ادامه قسمت دوم
نوشتۀ: مریم نیکپور
بیست و شش سال پیش در روز سوم اسفند ۱۳۶۷ آیتاله خمینی منشور روحانیت را منتشر کرد که به گفته هوادارانش، وی در این منشور استراتژی نظام جمهوری اسلامی و شیوه عمل روحانیت را ترسیم میکند. این منشور پنج ماه بعد از کشتارهای دسته جمعی هواداران سازمان مجاهدین خلق و پایان جنگ ایران و عراق منتشر شد.
سالروز منشور روحانیت با سوم اسفند امسال با فراخوان اعتصاب سراسری کسبه و بازاریان در اعتراض به دلار ۵۰ هزار تومانی همزمان شده است که طی آن مردم در کنار بازاریان در بازار بزرگ تهران، بازار علاءالدین، اراک، بانه و دیگر شهرها در این فراخوان شرکت کردند. در منشور روحانیت آیتاله خمینی، نقش طبقه سرمایهدار بازار در پیروزی انقلاب به کلی نادیده گرفته میشود.
در قسمت سوم مقاله با بررسی منشور روحانیت، مصداقهایی را که در این منشور بحث شده است با مراجعه به اسناد و مصاحبهها و تحلیلهای بجا مانده از آن دوره بررسی میکنیم.
مائو و خمینی
روحاله خمینی در چنین روزی، در منشور روحانیت به طور خاص روحانیت سنتی را که مخالف دخالت روحانیان در امور سیاسی و انقلاب هستند مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میگوید: «دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند که دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند!» اما این اتهامی نبود که فقط از سوی روحانیت سنتی به روحانیان انقلابی چون خمینی نسبت داده شد بلکه سه دهه بعد در کشور فرانسه جایی که آیتاله خمینی توانسته بود خود را به عنوان یک رهبر با شهرت جهانی معرفی کند؛ درباره شباهتهای رویکرد چپگرایانه او با مائو زدونگ سخن گفته شد.
وزیر علوم فرانسه به شباهتهای فکری آیتاله خمینی در ایران و مائو در چین اشاره کرده و از تصمیم برای تحقیق درباره نفوذ «چپگرایی اسلامی» در دانشگاهها و مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه خبر داده بود. هر چند این تصمیم وی با مخالفتهای شدید در این کشور مواجه شد و به اجرا در نیامد.
این مقاله نمیتواند قضاوتی درباره شباهتهای مائو و خمینی داشته باشد اما با بررسی کارنامه مائو زدونگ، بنیانگذار حزب کمونیست چین میتوان برخی شباهتهای عملکردی را در این دو رهبر دید. مائو پیش از خمینی، با مصادره اموال و ترویج اختلاف میان طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار و بین کشاورز و زمیندار، زمینه نابودی طبقه سرمایهدار چین را بوجود آورد. همان کاری که خمینی و هوادارانش در روزهای بعد انقلاب انجام دادند.
مائو بیست میلیون شهروند چینی را با این ایده به کشتارگاه برد که «یک انقلاب یک مهمانی شام، نوشتن یک انشاء، نقاشی کردن یک تابلو و یا قلاببافی نیست؛ نمیتواند خیلی منظم، سرگرمکننده و آرام، معتدل، مهربان، محترم، با قید و بند و سخاوتمند باشد. انقلاب یک قیام است، یک عمل خشن که توسط آن یک طبقه، طبقه دیگر را سرنگون میکند.»
هر چند در ایران هیچ گاه آیتاله خمینی را مشابه مائو نمیدانند اما منصور فرهنگ، نماینده سابق جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل به صدای امریکا گفته بود که او در ابتدای انقلاب هرگز کتابهای خمینی را نخوانده بود اما سالها بعد با خواندن کتاب کشفالاسرار وی فهمید که خمینی با مطرح کردن تقیه در شیعه، نگاه لنینستی به سیاست داشت، با این رویکرد که هدف وسیله را توجیه میکند.
سرنوشت طبقه متوسط سنتی و طبقه متوسط جدید
همچنین خمینی در منشور روحانیت از عنوان کلی سرمایهدار برای اشاره به طبقه متوسط و بالای جامعه ایران استفاده کرد. وی نیز به طور تلویحی از نزاع طبقاتی میان طبقه مستضعف و سرمایهداری سخن گفت. در این منشور وی برای توصیف طبقه «مستضعف» از تعبیر «سیرابشدگان از کوثر روحانیت» استفاده کرد و علیه طبقه سرمایهدار ایران موضع گرفت. خمینی در این منشور نوشت: «این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است. روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت.»
مهدی مظفری در یادداشتی برای رادیو فردا از نقش طبقه سرمایهدار در بخش بازار و روحانیت انقلابی نوشته است: «در ایران، طبقه آخوند نزدیکترین خویشاوندِ سببیِ بازار است. پیش از انقلاب، این دو لازم و ملزوم یکدیگر بودند. انقلاب، اساسا نتیجه همین لازمملزومی بازاریان و آخوندها بود. بازار زیربنای مادی را تامین کرد و طبقه آخوند، دو چیز مهم دیگر را: انشاء گفتمانِ انقلاب و به میدان کشاندن پیاده نظامِ… ائتلاف این دو با یکدیگر، با ریشههای محکمِ تاریخی، ضامنِ پیروزی آنها شد. صاحبان و مدیران بخشهای تولیدی و صنعتی در انقلاب شرکت نکردند.»
منشور روحانیت خمینی در واقع نشان داد که حتی سرمایهداری وابسته به طبقه متوسط سنتی که نزدیکترین طبقه به روحانیت بود نیز قرار نیست که جایگاه و سهمی بخاطر خدماتش به انقلاب بدست آورد.
هر چند هواداران خمینی و کمونیستها در ابتدا طبقه سرمایهداری مرتبط با صاحبان و مدیران بخش صنعت و تولید را در همان ابتدای انقلاب از بین بردند اما با وجود حمایتهای بازاریان به عنوان طبقه سنتی جدید نیز از ارتعاشات آن بینصیب نماندند. طبقه متوسط جدید در ایران نیز که شامل قشر تحصیلکرده و متخصصان جامعه بود، هر چند در رقم زدن این انقلاب نقش مهمی داشتند، اما آنها در فردای انقلاب به حاشیه رفتند. در این بین، بخش مهمی از هواداران کمونیسم که در دانشگاه تحصیل کرده بودند و به بخش متوسط جدید جامعه ایران تعلق داشتند، حتی سرنوشت دردناکتری را تجربه کردند.
تقی آزاد ارمکی در یادداشتی در وبسایت آفتابنیوز به وضعیت بحرانی طبقه متوسط جامعه ایران اشاره کرده و نوشته است: «هر تحول و تغییری در طبقه متوسط، سرنوشت جامعه ایرانی را نیز دچار تغییر میسازد. به همین دلیل است که پس از انقلاب- برای اینکه انقلاب اسلامی با تکانههای تازه مواجه نشود- تلاش شده تا طبقه متوسط دستکاری شده، با فشار مواجه شود یا در خوشبینانهترین حالت مورد بیتوجهی قرار بگیرد…. در کنار این بیتوجهیها، مشکلات تحریمی، گسترش فقر و کاهش درآمد سرانه باعث نحیفتر شدن طبقه متوسط شده است. در واقع طبقه متوسط از هر طرف تحت فشار قرار گرفته و دچار هجمههای پیاپی شده به گونهای که احساس میکند حیاتش در خطر قرار گرفته است.»
هر چند خمینی در منشور روحانیت، خود را مخالف سرسخت پیروان گروههای چپ بخصوص مارکسیسمکمونیسم معرفی میکند اما به طور مشخصی متاثر از رویکرد طبقاتی کمونیسم است. همانطور که در قسمت اول به آن اشاره شد، ریشه این رویکرد خمینی به خوانش دکتر علی شریعتی برمیگردد؛ کسی که او را به عنوان نظریهپرداز انقلاب اسلامی میشناسند و اصطلاح «روشنفکری دینی» در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ با نام وی گره خورد. در زمانیکه علی شریعتی چند سالی بود که تحصیلات دکترایش را در پاریس تمام کرده بود، برای اولین بار خوانشی تلفیقی از مارکسیسم و اسلام شیعی را ارائه کرد.
برخی از گروههای ضدچپ تصور میکردند که با نشر و پخش کتابهای شریعتی، با اندیشههای کمونیستی و مارکسیستی مقابله میکنند اما نمیدانستند که این رویکرد شریعتی نوع دگردیسی شده چپ کمونیستی در قالب اسلام شیعی در ایران بوجود آورده است که تا چهار دهه بعد تمام عرصههای زندگی مردم ایران را تحت تاثیر قرار میدهد.
انقلاب فرزندخوار
چندی پیش، کاربران توییتر، تصاویری از چریکهای کمونیست از جمله اشرف ربیعی یکی از همسران مسعود رجوی از رهبران سازمان مجاهدین خلق را بازنشر میکردند که در یکی از تصاویر، اشرف ربیعی در دوره قبل از انقلاب بدون حجاب اسلامی و در زمان ورود به دانشگاه صنعتی شریف دیده میشود و دیگری با پوشش حجاب اسلامی در حالی که عضو سازمان مجاهدین خلق است اسلحه ای در دست دارد را نشان میدهد. او در درگیری با نیروهای سپاه در سال ۶۰ شمسی کشته شد.
کاربری به نام رضا با مقایسه دو عکس از دو دوره زندگی اشرف ربیعی نوشته است: «زشتروی نبودند، زشتروی شدند. گاهی با خود فکر میکنم که آیا تفکرات بر چهره آدمی تاثیر میگذارد؟ شاید مصداقش اشرف ربیعی (در دوره) دانشگاه صنعتی آریامهر و اشرف ربیعی تروریست (در دوره فعالیت در سازمان مجاهدین خلق) باشد.» مرگ اشرف و رفقایش، آغازی بر یک کشتار وسیع بود. سازمان مجاهدین خلق بعد از اختلافاتی که با خمینی و هوادارانش در حکومت پیدا کردند، دست به یک سلسله حملات مسلحانه در ایران زدند و در دوره هشت ساله جنگ ایران و عراق در همکاری با رژیم صدام حسین نیز به خاک ایران حمله کردند.
آیتاله خمینی در تابستان سال ۱۳۶۷ شمسی دستور کشتار هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد که به گفته بسیاری بیشترشان هواداران چپ وابسته به سازمان مجاهدین خلق و تعدادی از اعضای چریکهای فدایی خلق و حزب توده بودند. این افراد بعد از کشتار در گورهای دستهجمعی دفن شدند. بخاطر اینکه اعدامها در زندانها به طور مخفیانه انجام میشد، تعداد دقیقی از این قتلعامها در دست نیست.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی در مطلبی با عنوان «پایان دفاع، آغاز بازسازی» به بیان خاطراتش از آن روزها پرداخته است؛ او در نقل قولی از علی شوشتری، معاون قضایی و جانشین مسئول سازمان زندانها، تعداد اعدامشدگان را حدود ۱۷۰۰ نفر میداند.
بررسی اسناد و مصاحبههای شاهدان آن دوره از تاریخ نشان میدهد که بیشتر موضوعات مورد بررسی رسانهها به دورهای اشاره میکند که مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی ایران وارد درگیری مسلحانه میشوند اما به زمینههای تنش میان آیتاله خمینی و مجاهدین خلق به طور عمیق نمیپردازند که کشتارهای دهه شصت را رقم زد.
شاید پاسخ ریشهای این سوال را بتوان در این سخن مشهور فرانتس فانون نویسنده مارکسیست الجزایری در انقلابهای کمونیستی یافت که گفته بود: «انقلاب، فرزندان خود را میبلعد.»
شواهد تاریخی از این دست بسیار است. از جمله در انقلاب فرانسه، انقلابی مشهور روبسپیر که در اعدام هزاران تن در پاریس نقش داشت، اندکی بعد به دست انقلابیون اعدام شد. در انقلاب روسیه نیز، تروتسکی از رهبران حزب کمونیست از حزب اخراج و اندکی بعد کشته شد و در انقلاب مائوئیستی در چین نیز بسیاری از انقلابیهای کمونیست که مائو به عنوان رقیب میپنداشت، از حزب اخراج شدند و مورد تحقیر و توهین قرار گرفتند. هر چند انقلاب ۵۷ در ایران به طور رسمی نام یک انقلاب کمونیستی نداشت اما با روح کمونیستی خود، فرزندانش را یک به یک به مسلخ برد.
مهدی جامی، روزنامهنگار و نویسنده در مقالهای تحت عنوان «ما بیش از آنچه که فکر کنیم، چپ هستیم» درباره تصفیههای سیاسی چپ نوشته است: «چپ ایرانی بسیار چیزها به سیاستمداران آموخته است که نتیجه آن چیزی جز رفتار ضدمردمی نیست. هدف گروههای مبارز چپ، تسخیر قدرت بود و نه تدبیر جامعه و دولت. و همین را به اهل ولایت هم آموختند… مفهوم پراکسیس مارکسی را به عمل محض تقلیل دادند و برداشتی که از آن داشتند صرفاً در قبضه کردن قدرت سیاسی از طریق کودتا و توطئهچینی بود. نتیجه استبداد گروهی جدیدی است که از تمرکز قدرت در دست گروه کوچک طرفداری میکند…به همین ترتیب، بستن دهان مخالفانی که هنوز زندهاند، روش دیگر سیاست چپگرا بوده است… در همه احزاب چپ این گرایش به تصفیه را میبینیم. در ایران پیش از انقلاب هم نمونه دارد. پس از انقلاب هم این میراث خونین آسیبهای بزرگی به برجستهترین نیروهای کشور زده است.»
رقیبزدایی و دوستی بیقید شرط با حکومتهای کمونیست
عملکرد جمهوری اسلامی تا چهار دهه بعد از انقلاب ۵۷ نشان داد که هدف انقلابیون از کشتار گروههای چپ از بین بردن رقبا بود، درحالیکه شیوههای حکومتداری در طی چهار دهه بعد، کپیداری از کمونیسم بود که خود را در عرصه داخلی در اقتصاد مبتنی بر کوپن و یارانه، مالکیت دولتی و خصوصیزدایی یا خصوصیسازی فقط روی برگه کاغذ، تشکیل نهادهایی شامل بنیاد مستضعفان و تعاونیهای روستایی و شهری نشان داد.
این رویکرد در عرصه بینالمللی در شرق و غرب جهان به شکلهای مختلفی خود را نشان داد، در اروپا، سیاستمداران چپگرای اروپایی به تسامح و مدارا با جمهوری اسلامی شهره هستند و در ایالات متحده امریکا نیز حزب دموکرات هر بار که در کاخ سفید قدرت را به دست آورد، سیاست مدارا و سازش با جمهوری اسلامی ایران را در پیش گرفته است. بر همین اساس توصیه جان کری، وزیر خارجه دولت اوباما به جواد ظریف، وزیر خارجه دولت روحانی قابل بررسی است که در آن به طور دوستانهای به وی میگوید که تهران از تماس با ترامپ درباره فعالیتهای هستهای ایران خودداری کند و عمر باقیمانده دولت ترامپ را تحمل کنند تا دوباره دموکراتها قدرت را در امریکا به دست گیرند و مذاکراتشان با جمهوری اسلامی را از سر بگیرند.
عرفان کسرایی نیز در یادداشتی برای رادیو فردا معتقد است: «موگرینی تنها سیاستمدار غربی با صبغه و سابقه جریانات چپگرا نیست که همسو با اسلامگرایان خوانده میشود. در سراسر دنیای غرب سیاستمدارانی چپگرا هستند که به مماشات و حتی سمپاتی و همسویی و هم پیوندی با اسلامگرایان رادیکال متهم میشوند. نه تنها سیاستمداران متمایل به چپ، بلکه بازماندگان کمونیسم دوران جنگ سرد نظیر حکومتهای کوبا و کره شمالی و حتی حکومت سوسیالیستی ونزوئلا نیز پیوندی عمیق با حکومتی اسلامی، مانند حکومت ایران دارند.»
رویکرد چپگرای جمهوری اسلامی همچنین در دوستی بیقید و شرط با سیستمهای حکومتی کمونیسم و رویکرد چپ در چین، روسیه، کره شمالی و امریکای لاتین نیز نمایان است؛ در حالیکه در طول چهار دهه، جمهوری اسلامی بر دشمنی و مخالفت با غرب اصرار میورزید. بهای این دشمنی را مردم ایران در تمام طبقات مختلف اجتماعی پرداختهاند. هر چند تحریمها تورم بیسابقهای را در سالهای اخیر بوجود آورده که به گسترش فقر انجامیده است؛ اما جمهوری اسلامی نه تنها برای عبور از این بحران نمیخواهد درهای گفتگوی مسالمتآمیز براساس منافع مردم با جهان آزاد داشته باشد، بلکه با فرستادن کمکهای نظامی به روسیه برای حمله به اوکراین بر دامنه تحریمها میافزاید. همچنین با امضای توافقنامه ۲۵ ساله با چین در تلاش است که سایه رفیق بزرگتر را بر سر خویش برقرار نگاه دارد.
رهبر کنونی جمهوری اسلامی ایران با امیدواری به دورنمایی نگاه میکند که در آن بقای جمهوری اسلامی وابسته به ایجاد نظم نوین جهانی به رهبری چین و روسیه است. چنان که وی در دیدار با پوتین گفته بود: «امروز جهان در آستانه یک نظم جدید بینالمللی است که این نظم، بعد از دوران نظم دو قطبی جهان، و نظریه نظم جهانِ تکقطبی در حال شکلگیری است که البته در این دوره آمریکا روز به روز ضعیفتر شده است. قضایای جنگ اخیر اوکراین را باید عمیقتر و در چارچوب شکلگیری نظم جدید جهانی دید که احتمالاً فرآیندهای پیچیده و دشواری، در پی آن شکل خواهد گرفت که در چنین شرایط جدید و پیچیدهای وظیفه همه کشورها از جمله جمهوری اسلامی حضور سخت افزاری و نرم افزاری در این نظم جدید بهمنظور تأمین منافع و امنیت کشور و به حاشیه نرفتن است.»
علی خامنهای همچنین در دیداری که شش سال پیش با شی جینپینگ، رهبر حزب کمونیست چین داشت، قرارداد ۲۵ ساله با چین را یک رابطه استراتژیک خوانده و تاکید کرده بود که با پیگیری جدی دو طرف این توافقها به مرحله عملیاتی برسد اما عدم جدیت چین در پیگیری این قرارداد نشان میدهد که این حزب نیز به جمهوری اسلامی به عنوان یک مهره نه چندان مهم در بازی خود نگاه میکند.
اکنون کار به جایی رسیده است که جمهوری اسلامی به جای اینکه در سیاستهای خود تجدیدنظر کند، برای حل مشکلات اقتصادی به نام «مولدسازی» چوب حراج به اموال عمومی میزند.
نظرات بیان شده در این مقاله نظرات نویسنده است و لزوماً منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.