شاید زندگی به شما ضربهای زده باشد؛ فرقی نمیکند تقصیر خودتان بوده یا صرفاً اتفاق افتاده، دردش یکیست. در چنین شرایطی، وسوسه میشوید نقش قربانی را بازی کنید، برای خودتان دلسوزی کنید و منتظر بمانید تا کسی بیاید و اوضاع را برایتان درست کند.
شاید حس کنید که میخواهید تسلیم شوید. با واقعیتهای جدید کنار نمیآیید، بنابراین از آنها فرار میکنید. شروع میکنید به رفتارهای مخرب؛ به سلامتتان آسیب میزنید، روابطتان را خراب میکنید و آیندهتان را به خطر میاندازید.
چنین واکنشهایی ممکن است در لحظه حس خوبی بدهند. نوعی تخلیه انرژی منفی هستند؛ اما نمیتوانید در آن حالت بمانید. همه ما میدانیم که نمیشود در آن وضعیت ماند.
۱. به خودتان فرصت واکنش بدهید
برخی افراد گاهی تلاش میکنند احساساتشان را انکار کنند؛ انگار ناراحت بودن برایشان نوعی ضعف محسوب میشود. اما در واقع، اینکه اجازه بدهید احساساتتان را عمیقاً تجربه کنید، چیزی است بسیار انسانی و احتمالاً درمانگر.
مثل هر چیز دیگری، در این مورد هم میتوان افراط کرد؛ پس بهتر است برای خودتان زمان مشخصی تعیین کنید. مثلاً بگویید تا وقت شام اجازه دارید احساس شکست داشته باشید، اما نه بیشتر. نگویید «فردا درستش میکنم»؛ این جمله همیشه بهانه تنبلیست. زمانی دقیق و حتی غیرعادی انتخاب کنید؛ مثلاً ۱۰:۱۰ شب؛ و به آن پایبند بمانید.
۲. با کسی درددل کنید
وقتی پای تحلیل موقعیتهای احساسی در میان است، دو فکر بهتر از یکیاند؛ در واقع شاید صد برابر بهتر. وقتی اضطراب دارید ممکن است ذهنتان دور خودش بچرخد یا عادت داشته باشید اغراق کنید، فاجعهسازی کنید و همهچیز را با هم کنار بگذارید. در این شرایط یک دوست خوب میتواند کمکتان کند از آنها بیرون بیایید. داشتن کسی که در لحظات سخت زندگی در گوشه رینگ همراه شما باشد، کاملاً ضروریست.
۳. از بیرون به ماجرا نگاه کنید
یکی از تاریکترین مسیرهایی که در لحظات سخت میتوان در آن افتاد، خشم و تلخی است. از سرزنش دنیا، خدا، خودتان یا دیگران برای آنچه رخ داده بپرهیزید. بهتر است بپذیرید که این اتفاقات بخشی از زندگی هستند و انرژیتان را صرف آینده کنید.
دیدگاه بیرونی میتواند کمککننده باشد. افراد کمی میتوانند در مورد مشکلات خود منطقی فکر کنند، بهویژه وقتی درگیر احساسات شدید هستند. این یکی از دلایلیست که درددل با دیگران اهمیت دارد. تصور کنید این اتفاق برای دوستتان افتاده نه شما. چه احساسی میداشتید؟ چه پیشنهادی به او میدادید؟ گاهی همین فاصله کوچک احساسی کافیست تا بتوانید روشنتر فکر کنید.
۴. بازسازی ذهنی موقعیت
ما زندگیمان را با روایتهایی که درباره اتفاقات میسازیم پیش میبریم. مثلاً میتوانید دنیا را جایی ببینید که علیه شماست و در مواجهه با هر شکست، از بیعدالتی گلایه کنید. یا میتوانید همان شکست را آغاز یک بازگشت درخشان ببینید. انتخاب با شماست.
۵. به جسمتان توجه کنید
ویروسهای معده میتوانند ناگهانی و شدید سراغتان بیایند. اغلب در عرض ۱۲ یا ۲۴ ساعت بهتر میشوید، اما تا چند روز احساس ضعف و خستگی دارید. دلیلش این است که در این مدت دچار کمآبی میشوید، چیزی نمیخورید، نور خورشید نمیبینید یا بدنتان را حرکت نمیدهید؛ همه اینها در زمان بیماری سخت است.
بازگشت از یک شکست در زندگی هم شبیه همین وضعیت است؛ اغلب اجازه میدهیم آن اتفاق، روال سالم زندگیمان را بر هم بزند. نتیجهاش این است که تا مدتها خود واقعیمان را حس نمیکنیم، بهویژه اگر استرس و نگرانی خوابمان را هم مختل کرده باشد.
وقتی ناراحت هستید شاید حوصله مراقبت از خودتان را نداشته باشید، پس سعی کنید آن را به کاری درمانی و لذتبخش تبدیل کنید. بهجای دویدن، پیادهروی کنید. بهجای وزنهزدن، به سونا بروید. زیر نور آفتاب بنشینید، در رختخواب کتاب محبوبتان را بخوانید و غذایی واقعی و دلخواه بخورید.
۶. آهسته و پیوسته بازسازی کنید
قدمهای کوچک در مسیری که میخواهید بروید بردارید. شاید هنوز نقشهای نداشته باشید یا در حال تحلیل اتفاقات باشید، اما تقریباً همیشه چند گام ابتدایی واضح وجود دارد. با توجه به بزرگی ضربهای که خوردهاید، این قدمها ممکن است در ابتدا بیارزش یا بیمعنا به نظر برسند، اما باید به روند اعتماد کنید و تردیدها را کنار بزنید.
هر پیشرفت کوچکی میتواند حال و هوایتان را تغییر دهد و بهتدریج انگیزهتان را بازسازی کند. فقط کافیست اولین قدمها را بردارید.