نویسنده: مولی انگلهارت
امروز صبح از خواب بیدار شدم و قبل از اینکه مسواک بزنم یا قهوهام را بنوشم، پوشک بچهام را عوض کردم. شستمش و بهش شیر دادم. بچه پنج سالهام را در آغوش گرفتم تا به احساسات خود مسلط شود.
امروز صبح هیچ چیزی با «بدن من، انتخاب من» جور درنمیآمد. درواقع، همسر بودن و مادر شدن به این معنی است که قبول کنید بدنتان دیگر صرفاً به خودتان تعلق ندارد، بلکه به بخشی از یک چیز بزرگتر تبدیل میشود. بدنتان بهنوعی به افرادی تعلق پیدا میکند که متکی به شما هستند: به شوهرم که با او عهد بستم. به بچههایم که در بدنم جفت یکدیگر بودند و اکنون در آغوش من به غذا و آسایش میرسند.
وقتی بهطور مرتب به دخترهای جوان میگوییم که بدنشان صرفاً به خودشان تعلق دارد، چطور میتوانیم آنها را برای فداکاریهای بزرگِ مادرانه آماده کنیم؟ آیا آنها را برای مواجهه با این واقعیت که باید خودشان را فدای دیگران کنند آماده میکنیم؟ یا یادشان میدهیم که قبول کنند آسایش، راحتی و استقلالِ شخصی نسبت به دیگر مسائل ارجحیت دارد- از جمله خانواده؟
صرفنظر از هر دیدگاهی که در رابطه با سقط جنین دارید، «بدن من، انتخاب من» به یک شعار فرهنگی تبدیل شده که زنان را مجاب میکند تا خود را به هرچیزی ترجیح دهند. به آنها میگوید که عالیترین منفعت در آزادیِ فردی است نه ازخودگذشتگی. به آنها میآموزد که خواستهها و امیال خود را به وظایف و تعهداتشان ترجیح دهند و باعث شکلگیری دیدگاهی خودمحور و سوداگرانه در قبال زندگی میشود که کاملاً با حقیقتِ مادری در تضاد است.
اگر به دختر ۷ سالهام بگویم که همه چیز در «بدن تو، انتخاب تو» خلاصه میشود، این ایده را به او القا میکنم که همواره براساس نیازها و امیال شخصی خود تصمیمگیری کند. اما مادر شدن مسیری است که مستلزم سرسپردگی است؛ اینکه دیگران را در اولویت قرار دهید. در مواقعی که تمایلی ندارید، بخشنده باشید. خستگی و سرخوردگی را فراموش کنید و هرروز خود را در اختیار موجودات کوچکی بگذارید که نیازمند شما هستند.
آیا تاکنون سعی کردهاید که سقط جنین را به یک بچه ۸ ساله توضیح دهید؟ تقریبا غیرممکن است.
«ببین، مامان؛ یعنی بعضیها بچههاشون رو نمیخوان و اونها را دور میاندازن؟»
«درسته، عزیزم.»
تجربه چنین مکالمهای وحشتناک است. اما اینکه به دخترها آموزش دهیم که بدنشان هیچ دخلی به مسئولیتهای احتمالی در قبال دیگران ندارد، به همین اندازه ناراحتکننده است. من میخواهم دخترم بداند که مادر شدن کار سخت و طاقتفرسایی است، اما ارزشمندترین کاری است که قادر به انجام آن خواهد بود. من میخواهم دخترم بداند که او و خواهرها و برادرهایش بزرگترین هدیه زندگیام هستند و اینکه بیش از ۱۰ سال به آنها شیر دادهام، مایه افتخارم بوده و باعث زحمت نشده است.
«از او میخواهم که از اشتباه بزرگ اوایل ۲۰ سالگیام دوری کند: باور به دروغِ «بدن من، انتخاب من.»»
مادر شدن ربطی به انتخاب ندارد. به عشق مربوط میشود. با ازخودگذشتگی سروکار دارد. به منزله پذیرشِ عالیترین مسئولیتی است که یک زن توانِ برعهده گرفتن آن را دارد: جان بخشیدن، روح بخشیدن و وقف تمام و کمالِ خویشتن.
این همان پیامی است که میخواهم دختر ۷ سالهام به آن توجه کند و براساس آن زندگی کند.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.
مالی انگلهارت یک کشاورز و دامدار آمریکایی است که زمان خود را وقفِ احیای خاک و خودکفایی کرده است.