نویسنده: کنراد بلک
برای اولینبار از آخرین روزهای نخستوزیری پیر ترودو که به بیش از ۴۰ سال پیش بازمیگردد، این گمانهزنی در کانادا مطرح شد- تا دوشنبه این هفته- که آیا نخستوزیر فعلی داوطلبانه کنارهگیری میکند یا حزب خود را در انتخابات عمومی سال جاری رهبری خواهد کرد.
بهرغم تغییر شرایط انتخابات و کشور، به نظر میرسد که چهرههای بهنام حزب لیبرال فدرال همچنان تحت تأثیر شرایط انتخاباتی هستند که به نخستوزیری ویلفرید لوریه در سال ۱۸۹۶ و نخستوزیری برایان مالرونی در سال ۱۹۸۴ منتهی شدند. لیبرالها ۶۶ سال از این ۸۸ سال- یعنی سهچهارم این زمان- را در اتاوا بر سر قدرت بودند و موفقترین حزب سیاسی ملی در بین کشورهای دموکراتیک محسوب میشوند.
دلیل اصلی این امر مخالفت لیبرالها با سربازگیری برای جنگهای جهانی در خارج از کشور بود، حال آنکه حضور کانادا در جنگ جهانی دوم را آنچنان مؤثر مدیریت کردند که این کشور چهارمین عامل پیروزی متفقین در جنگ محسوب میشد (پس از سه کشور بزرگ آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا) و اینکه حزب لیبرال رهبران فرانسوی و انگلیسی را با یکدیگر معاوضه کرد. بدین ترتیب، حزب در کبک مدعی شد که توانست کنفدراسیون را به خدمت کبک درآورد و در خارج از کبک مدعی شد که توانست کبک را در کنفدراسیون راضی نگهدارد. از آنجا که مردم دوست دارند چیزی را که میخواهند باور کنند، بسیاری از لیبرالهای بهنام همچنان خود را با اطمینان حزب ذاتیِ دولت میپندارند.
حقهبازی در کار نبود. قدرت در این ۶۶ سال به مدت ۳۹ سال در اختیار نخستوزیران فرانسوی-کانادایی (لوریه ۱۹۱۱-۱۸۹۶؛ لوئیز سنت لارنت (۱۹۵۷-۱۹۴۸)؛ و پیر ترودو (۱۹۷۹-۱۹۶۸ و ۱۹۸۴-۱۹۸۰) بوده و مکنزی کینگ- با طولانیترین دوره نخستوزیری- نیز به مدت ۱۸ سال از ارنست لاپونت (۱۹۳۰-۱۹۲۴، ۱۹۴۱-۱۹۳۵) و سنت لارنت (۱۹۴۸-۱۹۴۲) فرانسوی-کانادایی بهعنوان وزرای ارشد دولت استفاده کرد.
برایان مالرونی توازن نابرابرِ انتخابات را برهم زد و حزب در دوران تصدی او متلاشی شد. وقتی استفان هارپر از نو حزب را سرپا کرد، محافظهکاران و بلوک جداییطلب کبکوا به چنان حمایتی دست یافته بودند که باعث شد کبک دیگر سنگر لیبرالها نباشد. بدین ترتیب، ادعای لیبرالها درخصوص حزب وحدت ملی بیارزش شد و با نتیجه نزدیک به شکستِ دولت کرتین در دومین رفراندوم استقلال کبک در سال ۱۹۹۵ بیش از پیش رنگ باخت.
از زمان ادغام محافظهکاران ترقیخواه و احزاب اصلاحطلب در سال ۲۰۰۴، معادله انتخابات به این شکل پیش رفته که بهجای دولتِ یک و یکدوم حزبی- که بین سالهای ۱۸۹۶ و ۱۹۸۴ و ۱۹۹۲ و ۲۰۰۴ بر سر قدرت بود- یک دولت دوحزبی کارآمد به قدرت رسید. از سال ۱۹۸۴، محافظهکاران ۱۸ سال و لیبرالها ۲۳ سال دولت فدرال را به دست داشتهاند و تمام نشانهها حاکی از آن است که محافظهکاران با اکثریت قاطع در انتخابات اکتبر سال جاری به پیروزی خواهند رسید.
در این شرابط و متعاقب شکست مفتضحانه جایگزینی کریستیا فریلند با مارک کارنی، دیگر بعید بود که جاستین ترودو حتی درصورت موافقت انجمن درونحزبی ناراضی خود تمایلی به مواجهه دوباره با صندوقهای رأی داشته باشد. پدرش در سال ۱۹۸۴ داوطلبانه کنارهگیری کرد تا جان ترنر- که در حوزه سیاسی با او اختلافات زیادی داشت- خودش را چند ماه بعد سپر بلای مردم کند. برایان مالرونی نیز در سال ۱۹۹۳ دست به چنین کاری زد. با اینکه مالرونی به شکلی نامحسوس از ژان چارست برای جانشینی خود حمایت میکرد، کیم کمپبل به نخستوزیری رسید و حزب محافظهکار ترقیخواه را تقریباً به نابودی کشاند.
تا هفته جاری، ژان کرتین، نخستوزیر لیبرالی که جانشین کمبل شد، تنها نخستوزیر منتخبی بود که به دست حزب خود برکنار شد و خلف او، پل مارتین، نیز نتوانست از شکستی که رأیدهندگان برای کرتین متصور بودند، جلوگیری کند و استیون هارپر در رأس حزب متحد محافظهکار به قدرت رسید. جاستین ترودو اکنون بهعنوان نخستوزیر منتخبی که به دست حزب خود مجبور به کنارهگیری شده است، به کرتین میپیوندد. خانم فریلند از این حیث که به ترودو اجازه نداد ناکامی سیاستهای اقتصادی دولت را تماماً به گردن او بیندازد، شایسته تقدیر است اما نباید تصور کند که گزینه مقبولی برای جایگزینی او محسوب میشود.
برایان مالرونی یک تضاد فاحش تاریخی است که پیشینه موفقی در سمت نخستوزیری داشت، اما پس از هشت سال به دلایل مختلف از چشم مردم افتاد. این درحالی است که حتی یکی از اعضای انجمن درونحزبی نیز مخالف او نبودند، زیرا مالرونی با حواس جمع با نمایندگان برخورد میکرد و از وفاداری بیچون و چرای آنها برخوردار بود. این وضعیت با جاستین و پیر ترودو، ژان کرتین، جان دیفنبیکر و حتی لستر پیرسون و استفان هارپر که هردو با مخالفت نمایندگان حزب خود مواجه شدند، تفاوت بسیاری دارد.
به این ترتیب، تنها توضیح قابل قبولی که میتوان برای حضور دوباره جاستین ترودو در انتخابات ارائه کرد، این است که او به توانایی خود برای پیروزی اطمینان کامل دارد- که به معنای اجتناب از عقلانیت است- یا رویای مرگ سیاسی را در سر میپروراند. کارنامه دولت او که به شکل تمام و کمال ثبت و ضبط شده (از جمله توسط من)، اساساً از کاهش خطرناک جریان سرمایه بینالمللی و رشد اقتصادی نسبی کانادا و درآمد خالص سرانه، افزایش ترسناک بدهیها، حقهبازی در زمینه تغییرات اقلیمی از جمله جنگ بر سر صنعت نفت و گاز کشور، تحقیر غیرمنصفانه کانادا در عرصه جهانی درخصوص مسائل بومی، توجه نابخردانه به مسائل جنسیتی و بیتوجهی به هجمه شدید علیه زبان انگلیسی در کبک حکایت دارد.
نقل مکان جردن پیترسون، مشهورترین شهروند کانادا، به آمریکا، که تحت فشار نزاکت سیاسی رخ داد، متأسفانه از افول کانادا در سالهای اخیر حکایت دارد.
شواهد انکارناپذیری در رابطه با افکار عمومی کانادا و انتخابات دیگر کشورها وجود دارد که نشان میدهد جهان غرب از دستور کار ووک، دستورالعمل سبز و مقوله تنوع-برابری-شمول خسته شده است. بحثهای بیپایه و اساس درباره تأثیر سوختهای فسیلی بر دمای جهان هزینه گزافی روی دست مصرفکنندگان گذاشته و اساساً شهروندان منصف کشورهای متمدن تا حدی میتوانند این خودزنیهای ناعادلانه اخلاقی را تاب بیاورند. حتی متدینترین و خودانتقادگرترین افراد هم صرفاً زمان کوتاهی را در حین اعتراف- و قبل از احیای حس ارزشمندی- به بدگویی از خود اختصاص میدهند.
به نظر میرسد که ترودو سعی دارد مارک کارنی، رئیس سابق بانک مرکزی کانادا و بانک انگلستان، را بهعنوان جانشین خود به قدرت برساند، اما خانم فریلند چوب لای چرخ او گذاشته است.
جاستین ترودو با اعلام استعفا خود را به ساحل نجات رساند، اما هنوز جایگاه خود را دارد. جو کلارک همچنان تنها کسی در تاریخ است که توانسته یک ترودو را شکست بدهد. کانادا نیز گام مهمی در راستای احیای جایگاه این کشور در طول تاریخ ملی خود برداشته است؛ جایگاهی که تا همین یک دهه پیش موفق تلقی میشد.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.
درباره نویسنده: کنراد بلک به مدت ۴۰ سال از برجستهترین سرمایهگذاران کانادا بوده و جزو پیشگامان انتشار روزنامه در جهان است. او نویسنده زندگینامه فرانکلین دی. روزولت و ریچارد نیکسون و اخیراً «دونالد جی. ترامپ: رئیسجمهوری که مثل هیچکس نیست» است که نسخه جدید آن به تازگی منتشر شده است