی این بیمارستان را به منظور درمان بیماریهای پوستی بنیان نهاد، زیرا باور بر آن بود که دست زدن به پول، منجر به بیماریهای پوستی میگردد.”
حمایتهای مالی در فلورانس
ما بین قرنهای ۱۴ و ۱۶ میلادی، تعداد کارهای هنری که سرمایهداران فلورانسی حامی آنها بودند، به طرز قابل توجهی افزایش یافت.
سالواتور ستیس، باستان شناس نامدار و تاریخدان هنر، در گزارشی مینویسد: “پول هنگفتی خرج کردند، کلیساها و صومعههای زیادی بنا نهادند، قصرها ساختند، دستور ساخت مجسمهها و نقاشیهای زیادی را صادر کردند. خاندان مدیچی، قبل از مرگ لورنزو مدیچی باشکوه در سال ۱۴۹۲، سه مرتبه تمامی ارثیه پدربزرگشان، کازیمو را در راه ساخت بناها، کمک مالی به ساخت نقاشیها و مجسمهها و بخشش به همشهریان خرج کردند.”
سِبرِگوندی بیان کرد: “در کنار محسنات بخشش پول به منظور طلب مغرفت، یا بخشش در راه حمایت از کاری هنری با شکوه که قدرتتان را نشان میدهد، عوامل دیگری نیز دست داشتند.”
وی افزود: “در هر شخص، عشق فراوانی به هنر وجود داشت. افتخار ورزیدن به شهرشان، زیباتر ساختن آن را با اهمیت مینمود. زیبایی، فقط تلاشی عدهای افراد ثروتمند نبود، بلکه نیازی جمعی محسوب میشد.”
قصرهای باشکوه آن زمان، به طرز قابل توجهی، نمای معماری کل شهر را تغییر داد. داستانی درباره قراردادن سنگ بنای قصر پالازو استروزی، چگونگی خشنودی فیلیپو استروزی را هنگامی که خواربارفروش سکهای را به سمت سنگ پرتاب کرد، شرح میدهد و رابطه برابری نجیبزاده و فردی عادی را توصیف میکند.
سِبرِگوندی گفت: “فلورانس، همانند وِرسای نیست. اینجا قید و بندهای رسمی، زیبایی مطلق، پاکیزگی و آراستگی وجود دارد، نه تجملات سلطنتی. نباید فروشگاههایش را همانند بارگاه در نظر بگیریم. فلورانس بارگاه نبود، فلورانس جمهوری بود، یا بهتر بگویم، شهری که به جمهوری تبدیل گردید.”
وی افزود: “حتی خاندان مدیچی، فرمانروایان شهر، با تاثیر سیاسی عظیمی که داشتند، هرگز نخواستند که خیلی برجسته به چشم بیایند و بدینترتیب نمایانگر روحیه سادگی و اعتدال بودند. سفارش بسیاری از آثار، تقریبا برای تمامی خوابگاهها، از هزینههای شخصی پرداخت شدند.”
شکوه خداوند
فلیپو استروزی در سال ۱۴۶۶، پس از تبعیدی طولانی مدت به ناپل، هنگام بازگشت به زادگاهش چنین بیان کرد: “همیشه میاندیشم و برنامه ریزی میکنم، و آرزو میکنم اگر خداوند فرصتی در اختیارم بگذارد، آثار برجسته برای آینده خلق کنم.”
سِبرِگوندی گفت: “اگر الهام یا ایمانی نباشد، شخص چنین کارهایی را انجام نمیدهد. اگر هر چیزی بیاندازه منطقی باشد، غیر ممکن است شاهکارهایی همچون آثار فرا آنجلیکو بهوجود آید.
در آن زمان به برخی از نقاشان دستمزدی پرداخت نشد. درازای آن اجناسی برای غرامت به معابدی که در آن کار میکردند پرداخت شد.
آیا در آن دوران، ایمان محکم آنها نبود که هنر فلورانسی را به سمت زیبایی برتر هدایت میکرد؟ ممکن است لورنزو مدیچی را فردی سرد و خشک بدانید، شخصی که بر علیه ساونارولا، کشیش دومینیکن مبارزه میکرد، اما بر طبق آنچه سِبرِگوندی در سرگذشت وی یافت، دفعات زیادی در هفته به صومعه میرفت و در طول شب خود را تازیانه میزد.
سِبرِگوندی درباره عواملی که یکی از عالیترین دوران تاریخی را بهوجود آورد چنین گفت: “نمیتوانیم با اندیشههای امروزی به قضاوت گذشته بنشینیم. توانایی شناسایی جایگاه خود را در میان تفکرات مذهبی، که در گذشته بسیار عمیقتر از امروز بود، از دست دادهایم.”
اپکتایمز در ۳۵ کشور و به ۲۱ زبان منتشر میشود.