نویسنده: جفری ای. تاکر
جفری ای. تاکر بنیانگذار و رئیس مؤسسه براوناستون و نویسنده هزاران مقاله برای نشریات علمی و محبوب و همچنین مؤلف ۱۰ کتاب در پنج زبان مختلف است که آخرین مورد آن «رهایی یا خانهنشینی» نام دارد. او در این مقاله ضمن مقایسه زندگی مردم نسل گذشته و نسل هزاره و نسل زد در آمریکا، به این پرسش پاسخ میدهد که جوانان کنونی چه درسی باید از والدین و بزرگترهای خود بیاموزند.
در آرشیو خانوادگیام عکسی از کل فامیل دارم که شامل چند نسل میشود. شکل عکسها در اوایل دهه ۱۹۲۰ در شهرهای مرزی اینطور بود که بزرگترین بچهها را در ردیف اول و فرزندانِ آنها را در ردیف پشتی قرار میدادند. گاهی کوچکترین بچهها را روی صندلیهای کوچک مینشاندند یا والدین بچههای خود را در آغوش میگرفتند. در ردیف آخر، نسل آینده را داشتید؛ بچههایی که در اواخر نوجوانی و اوایل بیست سالگیشان بودند.
یک روز عکاسی از شهر ما میگذشت و آنها آماده عکس گرفتن شدند و فقط یک عکس گرفتند.
جد پدربزرگم در این عکس بهوضوح به یک پدرسالار شباهت دارد؛ مورد احترام است اما آخرین روزهای زندگیاش را سپری میکند. در این عکس هنوز مدالی به گردن دارد که آن را در جنگ داخلی آمریکا به دست آورده بود. چهرهاش به تلخی میزند که تصور میکنم از ناراحتیِ حقوق بازنشستگی جنگ باشد که هرگز نصیبش نشد.
ردیف عقبی عکس همان چیزی است که همیشه مجذوبم میکند؛ دو مرد جوان با چهرهای اخمو که گُر گرفته است. هردو یک نوع کلاه خاص بر سر دارند. کلاه گاوچرانی، کلاه شهری یا کلاه بیسبال نیست. کلاه رانندگی است. هردو چنین کلاهی داشتند، زیرا راننده ماشینهای موتوری بودند.
تصویر روایتگرِ تأثیر فناوری جدید بر نسل جدید است. آندو راننده بودند و این آنها را از نسلهای قبلی متمایز میکرد. آنها به این مسئله واقف بودند و باور داشتند که ویژگی متمایزی به آنها داده است. بهجای امتنان، فقط میتوان غرور را در نگاه آنها دید. کلاه امضایشان بود و آن را با غرور فراوان بر سر میگذاشتند.
تا حدی قابل درک بود. دوره نوآوریهای تکنولوژیک خارقالعاده بود. هواپیماها آسمان را پر کرده و هواپیماهای مسافربری در راه بودند. خانهها با برق روشن میشدند. رادیو وارد خانهها شد. تنها یک نسل گذشت و همه توانستند ساعتهای خانگی و کتاب بخرند. شهرها به لطف تولید فولاد توسعه پیدا کردند و تلگراف قدیمی، بهعنوان یک فناوری ارتباطی، جای خود را به تلفن داد که فقط در بازارها به چشم میخورد اما بتدریج به خانهها نیز راه پیدا کرد.
به این عکس که ۱۰۰ سال پیش برداشته شده نگاه میکنم و همان غروری را که نسل هزاره داشت، در نسل زد میبینم. کودکان این نسل نیز در انبوهی از نوآوریهای باورنکردنی- از وب گرفته تا بازیها و تجارت آنلاین- پرورش یافتند و امیدوار بودند که نفوذ آنلاین به تنهایی برای کسب ثروت کفایت میکند. تنها کاری که باید بکنید، این است که در تصویر یا ویدئویی که در اپلیکیشن مورد استفاده رده سنی مورد نظرتان به نمایش میگذارید، یک ژست خوب بگیرید.
در این شرایط چه درسی میتوان از گذشته گرفت؟
اکنون در مقایسه با سالهای گذشته، تورم سر به فلک کشیده و قدرت خرید را کاهش داده است. کسبوکارها در هر صنعتی راکد شدهاند. تعدیل نیرو از بخش فنی آغاز شد و به صنعت خدمات رسید. کسانی که چیزی جز تجربه اینترنت نداشتند، خود را درحالی یافتند که قادر به رقابت نبودند. اکنون شاهد هستیم که کسبوکار مهمانداری هم دچار رکود شده و این صنعت تحت فشار قرار گرفته است.
خرید خانه برای کل یک نسل غیرممکن شده است و ما وارد مرحلهای شدهایم که حسابهای بانکی دیگر متعادل نیستند و پسانداز کردن دور از ذهن به نظر میرسد، حتی اگر انجام این کار صرفه اقتصادی داشته باشد. باید اینطور گفت که کل یک نسل طی چهار سال مجبور شد از امور مالی شخصی سر در بیاورد. رکود و کسادی قریبالوقوع است.
چیزی که شاهد آن هستیم، فروپاشی یک توهم است. این باور که هرآنچه برای موفقیت لازم داریم، این است که ژست بگیریم، نگرش درستی داشته باشیم و برای پول درآوردن با جمع درستی نشست و برخاست کنیم، به پایان خود نزدیک شده است. از بسیاری جهات به خیانت شباهت دارد. به همین دلیل است که بسیاری از جوانها دلسرد شدهاند و چیز جدیدی را طلب میکنند. آنها البته والدین خود را سرزنش میکنند و از اینکه نتوانستند با دروغهای زمانه خود زندگی کنند، از دست دنیا عصبانی هستند.
نسل اندر نسل، این جریان در حال تبدیل شدن به رکود بزرگ نسل زد و هزاره است. آنها به این حقیقتِ روحافزا پی بردهاند که زمانه دیگر حرف تازهای برای گفتن ندارد و اقتصاد جادویی نیست. شبکههای اجتماعی نمیتوانند نجاتشان دهند، آنطور که نسل اول رانندگان جوانانِ ۱۹۲۴ را از دشواریها و ناراحتیهای دهه ۱۹۳۰ نجات دادند. آنها درس میگیرند، همانطور که نسلهای قبلی درس گرفتند.
صرفنظر از ظواهر امر و صرفنظر از اینکه فناوری جدید در آن مقطع تا چه حد جادویی به نظر میرسید، ماهیت انسان و ساختارِ واقعیت درعمل تغییر نمیکند. حماقت، طمع، مالپرستی و تکبر همچنان وجود دارد و هیچکدام از فناوریها نمیتوانند قوانینِ عرضه و تقاضا را باطل کنند. حقیقتِ تلخ به کندی آشکار میشود، اما آشکار میشود.
وقتِ این است که به بزرگترهای خود احترام بگذاریم، از گرفتاریهای آنها درس بگیریم، به داستانهای آنها با دقت گوش کنیم و از درسهایی که به ما میدهند استفاده کنیم. والدین و پدربزرگها و مادربزرگهای شما با چنان محبتی راهنماییتان میکنند که هیچکدام از غولهای فناوری یا رسانهای قادر به انجام آن نیستند. حکمتِ کهن هرگز کهنه نمیشود و تاریخ صرفاً به معنی گذشته نیست.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.