کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین برای اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۴ منتشر شد که به دنبال آن نسخه انگلیسی کتاب بهسرعت ترجمه گردید. سری مقالات چاپشده در این کتاب باعث شد که بیش از ۱۱۵ میلیون نفر از مردم چین از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند، و برای تغییر و تحولات در چین، جنبش صلحآمیز بیسابقهای را پدید آورد. ما دراینجا دست به چاپ نسخهای جدید با ویرایشی مجدد زدیم، که به نسخههای صوتی و تصویری آن الحاق شدهاست. این نسخههای صوتی و تصویری توسط رسانههای همکار ما در شبکه تلویزیونی اِن تی دی و شبکه رادیویی صدای امید تولید شد. برای دسترسی به سایر نسخههای نه شرح و تفسیر لطفا به فهرست مطالب مراجعه نمایید- به صورت رایگان.
مقدمه
بر اساس کتابی بهنام ”توضیحات ساده و تحلیل کلمات پیچیده“ (Shuowen jiezi) نوشتهی سو شن (Xu shen) (در سال ۱۴۷ بعد از میلاد در زمان سلسلهی هان (Han) شرقی)، کلمهی دانگ (Dang) در زبان چین باستان به معنی ”حزب“ یا ”دسته“ است که از دو جزء تشکیل شده به ترتیب به معانی ”ترویج یا طرفداری“ و ”تاریک یا سیاه“ هستند. با قرار دادن این دو کلمه در کنار یکدیگر عبارتی به معنی ”ترویج تاریکی“ را خواهیم داشت. ”حزب“ یا ”عضو حزب“ (که میتوان آنرا به ”دسته“ و ”عضو دسته“ نیز ترجمه کرد) دارای بار معنایی منفی و ناخوشایند است.
کنفسیوس گفته است: ”یک انسان باشخصیت مغرور است نه خشن، معاشرتی است نه متعصب“. پاورقیهای کتاب گزیدههای ادبی (Lunyu) میگوید: ”کسانی که به یکدیگر کمک میکنند تا خطاها و جرائم یکدیگر را مخفی نگه دارند در واقع ”دسته“ یا ”حزب“ تشکیل دادهاند“. در تاریخ چین به باندها و دستهجات سیاسی پنگ دانگ (Peng dang) گفته میشود که در فرهنگ کهن چین بهمعنی ”گروه اراذل و اوباش“ است و معنی ضمنی آن عبارت است از گروهی از اراذل که بنا به مقاصد خودخواهانه بهدور هم جمع شدهاند.
چه اتفاقی افتاد که حزب کمونیست پدیدار شد، رشد کرد و نهایتاً قدرت را در چین معاصر بهدست گرفت؟ حزب کمونیست چین (حکچ) بهطور مداوم سعی کرده تا این مطلب را به ذهن مردم چین القا کند که تاریخ، حزب کمونیست را برگزیده است، که مردم، حزب کمونیست را برگزیدهاند و اینکه ”بدون حزب کمونیست، چین نوینی وجود نخواهد داشت.“
آیا مردم چین حزب کمونیست را برگزیدهاند؟ یا این خود کمونیستها نبودند که دستهای را تشکیل دادند و مردم را مجبور به پذیرفتن آن کردند؟ باید جواب این سوالات را در تاریخ جستجو کنیم.
از دوران پیشین سلسلهی چینگ (Qing) (۱۹۱۱-۱۶۴۴) تا سالهای اخیر دورهی جمهوری (۱۹۴۹-۱۹۱۱) چین شوکها و ضربههای خارجی بسیار و تلاشهای اصلاحطلبانهی داخلی وسیعی را تجربه کرده است. جامعهی چین با اغتشاشها و آشوبهای زیادی دست و پنجه نرم کرده است. بسیاری از روشنفکران و ایدهآلگرایان سعی در نجات کشور و مردم آن نمودهاند. با این وجود درست در میان بحرانهای ملی و هرج و مرجها، دچار اضطراب فراوان شده و کمکم ناامید شده و نهایتاً به یاس کامل رسیده و تلاش را رها کردهاند.
کمونیسم از همان ابتدا ژن دیکتاتوری را در درون خود داشت.
آنها درست مثل کسانی که در موقع بیماری به هر دکتری که در دسترس باشد پناه میبرند، شروع به جستجو برای یافتن راه حل در خارج از کشور کردند. وقتی در پیروی از سبک فرانسوی و انگلیسی ناموفق شدند به سبک روسی روی آوردند و با امید به قدرت گرفتن و سرپایی سریع چین، به قویترین و افراطیترین نسخهی تجویزی ممکن متوسل شدند.
جنبش چهارم ماه میِ سال ۱۹۱۹ انعکاس کاملِ این ناامیدی است. بعضی از مردم به حمایت از آنارشیسم یا هرج و مرج طلبی روی آوردند، بعضی دیگر نفی تعالیم کنفسیوس را پیشنهاد کردند و عدهای دیگر نیز توسل به فرهنگ خارجی را مناسب دانستند.
خلاصه اینکه فرهنگ کهن و سنتی چین و تعالیم راه میانهی مربوط به کنفسیوس را منکر شدند. آنها که مشتاقانه بهدنبال یک میانبُر میگشتند، خواستار نابودی هر آنچه سنتی محسوب میشود گشتند. از طرفی اعضای تندرو در میان این گروهها راه مشخصی برای خدمت به کشور سراغ نداشتند و از طرف دیگر شدیداً به ایدهآلها و آرزوهای خود معتقد بودند. آنها احساس میکردند که دنیا نومید کننده است و معتقد بودند که تنها آنها هستند که به دیدگاه صحیح تأمین کنندهی پیشرفت آیندهی چین رسیدهاند. آنها بهشدت مستعد انقلاب و خشونت بودند.
تجربیات مختلف به تئوریها، اصول و روشهای گوناگون در میان گروههای مختلف انجامید. نهایتاً یکی از گروههای مردمی نمایندگان حزب کمونیست کشور اتحاد جماهیر شوروی را ملاقات کرد. نظریهی ”استفاده از انقلابی خشن برای تصاحب قدرت سیاسی“ که از تئوری مارکسیسم – لنینیسم برگرفته شده بود به مزاج فکر نگران و آشفتهشان خوش آمد و با تمایلشان به نجات کشور و مردم آن همخوانی داشت. آنها به سرعت یک جبههی متحد را با هم تشکیل دادند و متعاقب آن کمونیسم را که یک مفهوم کاملاً خارجی بود به چین معرفی کردند. جمعاً ۱۳ نماینده در اولین کنگرهی حکچ شرکت کردند. بعدها بعضی از آنها مردند، بعضی فرار کردند و بعضی دیگر فرصت طلب شده، به حکچ خیانت کردند و به خدمت نیروهای اشغالگر ژاپنی درآمدند و در جرگهی خائنین به چین قرار گرفتند و یا اینکه حکچ را ترک کرده و به کومینتانگ (Kuomintang) (حزب ملیگرا که از این بهبعد در این متن KMT خوانده میشود) گرویدند. تا سال ۱۹۴۹ که حکچ در چین به قدرت رسید، تنها مائو زدانگ (که مائو تسهتونگ هم تلفظ میشود) و دانگ بیوو (Dong Biwu) از ۱۳ عضو اصلی و اولیهی حزب باقی مانده بودند. بهخوبی مشخص نیست که آیا پایهگذاران اولیهی حکچ خود میدانستند که ”الههای“ را که از اتحاد جماهیر شوروی به کشور معرفی کرده بودند درحقیقت یک روح شیطانی بود و دارویی که برای تقویت ملت و کشور خود درپی آن بودند چیزی بهجز یک زهر کشنده نبود یا خیر.
حزب کمونیست تماماً روسی (بُلشویک) (که بعدها بهنام حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی معروف شد) که خود تازه انقلابش را به ثمر رسانده بود بهشدت علاقهمند به صدور آن به چین بود. در سال ۱۹۲۰ اتحاد جماهیر شوروی، ”ادارهی خاور دور“ خود را تأسیس کرد که شاخهای از ”ادارهی سوم کمونیست بینالملل“ یا ”سازمان جهانی احزاب کمونیست(Comintern)“ بود.
وظیفهی این اداره پایهگذاری احزاب کمونیست در چین و کشورهای دیگر بود. سومیلستکی (Sumiltsky) رئیس این اداره و گریگوری ویتینسکی (Grigori Voitinsky) قائم مقام او بود. آنها به همراه چن دوشیائو(Chen Duxiao) و دیگران شروع به آمادهسازی وسایل و شرایط لازم برای تأسیس حکچ کردند. پیشنویسی که آنها به ادارهی خاور دور در ماه ژوئن سال ۱۹۲۱ مبنی بر تأسیس شاخهی چین سازمان جهانی احزاب کمونیست تسلیم کردند نشانگر این بود که حکچ شاخهای تحت فرمان سازمان جهانی احزاب کمونیست بود. در ۲۳ جولای سال ۱۹۲۱، حکچ با بهرهگیری از کمکهای نیکولسکی (Nikolsky) و مارینگ (Maring) از ادارهی خاور دور، شکلگیری و شروع بهکار خود را رسماً اعلام کرد.
متعاقب آن، جنبش کمونیستی بهعنوان یک آزمایش در چین معرفی شد و حکچ خود را مافوق بقیه قرار داده و هر چیزی سر راه خود را تسخیر کرد و از این طریق مصیبت بیپایانی را برای چین به ارمغان آورد.
الف- حکچ با جمعآوری مداوم تمامی شرارتهای ممکن رشد کرد
قبولاندن چنین ذات پلید و خبیث خارجی بهنام حزب کمونیست که اساساً با سنتهای مردم چین در تضاد است به کشور چین که از تمدنی با تاریخ ۵۰۰۰ ساله برخوردار است کار آسانی نیست. حکچ عامهی مردم و روشنفکرانی را که به ”آرمانشهر کمونیست“ دل بسته و قصد خدمت به مردم و کشورشان را داشتند فریب داد. سپس تئوری کمونیسم را که قبلاً یکبار توسط لنین تحریف شده بود مجدداً تحریف کرد تا برای خود پایگاه ایدئولوژیکی برای نابود سازی تمامی اصول و اخلاقیات سنتی بسازد. بعلاوه، این تئوری تحریف شدهی حکچ، برای تخریب هرآنچه به ضرر حکومت حکچ بود و همچنین بهمنظور نابود کردن همهی طبقات اجتماعی و مردمی که تهدیدی برای کنترل او محسوب میشدند استفاده شد. حکچ به یکجا از اثر نابود کنندهی ایمان و اعتقاد ناشی از انقلاب صنعتی بهعلاوه الحاد افراطی کمونیسم بهره گرفت. حکچ میراثدار تئوری انکار مالکیت شخصی کمونیسم و واردکننده تئوری لنین مبنی بر راهاندازی انقلاب خشن بود. در عین حال، حکچ میراثدار و تقویتکنندهی بدترین جنبهها و بخشهای نظام سلطنتی امپراطوری چین بود.
تاریخ حکچ بهواقع روند جمعآوری تمامی جنبههای شرارت، از داخلی گرفته تا خارجی است. حکچ تمامی ویژگیهایی را که خود به اصطلاح ”خصوصیتهای چینی“ مینامید از لحاظ شرارت به حد اعلا رساند که این خصلتها عبارتند از: شیطنت، نیرنگ، تحریک، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسی، دزدی، نزاع، نابودسازی و کنترل. حکچ در پاسخ به بحرانهای مکرر خود از این خصوصیات بهره گرفته و آنها را منسجم و قویتر کرده و در حد مورد نیاز از این ویژگیهای گوناگون جهت نجات از مخمصههای مختلف استفاده کرده است.
اولین ویژگی به ارث رسیده: شیطنت- بکارگیری شکل شیطانی مارکسیسم- لنینیسم
مارکسیسم در ابتدا کمونیستهای چین را با بیانیهای به شرح زیر جذب خود ساخت، ”انقلابی خشن بپا کرده تا ابزار کهنهی کشور را نابود کرده و دیکتاتوری طبقهی کارگر را پایهگذاری کند.“ این عبارت دقیقاً همان ریشه و کنه شیطانی مارکسیسم- لنینیسم است.
مادیگرایی مارکسیسم بر مفاهیم اقتصادی ناچیز نیروهای تولید، ارتباطات تولیدی و ارزش افزوده مبتنی است. در طول مراحل ابتدایی و توسعه نیافتهی سرمایهداری، مارکس پیشبینی کوته بینانهای را مبنی بر مرگ سرمایهداری و پیروزی طبقهی کارگر که بعدها در دنیای حقیقی و در طول تاریخ، خلافش ثابت شد ارائه داد. انقلاب خشن مارکسیست- لنینیست و دیکتاتوری طبقهی کارگر، سیاست زور تسلط طبقهی کارگر را ترویج میدهد. بیانیهی کمونیست پایههای فلسفی و تاریخ حزب کمونیست را به مبارزه و درگیری ارتباط میداد. طبقهی کارگر بهمنظور کسب قدرت، خود را از بند ارتباطات اجتماعی و مبانی اخلاقی سنتی رها ساخت. مکاتب کمونیسم در ابتدای ظهورشان در تضاد کامل با تمامی مبانی سنتی بودند.
سرشت انسانهای تمام دنیا بهطور طبیعی از خشونت گریزان است. خشونت مردم را ظالم و وحشی میکند. از اینرو در همه جا و همهی زمانها انسانیت قویاً منطق تئوری حزب کمونیست مبنی بر خشونت را رد میکند، تئوریای که هیچ پیشینهی قبلی در هیچیک از نظامهای فکری، فلسفی یا سنتی قبل از این ندارد. حزب کمونیستِ سراسر وحشت معلوم نیست از کجا بروی زمین افتاده است.
ایدئولوژی شیطانی حکچ بر پایهی این منطق ساخته شده که انسان قادر است طبیعت را تسخیر کرده و دنیا را تغییر دهد. حکچ بسیاری از افرادی را که ایدهآلهای ”از بردگی رها کردن تمام بشریت“ و ”اتحاد جهانی“ داشتند به خود جذب کرد. حزب کمونیست بسیاری از مردم از جمله کسانی که نگران شرایط نامطلوب انسانها بودند و میخواستند در جامعه تأثیرگذار باشند را طعمهی نیرنگ خود کرد. چنین کسانی فراموش کرده بودند که خداوندی در آن بالا است. این افراد، تحت تأثیر عقاید به ظاهر زیبا ولی در باطن گمراهکننده مثل ”ساخت بهشت بر روی زمین“ در دل خود نسبت به سنتهای کهن تخم تنفر را کاشته و به زندگی دیگران به دیدهی حقارت نگریستند که بهنوبهی خود باعث زوال خودشان گردید. آنها تمام این کارها را برای جلب نظر و خوشخدمتی به حکچ و کسب مقام انجام دادند.
حزب کمونیست رؤیای ”بهشت کمونیستی“ را بهعنوان یک حقیقت به خورد مردم داد و اشتیاق مردم در به پا داشتن جنگ و نزاع برای رسیدن به آن را برانگیخت: ”جهان بهتری متولد میشود“ [۱] با اتخاذ چنین ایدهی مسخرهای حکچ سعی در بریدن رابطهی بین انسان و آسمان داشت و میکوشید تا خط زندگی ارتباط دهندهی مردم چین به نیاکان و سنتهای ملیشان را قطع کند. حکچ با گردآوری و تحریک مردم به نثار جانشان در راه کمونیسم، توانایی خود در آسیبرسانی به مردم را تقویت کرد.
دومین ویژگی به ارث رسیده: فریب- شیطان باید فریب دهد تا وانمود کند که درستکار است
شیطان باید دروغ بگوید. حکچ برای بهرهکشی از طبقهی کارگر به این طبقه القابی دروغین مثل ”پیشرفتهترین طبقه“، ”طبقهی از خود گذشته“، ”طبقهی پیشکسوت“ و ”جلوداران نهضت انقلاب کارگری“ داد. زمانیکه حزب کمونیست به کشاورزان نیاز داشت به آنان قول ”زمین از آن رعیت است“ را میداد. مائو با گفتن جملاتی مثل ”بدون کشاورزان فقیر انقلابی وجود نخواهد داشت، انکار نقش آنان، انکار انقلاب است“ [۲] رعایا را مورد تشویق قرار میداد. زمانی هم که به طبقهی سرمایهدار نیاز داشت آنان را ”سالکان حامی انقلاب طبقهی کارگر“ مینامید و به آنان قول جمهوری دمکراتیک میداد. زمانیکه حزب کمونیست میرفت که در جنگ با KMT به لحظات پایانی خود برسد فریاد برآورد که ”چینی با یک چینی دیگر نزاع نمیکند“ و قول تسلیم خود به رهبری KMT را داد. به محض اینکه جنگ ضد ژاپن (۱۹۴۵-۱۹۳۷) به پایان رسید، حکچ با تمام قدرت با KMT جنگید و حکومتش را سرنگون ساخت. به همین ترتیب به محض اینکه حکچ به قدرت رسید طبقهی سرمایهدار را نیز از بین برد و در آخر نیز زارعین و کارگران را به طبقهای فقیر و بینوا تبدیل کرد.
فرضیهی ”جبههی متحد“ نیز از جمله دروغهایی است که حکچ میگوید. حکچ به منظور پیروزی در جنگ داخلی در مقابل KMT، تاکتیکهای معمول خود مبنی بر کشتار اعضای خانوادههای زمینداران و کشاورزان ثروتمند را بطور موقت کنار گذاشت و ”سیاست موقت اتحاد“ با دشمنان طبقاتی مثل زمینداران و کشاورزان ثروتمند را اتخاذ کرد.
در تاریخ ۲۰ جولای سال ۱۹۴۷، مائو زدانگ اعلام کرد که ”بجز تعداد اندکی از عوامل ارتجاعی، ما باید نرمش بیشتری نسبت به طبقهی زمینداران اتخاذ کنیم… تا عوامل و موجبات دشمن کاهش یابند.“ با این حال پس از آنکه حزب به قدرت رسید هیچ یک از زمینداران و زارعان ثروتمند نتوانستند از نسلکشی حزب جان سالم بدر برند.
یکی نبودن حرف و عمل در مورد حزب کمونیست امری کاملاً عادی بهحساب میآید. زمانیکه حکچ به استفاده از احزاب دمکراتیک نیاز داشت، این احزاب را به ”تلاش برای برقراری همزیستی بلند مدت، نظارت دو جانبه بر یکدیگر، صادقانه رفتار کردن با همدیگر و سهیم دانستن خود در افتخار یا شرمندگی دیگری“ ترغیب میکرد. هر کسی که با مفاهیم، سخنان، اعمال و یا سازماندهی حزب مخالفت میکرد و یا امتناع میورزید نابود میشد.
مارکس، لنین و رهبران حکچ همگی علناً میگفتند که حزب کمونیست هرگز قدرت سیاسیاش را با هیچ گروه و یا اشخاصی سهیم نخواهد شد. کمونیسم از همان ابتدا ژن دیکتاتوری را در درون خود داشت. حکچ هم خودکامه و به نوعی منحصر بهفرد است. این حزب چه قبل از بدستگیری قدرت و چه پس از دستیابی به حاکمیت، هرگز حاضر به همزیستی صادقانه با احزاب یا گروههای سیاسی دیگر نشده است. حتی در طول دوران به اصطلاح ”نرمش سیاسی“ نیز همزیستی حزب کمونیست با دیگران بسیار مقطعی بود.
تاریخ به ما میآموزد که هیچگاه به قولهایی که حکچ داده اعتماد نکنیم و هرگز به تحقق تعهداتش امیدوار نباشیم. باور کردن هرآنچه که حزب در هر زمینهای بگوید نهایتاً میتواند به قیمت زندگی شخص تمام شود.
——————————————————————————————————————————————————————–
[۱] برگرفته از سرود ملی کمونیستی بهنام ”انترناسیونال“
2 دیدگاه دربارهٔ «فصل ۲- چگونگی پیدایش حزب کمونیست چین»
درود
این کتاب فوق العاده است.آیا امکان دارد به صورت PDF با همین وضعیت و تصاویر رنگی در سایت قرار گیرد؟
سپاس
آگاهی از فرآیندتوسعه حزب کمونیست در چین برای من جای سوال داشت با قدمتی بیش از چند هزار سال چگونه مردم چین پذیرای این ایدیولوژی شدند درحالی که تجربه بینالمللی از آن نداشتند اگر میشود کتاب را بصورت pdfجهتدانود در سایت قرار دهید
دیدگاهها بسته شدهاند.