در روزهای گذشته، ایالات متحده آمریکا تصمیم به اقدامی کمسابقه گرفت و دستور داد که به طور همزمان دو ناو هواپیمابر تهاجمی در منطقه غرب آسیا مستقر شود. ناوهواپیمابر یواساس هری اس ترومن که هماکنون در موقعیت عملیاتی در دریای سرخ قرار دارد و از سویی دیگر ناو هواپیمابر یواساس کارل وینسون از منطقه هند-آرام به منطقه خاورمیانه منتقل شود.
این جابهجایی و آرایش تازه، تنها یک حرکت تاکتیکی نیست، بلکه نشاندهنده تغییری استراتژیک و دکترین نظامی در رفتار ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی و نیابتیهای آن در منطقه است.
بر خلاف تصورات سادهگرایانه برخی تحلیلگران وابسته به جمهوری اسلامی، حضور همزمان این دو ناو نه صرفاً یک اقدام بازدارنده، بلکه مقدمهای برای فراهمسازی گزینههای سختتر علیه تهدیدات منطقهای تهران است. از دیدگاه نظامی، حضور همزمان دو گروه ضربت هواپیمابر ایالات متحده در منطقه، امکان اجرای عملیات ترکیبی از چند محور را بهصورت همزمان فراهم میکند. ناوهواپیمابر ترومن و وینسون قابلیت هدفگیری دقیق مواضع در مرکز جمهوری اسلامی و مناطق حساس سپاه را دارد واز سویی دیگر میتوانند با جایگیری در دریای عمان، پوشش خود را از شرق ایران تا بابالمندب و حتی شمال اقیانوس هند گسترش دهند.
این آرایش جدید، پیامی واضح دارد؟
جمهوری اسلامی در محاصره عملیاتی قرار گرفته است. در شمال غرب، ناوگان ششم آمریکا در مدیترانه، در جنوب غرب، ناوگان پنجم در بحرین و خلیج فارس، و اکنون نیز در جنوب شرقی، ناو وینسون در دریای عمان؛ چنین چینشی از نظر نظامی، مقدمهای برای هر سناریوی مداخلهجویانه، بازدارنده یا ضربتی است.
این تحولات در حالی رخ میدهند که نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در سوریه، عراق، لبنان و یمن، یکی پس از دیگری تحت فشار شدید قرار گرفتهاند. حملات موشکی و پهپادی از یمن به کشتیرانی جهانی در تنگه بابالمندب، حملات پراکنده حزبالله به شمال اسرائیل، و حملات شبهنظامیان عراقی به پایگاههای آمریکایی، همگی با پاسخهای سخت و بیدرنگ ایالات متحده مواجه شدهاند. اما نکته مهمتر آن است که واشنگتن به این نتیجه رسیده که منبع تهدید نه نیابتیها، بلکه اتاق فرماندهی در تهران است. بنابراین، تمرکز پنتاگون دیگر فقط روی پاسخ به حملات پراکنده نیست، بلکه بر مهار ساختاری رژیم جمهوری اسلامی از طریق آمادگی برای اقدام مستقیم استوار شده است.
در این میان، نباید از نقش فزاینده شاهزاده رضا پهلوی در مناسبات منطقهای و بینالمللی غافل شد. سفرهای اخیر ایشان، دیدارهای دیپلماتیک و تلاش برای هماهنگی با متحدان منطقهای آمریکا، نشاندهنده آن است که آلترناتیو جمهوری اسلامی نهتنها در داخل ایران، بلکه در سطح نظامی و سیاسی جهان نیز در حال رسمیت یافتن است. اطلاعات منتشرشده در برخی رسانههای غربی نیز نشان میدهند که ارتباطاتی میان اپوزیسیون واقعی و چهرههای اطلاعاتی-امنیتی آمریکا و اسرائیل شکل گرفته که هدف آن، آمادگی برای دوران گذار پس از فروپاشی جمهوری اسلامی است.
مسأله اصلی در این آرایش نظامی، آن است که ایالات متحده برای نخستینبار پس از سالها، به مرحلهای از همراستایی سیاسی، دیپلماتیک و نظامی علیه تهران رسیده است. اسرائیل از سمت شمال ایران، آمریکا از جنوب، و متحدان عربی در موقعیتهای لجستیکی حساس، همگی آمادهاند تا در صورت لزوم، سناریوی مهار جمهوری اسلامی را از مرحله بازدارندگی به مرحله اقدام مستقیم ارتقاء دهند. هرچند تصمیم به اقدام نظامی گسترده هنوز گرفته نشده، اما پیشزمینههای فنی، نظامی و حتی حقوقی آن در حال چیده شدن است.
جمهوری اسلامی که تلاش دارد این تحرکات را در رسانههایش بیاهمیت جلوه دهد، بهخوبی میداند که توان رویارویی مستقیم با چنین آرایش عظیمی را ندارد. نیروهای نظامیاش بهشدت فرسوده، منزوی، و دچار بحران مشروعیت داخلی هستند. ریزش بدنه نیروهای بسیج و سپاه، جایگزینی آنها با مزدوران حقوقبگیر و بیانگیزه، و نبود پشتیبانی مردمی، باعث شده هرگونه مواجهه با نیروی خارجی برای رژیم، پایان تمامیت ساختاریاش باشد.
در نهایت، حضور همزمان ناوهای ترومن و وینسون نهفقط یک اقدام نمادین، بلکه بخشی از پازل بزرگتری است که پایان جمهوری اسلامی در آن طراحی شده است.
آیا این حضور پیام روشنی دارد؟
اگر رژیم جمهوری اسلامی به رفتارهای بیثباتسازش در منطقه ادامه دهد، برای عملیات گزینه نظامی، تنها با یک دستور از سوی ترامپ فاصله دارد تا جمهوریاسلامی دچار بحران و سرنگونی شود. تهران اکنون دیگر با گزینه «مقاومت» یا «مذاکره» مواجه نیست، بلکه در برابر دو گزینه قرار دارد: فروپاشی از درون یا ضربهای کوبنده از بیرون.
مرتضی اسماعیلپور، تحلیلگر اموراستراتژیک در خاورمیانه
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.