کارشناسان معتقدند ایدئولوژی ووکیسم یا ووک که به دغدغه اصلی بحثهای فرهنگی در دنیای غرب تبدیل شده است، براساس تعاریف خاص خود از هویت، جنسیت و نژاد به دنبال تغییر ارزشهای سنتی در جهان امروز است.
به گفته آنها، در واقع ووکیسم شکلی از مارکسیسم است که در دانشگاههای آمریکا ریشه دوانده است و دامنه فعالیتهای خود را در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترش داده است.
نگارنده در قسمت اول این مقاله سه قسمتی، مفهوم ووکیسم و پیشینه تئوریک این ایدئولوژی را بررسی کرده است، در قسمت دوم در تلاش است تا به این سوال پاسخ دهد که چرا کارشناسان، ووکیسم را تجلی انقلاب فرهنگی مارکسیستی میدانند و در قسمت سوم پیامدهای درازمدت ترویج ایدئولوژی ووکیسم را بررسی کرده است.
مارکسیسم در لباس ووکیسم؟
مارک لوین، روزنامهنگار و نویسنده آمریکایی در کتاب «مارکسیسم آمریکایی» معتقد است که ووکیسم در واقع همان مارکسیسم است که در آمریکا ترویج میشود، همانطور که مارکس افراد اجتماع را در قالب گروههای مختلف در مقابل یکدیگر قرار میداد، گروهی را دشمن گروهی دیگر (طبقه کارگر و طبقه کارفرمایان) قلمداد میکرد، ووکیسم نیز همان دستورالعمل مارکسیسم را دنبال میکند.
مارک لوین در این کتاب میافزاید که مارکسیسم آمریکایی در آستانه بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی «یک پدیده جنبی، حاشیهای، بدنام و پنهانی» در جامعه آمریکا بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانههایش در همه جا شامل مدارس، دانشگاهها، رسانهها، فرهنگ و هنر پیداست.
او و پل کنگور نویسنده کتاب «شیطان و مارکس» در اوت ۲۰۲۱ در شبکه فاکسنیوز آمریکا گفتگویی در همین مورد انجام دادند و ظهور ایدئولوژی ووکیسم را به عنوان یک تهدید برای حیات جامعه آمریکا دانستند.
رابرت بارون، نویسنده و اسقف کلیسا در سخنرانی خود در ماه ژوئیه سال گذشته گفت: «یکی از احزاب اصلی سیاسی ما ( در آمریکا) تا حد زیادی، فعالیتهای خود را در محور دفاع از ایدههای ووکیسم و اجرای استراتژیهای آن سازماندهی کرده است و حزب اصلی دیگر علیه این ایدئولوژی موضع گرفته است.»
اشاره او به انتقادات اعضای حزب جمهوریخواه آمریکا درباره ووکیسم است.
در کارزارهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، رون دیسانتیس، فرماندار فلوریدا و نامزد سابق در انتخابات ریاست جمهوری به هوادارانش وعده داد که «ویروس ذهنی ووک» را نابود کند.
دونالد ترامپ نیز «ووکیسم» را ناخوشایند توصیف کرد و گفت که حتی نیمی از مردم (آمریکا) نمیدانند که آن چیست؟ و ووکیسم به نیروهای ارتش آمریکا صدمه وارد کرده است.
در ماه ژوئیه گذشته ایلان ماسک، میلیاردر آمریکایی و صاحب شبکه اجتماعی ایکس در مصاحبه با پیتر جردن، روانشناس کانادایی، ووکیسم را یک «ویروس» خواند و گفت که او با استدلال ووکها مبنی بر اینکه فرزندش خاویر در صورت عدم تغییر جنسیت خودکشی خواهد کرد، فریب خورد و اسناد مربوط به تغییر جنسیت فرزندش را امضا کرد. او گفت که فرزندش توسط «ویروس ذهنی ووکیسم» کشته شد و او تعهد کرده است، «ویروس ذهنی ووکیسم» را نابود کند. اظهارات او سوالهای زیادی را درباره ماهیت این ایدئولوژی برانگیخته است.
مفهوم ووکیسم، از «آرمانشهر» تا «ویرانشهر»
ووکیسم از نظر لغوی به معنای بیداری است، ولی در تعریف عملیاتی، محدوده وسیعی از تغییرات اجتماعی را در برمیگیرد.
کری اسمیت، نویسنده کتاب و منتقد ووکیسم در برنامه «کراس روودز» اپک تیوی، میگوید: «من بیست سال ووک بودم. بهترین شکلی که میتوانم ووکیسم را توصیف کنم، این است که یک سیستم اعتقادی مشابه مارکسیسم است. برخی نیز با دین مقایسه میکنند. جهانبینی ووک بر این اصل استوار است که روابط افراد بر اساس رقابت بر سر قدرت در میان گروههای هویتی است. همانطور که مارکسیسم معتقد است که اصل بر رقابت برای کسب ثروت در میان گروههای طبقاتی است و برای رسیدن به عدالت اجتماعی باید ثروت مجددا توزیع شود.»
به گفته او، ووکیسم معتقد است که باید قدرت را از گروههای «ظالم» و «ممتاز» گرفت و به گروههای «مستضعف» یا حاشیهنشینان داد. در چنین شرایطی «برابری» محقق میشود و میتوان به یک آرمانشهر ووکیسم رسید.
این نویسنده میافزاید: «ووکیسم افراد را نه براساس ویژگیهای فردی و شخصیتیشان بلکه به عنوان عضوی از یک گروه قضاوت میکند. به طور مثال به یک سفیدپوست میگویند که شما سفیدپوست هستید. پس با امتیازات خاص سفیدپوست بودن متولد شدید. یا میگویند که شما یک مرد هستید پس به طور خودکار با امتیازات مرد بودن متولد شدید و امتیازاتی دارید که من به عنوان یک زن ندارم. مهم نیست که من به عنوان یک زن چقدر ثروت و قدرت دارم. مهم این است که من در گروه مظلومین (زنان) هستم.»
چندی پیش، بخشی از ویدیوی سخنرانی اپرا وینفری، میلیاردر و یکی از چهرههای مشهور آمریکایی در همایش ملی دموکراتها مورد توجه تعدادی از کاربران شبکه اجتماعی ایکس قرار گرفت. او گفت که با تبعیض جنسیتی، نابرابری درآمد و نژادپرستی مواجه بوده است.
برخی کاربران غربی در واکنش نوشتهاند که اپرا وینفری یکی از ثروتمندترین شخصیتهای جهان است، با این حال شاکی است که زندگی او منصفانه نبوده است.
کاربری به نام کاتیا نوشته است آیا اپرا وینفری با این سخنانش، با دیگران شوخی میکند؟ آمریکا او را تبدیل به یک شخصیت معروف کرد و رفاهی که او در زندگی دارد، آرزوی بسیاری از مردمی است که چنین امکانی را ندارند.
یکی دیگر از کاربران به نام هلی به زبان آلمانی با اشاره به ثروت و موقعیت این مجری مشهور آمریکایی نوشته است: «در «دنیای ووک» قربانی بودن موضوع بسیار مهمی است.»
در ماه ژوئیه نیز برگزاری مراسم افتتاحیه المپیک پاریس با اجرای ووکهای موسوم به «دِرَگکویین»ها یا همان مردهای زنپوش که صحنهای مشابه «شام آخر» عیسی مسیح را با طنز اجرا کرده بودند، با اعتراضات همراه بود. حضور یک کودک نیز در بین درگکویینها باعث واکنش اعتراضی بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی در کشورهای غربی شد.
کایل بکر، روزنامهنگار آمریکایی المپیک پاریس بخشی از صحنههای افتتاحیه المپیک شامل ویدیوی سر بریده ماری آنتوانت ملکه فرانسه، رقص درگکویینها و اجرای صحنه «شام آخر» را در صفحه ایکسش منتشر کرد و این مراسم را جلوهای از دیستوپیا (ویرانشهر) ووک توصیف کرد که در آن همه چیز به هرج و مرج و تباهی کشیده شده است.
لولی بار، نویسنده و روزنامهنگار در مقالهای برای یاهو نوشته است که بازیهای المپیک، باید بهترین دستاوردهای بشری را به نمایش بگذارد، اما المپیک پاریس نشان داد که حتی المپیک هم گرفتار ووکیسم شده است. او برخی اقدامات در المپیک را نماد «جنگ فرهنگی» توصیف کرد.
پیشینه نظری ووکیسم و تغییر فرهنگی
آدام فرانسیس، پژوهشگر و استادیار تاریخ در دانشگاه کنکوردیای شیکاگو در مقاله خود تحت عنوان «خلاصهای از تاریخچه ایدههای پنهان ووکیسم» معتقد است که بعد از انقلاب کمونیستی در فرانسه و روسیه، متفکران انقلابی در سال ۱۹۶۰ به این نتیجه رسیدند که باید با رویکرد فرهنگی، نهادها را از درون تغییر دهند.
او افزود که جامعه غربی در میانه یا در پایان یک انقلاب فرهنگی مارکسیستی قرار دارد، به طوریکه در چند سال گذشته تغییرات بسیاری در عرصههای مختلف بوجود آمده است. ایدههای مربوط به نژاد، جنسیت و تمایلات جنسی که یک یا دو دهه پیش و حتی هزاران سال قبل هیچ معنی برای جامعه نداشت، اکنون به بخشی از گفتمان عمومی تبدیل شده است. ادعاهایی از قبیل اینکه «بیش از دو جنسیت وجود دارد»، «کلاسهای موسیقی مدارس ابتدایی برتری سفیدپوستان را رواج میدهد» یا «ریاضی نژادپرستانه است» و موارد مشابه دیگر.
به گفته این پژوهشگر، در حال حاضر دانشگاهها برنامه درسی کلاسیک و جستجوی حقیقت را کنار گذاشتهاند و برای پیشبرد اهداف اجتماعی و سیاسی، تمرکز خود را بر نظریه انتقادی و نسبیگرایی و ساختگرایی اجتماعی گذاشتهاند. کسبوکارها و مشاغل به جای توجه به کارکرد اصلی خود، سیاسی شدهاند و با استدلالهای رادیکالی مانند ترنس جندر و فمینیسم همذاتپنداری میکنند. حتی ارتش هم تحت تاثیر ایدئولوژی ووکیسم قرار گرفته است.
توماس اسپهر ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و مدیر مرکز دفاعی هریتیج در سخنرانی خود تحت عنوان «ظهور ووکیسم در ارتش آمریکا» در ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۲ در واشنگتن دیسی گفت که تضعیف ساختار ارتش آمریکا توسط سیاستهای «ایدئولوژی افراطی ووکیسم» بزرگترین تهدید ارتش آمریکا محسوب میشود. این سیاستها از طریق رهبران و مقامات که وظیفه دارند ارتش آمریکا را تقویت و آماده کنند، اعمال میشود.
به گفته او، ایدئولوژی ووکیسم آمادگی نظامی ارتش آمریکا را به روشهای مختلفی تضعیف میکند. این ایدئولوژی با تاکید بر تفاوتهای مبتنی بر نژاد، قومیت و جنسیت، انسجام ارتش را از بین میبرد و با اجرای سهمیه بجای شایستگی و مهارت، رهبری و نیروهای ارتش را تضعیف میکند.
او در ادامه به مثالهایی از سیاستهای اوباما و بایدن برای حذف آزمایشات آمادگی جسمانی و توان رزمی نیروهای ارتش با هدف اجرای سیاست برابرسازی زنان و مردان، حذف ممنوعیت خدمت برای مبتلایان به ویروس ایدز و بکارگیری بدون محدودیت افراد تراجنسیتی بدون در نظر گرفتن تحقیقات درباره افزایش تنشهای روحی و روانی در میان آنها اشاره کرد.
سرهنگ متیو لومایر، مربی و خلبان جنگندههای ارتش ایالات متحده در بهار سال ۲۰۲۱ به دنبال انتشار کتابی انتقادی درباره گسترش مارکسیسم و نظریه انتقادی نژاد در ارتش این کشور از سمت خود برکنار شد.
ریشههای مارکسیستی-کمونیستی ایدئولوژی ووکیسم
آدام فرانسیس معتقد است که تاریخچه ووکیسم به نظریات مکتب پستمدرنیسم، مکتب نئومارکسیستی فرانکفورت و آنتونیو گرامشی برمیگردد. گرامشی به عنوان یکی از متفکران نئومارکسیست معتقد بود که بهترین راه برای رهایی جامعه از «ظلم» انقلاب سیاسی نیست، بلکه میتوان با ایجاد تغییرات تدریجی در نهادهای موثر در شکلگیری فرهنگ مانند کالجها و دانشگاهها، یک انقلاب فرهنگی را رقم زد و با توجه به اینکه سیاست، متاثر از فرهنگ است، تغییرات سیاسی بعد از تغییرات فرهنگی بوجود خواهد آمد.
به گفته او، مکتب فرانکفورت در نظریه انتقادی خود معتقد است که نهادها و سنتها را با هدف رهایی مردم از شرایطی که آنها را به «بردگی» میکشد، نقد میکند. مکتب فرانکفورت از بسیاری جهات، فلسفههای انقلابی مارکس، روسو، گرامشی و دیگران را در تحقیقات علوم اجتماعی به کار برد. کار آنها تقریباً به طور کامل درباره ایجاد شرایط لازم برای تغییر اجتماعی در هر عرصه از زندگی عمومی و خصوصی بود.
او با اشاره به اینکه از سال ۱۹۶۰ نظریه انتقادی بخشی از فرهنگ دانشگاهی آمریکا محسوب میشود، افزوده است که نظریه کوئیر نیز یکی از شاخههای نظریه انتقادی است که هترونورماتیویتی (تمایل به جنس مخالف) را نقد میکند و تلاش دارد تا شرایطی را برای «عادیسازی کردن هویتهای جنسی جایگزین» ایجاد کند.
با این حال نفوذ نظریه انتقادی تنها به حوزه دانشگاههای آمریکا محدود نماند و تبدیل به یک جنبش فکری به نام «پست مدرنیسم» شد.
به باور این پژوهشگر آمریکایی، میشل فوکو که از نظریهپردازان اصلی پستمدرنیسم است. ایدههای خود را حتی در زندگی خصوصیاش نیز به کار برد، در حدی که برخی از انحرافیترین رفتارهای جنسی را آزمایش کرد. او یک ناخداباور بود که اعتقاد داشت، آزادی هیچ حدومرزی نمیشناسد. معیارهای ارزشی که برای حفظ نظم مدنی و اخلاقی جامعه است و عدول از آن گناه محسوب میشود، از نظر فوکو این معیارها ساخته دست نهادها و سنتهایی است که بر جامعه تحمیل شده است.
او افزوده است که ساختارشکنی، نکته اصلی فعالیت آکادمیک فوکو بود. او همه چیز را نقد کرد؛ از استانداردهای معمول، گرفته تا نحوه انضباط و مجازات در سیستمهای کیفری. او تا آنجا پیش رفت که خواهان عادیسازی روابط همجنسگرایان و روابط بزرگسالان با خردسالان (پدوفیلی) شد. طیف وسیعی از دغدغههای اصلی فرهنگ ووکیسم، همان ایدههای میشل فوکو است.
قسمت دوم به زودی منتشر میشود
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.