ثبات قدم در پیروی از شیطان بعنوان ”سلاح جادویی“ حکچ
حکچ معتقد است که پیروزی در انقلاب به سه ”سلاح جادویی“ نیاز دارد: تشکیل حزب، مبارزات مسلحانه و جبهههای مشترک. تجربه بدست آمده از KMT ، نظر حکچ را به دو ”اسلحه“ دیگر نیز جلب کرد: تبلیغات و جاسوسی. تمامی ”سلاحهای جادویی“ حزب همگی تحت تأثیر و القاء ۹ ویژگی به ارث رسیده حکچ بودهاند، ویژگیهایی که عبارتند از: شیطنت، نیرنگ، تحریک، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسی، دزدی، نزاع، نابودسازی و کنترل.
حکچ فضای آزاد ایجاد کرده و مردم را به ابراز عقایدشان تشویق میکند ولی بعداً آن ها را مورد شکنجه قرار میدهد.
مارکسیسم- لنینیسم دارای سرشتی شیطانی است. جالب اینجاست که کمونیستهای چین در واقع قادر به فهم مارکسیسم- لنینیسم نیستند. لین بیائو (Lin Biao) [۲۱] گفت که تعداد معدودی از اعضای حکچ هستند که واقعاً آثار مارکس و لنین را خوانده و فهمیده باشند. مردم، چو چییوبای (Qu Qiubai) [۲۲] را بهعنوان یک نظریه پرداز میشناسند حال آنکه خودش اقرار کرده که تنها بخشهای کمی از مارکسیسم- لنینیسم را مطالعه کرده است. نظریهی مائو زدانگ در واقع شکل روستایی و غیر شهری نظریهی مارکسیسم- لنینیسم است که از شورش کشاورزان حمایت میکند. تئوری ”مرحلهی ابتدایی سوسیالیسم“ دنگ شیائوپینگ نیز برگرفته از سرمایهداری است. تئوری ”نمودهای سه گانه“ جیانگ زِمین [۲۳] نیز نظریهای بدون پیشینه و سرهمبندی شده است. حکچ هرگز نفهمیده مارکسیسم- لنینیسم چیست ولی جنبهی شیطانی آنرا به ارث برده و براساس این جنبهها نظام خبیثتر و پلیدتری را پایهگذاری کرده است.

جبههی مشترک حکچ در واقع تلفیقی از فریب و منفعت طلبی کوتاه مدت است. هدف اصلی این اتحاد تقویت قدرت و تغییر او از یک گروه منزوی به جماعتی بزرگ و تغییر نسبت دوستان او به دشمنانش بود. لازمهی اتحاد، بصیرت است یعنی قدرت تشخیص اینکه چه کسی دوست است و چه کسی دشمن؛ چه کسی سمت چپ، وسط و سمت راست است، با چه کسی و در چه موقع باید دوستی کرد و به چه کسی و در چه زمانی باید حمله برد.
حزب بهراحتی دشمنان سابق خود را به دوست و پس از چندی مجدداً به دشمن تبدیل کرد. برای مثال، در زمان انقلاب دمکراتیک، حزب با سرمایهداران متحد شده و در طی انقلاب سوسیالیستی سرمایهداران را نابود کرد.
مثال دیگر اینکه از رهبران احزاب دمکراتیک دیگر مثل جانگ بجون (Zhang Bojun) [۲۴] و لیو لانگجی (Luo Longji) [۲۵] که مشترکاً مؤسسین ”لیگ دمکراتیک چین“ بودند در طول دوران بدستگیری قدرت در کشور بهعنوان حامیان حکچ استفاده شد ولی بعدها بهعنوان ”راستگرا“ مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.
حزب کمونیست یک گروه مجرم حرفهای با ساختاری پیچیده است
حزب کمونیست از یک استراتژی دو وجهی استفاده میکند، یک وجه آن نرم و انعطافپذیر و وجه دیگرش سخت و خشک است. استراتژیهای نرم آن عبارتند از تبلیغات، جبهههای مشترک، کاشتن بذر نفاق، جاسوسی، تحریک به شورش و طغیان، دو دوزه بازی، رسوخ به افکار مردم، شستشوی مغزی، دروغ و فریب، پنهان ساختن حقیقت، سوء استفادهی روانی و برقراری جو رعب و وحشت. برای تحقق این امور حکچ تخم وحشت را درون قلب مردم میکارد بطوریکه آنها بهراحتی خلافکاریهای حزب را فراموش کنند. این روشهای گوناگون فطرت بشری را نابود کرده و خباثت را جانشین انسانیت میکند. تاکتیکهای سخت و خشک حکچ نیز عبارتند از خشونت، مبارزات مسلحانه، شکنجه، جنبشهای سیاسی، کشتن شاهدها، آدم ربایی، سرکوب کردن صداهای مختلف، حملات مسلحانه، یورشهای دورهای و غیره. این روشهای خشن همگی موجبات ترس و وحشت را فراهم میآورند.
حکچ از هر دو روش نرم و سخت فوق بطور همزمان استفاده میکند. گاهی در مورد بعضی امور نرمش به خرج داده و امور دیگر را مورد سختگیری بیشتر قرار میدهند و یا اینکه در سیاستهای خارجی خود راحتتر عمل کرده و در امور داخلی سختگیری بسیار میکنند. حکچ فضای آزاد ایجاد کرده و مردم را به ابراز عقایدشان تشویق میکند ولی اینکار درست مثل طعمهای است که برای شکار از آن استفاده میگردد چرا که آنهایی را که اعلام نظر کردهاند در دورهی بعدی که سختگیریها را بیشتر میکند مورد شکنجه قرار میدهد. حکچ اغلب برای مبارزه با KMT از ابزار دمکراسی استفاده میکرد اما زمانیکه در مناطق تحت کنترل حکچ روشنفکران مخالفت خود را با او اعلام کردند آنها را مورد شکنجه قرار داده یا حتی گردنشان را زد. برای مثال میتوانیم به واقعهی ننگین ”یاسهای وحشی“ بپردازیم که روشنفکری بنام وانگ شیوی (Wang Shiwei) (۱۹۴۷-۱۹۰۶) مقالهای تحت عنوان ”یاسهای وحشی“ نوشت و در آن به ایدهآلهای خود در زمینهی مساوات، دمکراسی و انساندوستی پرداخت. او در خلال جنبش اصلاحات و یکسوسازی یانآن پاکسازی شد و توسط عمال حکچ در سال ۱۹۴۷ با تبر تکهتکه گردید.
یکی از مقامات کهنهکار که در طول جنبش اصلاحات یانآن مورد شکنجه قرار گرفته بود بهیاد میآورد که تحت فشار و شکنجه برای اعتراف تنها کاری که میتوانسته انجام دهد این بوده که به وجدان خود خیانت کرده و دروغ سرهم کند. در ابتدا از اینکه همکاران و دوستان خود را لو دهد احساس بدی میکرده، آنقدر بد که میخواسته به زندگی خود خاتمه دهد. تصادفاً یک اسلحهی کمری بر روی میز قرار داده میشود. او بسرعت اسلحه را برداشته و آنرا به سمت سر خود گرفته و ماشه را میکشد ولی اسلحه گلوله نداشته!

شخصی که از او بازجویی میکرده وارد شده و گفته، ”این خوب است که اقرار کردی آنچه انجام دادهای اشتباه بوده، سیاستهای حزب سختگیر نیستند.“ حزب کمونیست متوجه است که تو به خط پایان رسیدهای و به حزب ”وفادار“ بودهای بنابراین در امتحان موفق شدهای. حزب ابتدا شخص را تا دم مرگ میبرد و سپس از درد و رنج و تمسخر او لذت میبرد. زمانیکه شخص به خط پایان رسیده و آرزوی مرگ میکند، حزب ”با مهربانی“ بیرون آمده و راهی برای زندگی به او نشان میدهد. گفته شده که: ”مثل یک ترسو زندگی کردن بهتر است از مثل یک قهرمان مردن.“ در این لحظه است که شخص آنقدر از حزب سپاسگزار میگردد که انگار ناجیاش بوده است.
سالها بعد این شخص مطالبی در مورد فالون گونگ (Falun Gong) که یک نوع تمرین چیگونگ (Qigong) و روش تزکیه است و اولین بار در چین آغاز گردیده شنید. او احساس کرد که روش جالبی است. زمانیکه در سال ۱۹۹۹ آزار و شکنجه فالون گونگ آغاز شد او با بخاطر آوردن دردها و رنجهای گذشتهاش دیگر جرأت نکرد که بگوید فالون گونگ خوب است.
تجربهی آخرین امپراطور چین بنام پویی (Puyi) [۲۶] نیز شبیه خاطرات این شخص است. او که در سلول زندان حکچ در بند بود هر روز شاهد اعدام افراد مختلف بود و فکر میکرد بزودی خواهد مرد. برای اینکه زنده بماند اجازه داد تا شستشوی مغزی شود و با نگهبانان زندان همکاری کرد. بعدها نیز سرگذشت زندگی خود را در کتابی بنام ”نیمهی اول زندگی من“ منتشر کرد که حکچ از آن بعنوان مثالی موفق از تغییر ایدئولوژیکی افراد استفاده کرد.
بر اساس مطالعات پزشکی مدرن، بسیاری از کسانیکه تحت فشار و شکنجه و انزوای شدید در زندان قرار میگیرند دچار نوعی حس وابستگی شدید و غیر عادی نسبت به اسیرکنندگان خود میشوند که به سندرم استکهلم (Stockholm Syndrome) معروف است. واکنشهای رفتاری قربانی اعم از شادی، عصبانیت، خوشحالی یا ناراحتی توسط اسیرکننده دیکته میشود. کوچکترین لطف به قربانی باعث ایجاد حس سپاسگزاری شدید در او میگردد. مواردی وجود داشته که قربانی ”عاشق“ اسیرکننده گشته است. این پدیدهی روانی برای مدتهای مدیدی بطور موفقیتآمیزی توسط حکچ برای مقابله با دشمنان و همچنین برای کنترل و تغییر خط فکری شهروندان مورد استفاده قرار گرفته است.
حزب پلیدترین است
به تعداد قابل توجهی از دبیران کل حکچ انگ ضد کمونیست زده شده است. واضح است که حکچ حیات خود را داشته و پیکرهای کاملاً مستقل دارد. این حزب است که به مقامات خود جهت میدهد نه مقامات.
در ”مناطق تحت کنترل شوروی“ در استان جیانگشی (Jiangxi)، زمانیکه حکچ تحت محاصرهی KMT بود و احتمال نجاتش نمیرفت، در چنین شرایطی نیز دست از عملیات پاکسازی درونی خود تحت نام حمله به ”گروههای ضد بلشویکی“ بر نمیداشت و شبانه سربازهای خود را اعدام کرده و یا برای صرفهجویی در مصرف فشنگ آنها را سنگسار میکرد.
در استان شانزی (Shaanxi) شمالی زمانیکه بین نیروهای ژاپنی وKMT محاصره شده بود، حکچ جنبش پاکسازی جمعی یانآن را آغاز کرد و انسانهای بیشماری را کشت. این نوع کشتار مکرر در چنین مقیاس وسیعی مانع گسترش قدرت حکچ و نهایتاً بدست گرفتن حکومت کشور نشد. حکچ این الگوی رقابت داخلی و کشتار یکدیگر را از منطقهی کوچک تحت کنترل شوروی آغاز و به کل کشور بسط داد.
این حزب است که به مقامات خود جهت میدهد، نه مقامات که حزب را جهت دهی کنند.
حکچ مانند یک تومور بدخیم است: در توسعهی سریعش، هسته و مرکز تومور قبلاً مرده ولی خود آن همچنان به گسترش ادامه داده و اعضای سالم را تحت تأثیر قرار میهد. پس از آنکه اعضای سالم تحت تأثیر واقع شدند، تومورهای جدید پیدا میشوند. مهم نیست که شخص در شروع از چه نوع شخصیتی برخوردار باشد، به محض اینکه به حکچ پیوست بخشی از نیروی ویرانگر آن میشود. هر چقدر که فرد درستکارتر باشد پس از الحاق مخربتر میگردد. بدون شک، این تومور حزب کمونیست آنقدر به رشد خود ادامه میدهد تا دیگر چیزی برای آن باقی نماند تا از آن تغذیه کند. پس از آن خود سرطان نیز خواهد مرد.
بنیانگذار حکچ چن دوشییو (Chen Duxiu) یک روشنفکر و یک رهبر جنبش دانشجویی چهارم می ماه بود. او خودش را یکی از طرفداران خشونت نشان نداد و به اعضای حکچ هشدار داد که اگر آنها KMT را به ایدئولوژیهای کمونیستی تبدیل کنند یا اگر به قدرت علاقهی بیش از حدی داشته باشند، قطعاً به روابط تحمیلی منجر خواهد شد. چن با اینکه یکی از فعالترین افراد نسل چهارم می ماه بود، در عین حال بردبار نیز بود. با این حال او اولین کسی بود که به او برچسب یک ”فرصتطلب جناح راست“ زده شد.
یکی دیگر از رهبران حکچ بنام چو چییوبای (Qu Qiubai) معتقد بود که اعضای حکچ باید درگیر نبرد و نزاع شوند، شورشها را سازماندهی کرده، مقامات را سرنگون ساخته و از تمام امکانات برای بازگرداندن جامعهی چین به عملکرد عادیاش استفاده کنند. با این وجود او قبل از مرگش اعتراف کرد که، ”من نمیخواهم بعنوان یک انقلابی بمیرم. من جنبش شما را سالها پیش ترک کردهام. تاریخ چه فریبهایی که در خود ندارد، مرا که یک روشنفکر و متفکر بودم به صحنهی سیاسی انقلاب آورد و برای سالها در آنجا اسیرم کرد. در آخر نتوانستم حتی به عقاید اشرافی خود فائق آیم. من هرگز نمیتوانم یک جنگجوی طبقهی کارگر باشم.“ [۲۷]
یکی از رهبران حکچ بنام وانگ مینگ (Wang Ming) در مقابل پیشنهاد سازمان جهانی احزاب کمونیست، با اتحاد حزب با KMT در جنگ مقابل ژاپنیها مخالفت کرده و بجای آن توسعهی پایگاه حکچ را خواستار شد. در اجلاس حکچ، مائو زدانگ و جانگ ونتییان (Zhang Wentian) [۲۸] نتوانستند این هم قطاری را متقاعد کنند و از طرفی نمیتوانستند حقیقت موقعیت خود را نیز آشکار کنند: از آنجا که ارتش سرخ از لحاظ قدرت نظامی بسیار محدود و ضعیف بود حتی توان مقاومت در مقابل یک لشکر ژاپن را نیز بدون کمک دیگران نداشت. اگر حزب کمونیست در آن زمان تصمیم به نبرد گرفته بود قطعاً تاریخ کشور چین در حال حاضر بسیار متفاوت بود. مائو زدانگ مجبور شد تا در طول جلسه در مورد این قضیه دم بر نیاورد. بعدها وانگ مینگ برکنار شد، اول به اتهام انحراف از ”جناح چپ“ و سپس تحت عنوان فرصتطلب ایدئولوژی جناح راست.
یکی دیگر از دبیران حزب بنام هو یائوبانگ (Hu Yaobang) که در ژانویهی ۱۹۸۷ مجبور به استعفاء شد کسی بود که توسط ایجاد عدالت و دادرسی عادلانه برای اشخاصی که بیگناه در زمان انقلاب فرهنگی مورد اتهام واقع شده بودند حمایت مردم را برای حکچ به ارمغان آورد. با این حال او را در انتها از حزب بیرون انداختند.
جائو زیانگ (Zhao Ziyang) نیز یکی از دبیران حزب بود که اخیراً اخراج گردید. [۲۹] او قصد داشت تا حکچ را در گسترش اصلاحاتش یاری کند ولی کارهای او برایش عواقب سنگینی را بههمراه آورد.
با چنین وضعی هر رهبر جدید حزب چه کاری را میتوانست به سرانجام برساند؟ در حقیقت انجام اصلاحات برای حکچ به معنی استقبال از مرگ است. اصلاح طلبان خیلی زود به مرحلهای میرسیدند که قدرتشان توسط حکچ از ایشان گرفته میشد. برای آنچه اعضای حکچ در جهت تغییرات سیستم حکچ مجاز به انجام آن هستند حدی تعریف گردیده است. از اینرو هیچ شانسی برای حکچ برای موفق شدن در اصلاحات وجود ندارد.
حزب کمونیست چین، خشونت، وحشت و تلقین را شدیداً بهم آمیخت تا پایهی تئوری خود را تشکیل دهد.
اگر تمامی رهبران حزب به ”افرادی بد“ مبدل شده باشند چگونه حکچ توانسته انقلابش را گسترش دهد؟ در بسیاری از مواقع زمانیکه حکچ در بهترین شرایط خود بود- همچنین در پلیدترین حالت ممکن، مقامات ارشد آن در سمتها و انجام وظیفهشان موفق نبودند. این بدین دلیل بود که میزان پلیدیشان مطابق معیارهای بالای پلیدی مورد نظر حزب نبود، بنابراین حزب مجبور میشد تا مرتباً اشخاص پلیدتری را برای این شغلها پیدا کند. زندگی سیاسی بسیاری از رهبران حزب به بدبختی ختم شد ولی خود حزب به حیات خود ادامه داد. آندسته از رهبرانی که بر سر پستهایشان باقی ماندند کسانی نبودند که توانسته باشند حزب را متأثر از خود سازند بلکه کسانی بودند که به مقاصد پلید حزب پیبرده بودند و از آنها پیروی میکردند. آنان در زمان بحرانهای مختلف توانایی ادامهی حیات را برای حکچ تقویت کرده بودند و خود را کاملاً وقف حزب کرده بودند.
جای تعجب نیست که اعضای حزب مستعد این بودند تا با آسمان و زمین جنگیده و به مبارزه با دیگر انسانها بپردازند. ولی هرگز قادر نبودند که با حزب مخالفت کنند. آنها ابزار رام حزب بوده و با حزب همزیستی میکردهاند.

بیحیایی یکی از صفتهای برجسته و سرنوشتساز حکچ امروز شده است. بنابه گفتهی حزب، تمامی اشتباهات، توسط رهبران حزب بعنوان یک شخص انجام گرفتهاند، مثلاً جانگ گوئوتائو (Zhang Guotao) [۳۰] یا ”گروه چهار نفره“ [۳۱]. حزب در مورد مائو زدانگ چنین قضاوت کرد که او از ۱۰ بخش، ۳ بخش اشتباه و ۷ بخش موفقیت داشته است حال آنکه دنگ شیائوپینگ طی داوری خود در مورد خودش اعلام کرد که ۴ بخش اشتباه و ۶ بخش موفقیت داشته است، اما خود حزب هرگز اشتباه نداشته است.
حتی اگر حزب اشتباهی داشته است، بسیار خوب، این خود حزب است که اشتباهات را تصحیح کرده است. بنابراین حزب به اعضای خود میگوید که ”آینده را ببینید“ و ”خود را درگیر مسائل گذشته نکنید.“
چیزهای بسیاری توانستند عوض شوند: بهشت موعود کمونیست به هدف حقیری مبنی بر غذا و سرپناه سوسیالیستی تبدیل شد و مارکسیسم- لینیسم تبدیل به نظریهی ”نمودهای سهگانه“ شد.
مردم نباید متعجب شوند اگر ببینند که حکچ دمکراسی را ترویج کند، آزادی عقیده بدهد، جیانگ زمین را یک شبه رها کند و یا آزار و شکنجه فالون گونگ را متوقف کند، چراکه حتماً انجام این کارها را برای حفظ کنترلش لازم میدانسته است.
تنها یک چیز که در مورد حکچ هیچگاه تغییر نمیکند: پیگیری جدی اهداف حزب است و این اهداف چیزی نیستند مگر ادامهی حیات و حفظ قدرت و کنترل حزب.
حکچ خشونت، وحشت و تلقین را شدیداً بهم آمیخت تا پایهی تئوری خود را تشکیل دهد که بعدها این عوامل به ذات و سرشت حزب، اصول والای حزب، روح رهبران آن، مکانیسم عملکرد کل حزب و معیار اعمال تمامی اعضای حکچ تبدیل شدند. حزب کمونیست به سختی فولاد است و مقرراتش نیز به خشکی آهن است. نیت تمامی اعضای آن باید یکی باشد و اعمال تمامی اعضاء باید بطور کامل با دستور کار سیاسی حزب مطابقت داشته باشد.
نتیجهگیری
چرا تاریخ در بین تمامی نیروهای سیاسی موجود در چین، حزب کمونیست را برگزید؟ همانطوریکه همگی میدانیم در این دنیا دو نیرو و دو حق انتخاب وجود دارد. یکی کهنه و پلید بوده که هدفش پلیدی است و اعمال منفی را انتخاب میکند. دیگری درستکاری و خوبی است که درستی و خیرخواهی را برمیگزیند. حکچ توسط نیروهای کهن برگزیده شد. دلیل این انتخاب نیز دقیقاً این است که حکچ تمامی پلیدیهای دنیا، چه چینی و چه خارجی، که در گذشته و چه در حال را دور خود گردآورد. حزب نمایندهی نمادین نیروهای شیطانی است. حکچ از بیگناهی و درستکاری فطری مردم برای فریب آنها استفاده کرده و قدم به قدم و مرحله به مرحله در بهدست آوردن ظرفیتی که امروزه برای تخریب دارد موفق شده است.
زمانیکه حزب ادعا کرد که بدون حزب کمونیست، چین نوینی وجود نخواهد داشت چه منظوری داشت؟ از زمان پایهگذاریش در سال ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۴۹ که قدرت سیاسی را بدست گرفت، مدارک بوضوح نشان میدهند که حکچ بدون فریب، دروغ و خشونت هرگز نمیتوانسته به قدرت برسد. حکچ با تمام نهادهای دیگر متفات است چرا که از ایدئولوژی تحریف شدهی مارکسیسم- لینیسم پیروی کرده و هرآنچه را که خود میخواهد انجام میدهد. او قادر است هر آنچه را که میخواهد با بیان تئوریهای سطح بالا توجیه کرده و سپس با زرنگی تمام آنرا به بخشهای مختلف جامعه و تودهها ارتباط داده و اعمال خود را ”توجیه“ کند. حزب هر روز تبلیغات خود را بیشتر کرده و به استراتژیها و اصول مختلف خود جامهای جدید میپوشاند و اثبات میکند که تا ابد بر حق خواهد بود.
توسعهی حکچ بواقع روند جمعآوری پلیدی بوده و هیچ چیز شکوهمندی در آن وجود ندارد. تاریخ حکچ بطور بسیار دقیقی عدم مشروعیت آنرا به ما نشان میدهد. این مردم چین نبودند که حکچ را انتخاب کردند بلکه این حکچ بود که با ویژگیهای به ارث رسیده از حزب کمونیست خود، کمونیسم، این فرقهی شیطانی را به مردم چین تحمیل کرد. ویژگیهایی پلید مشتمل بر شیطنت، نیرنگ، تحریک، آزاد گذاشتن اوباش جامعه، جاسوسی، دزدی، نزاع، نابودسازی و کنترل.
—————————————————————————————————————————————————————–
[۱۵] جنبش انقلابی در زمان اتحاد KMT و حکچ تحت عنوان لشکرکشی شمالی.
[۱۶] سان یاتسن (۱۹۲۵-۱۸۶۶)(Sun Yat-sen) مؤسس چین نوین.
[۱۷] ”ارتش انقلابی ملی“ تحت کنترل KMT ، ارتش ملی جمهوری چین بود. در زمان اتحاد KMT و حکچ این ارتش شامل اعضای حکچ که به اتحاد ملحق شده بودند نیز میشد.
[۱۸] در تاریخ ۱۲ آوریل ۱۹۲۷، KMT به رهبری چیانگ کایشک یک عملیات نظامی را علیه حکچ در شانگهای و چندین شهر دیگر آغاز کرد. بیش از ۵ تا ۶ هزار نفر از اعضای حکچ دستگیر شدند و بسیاری از آنها در شانگهای بین ۱۲ آوریل تا پایان سال ۱۹۲۷ کشته شدند.
[۱۹] منطقهی کوهستانی جینگگانگشان (Jinggangshan) اولین پایگاه انقلابی روستایی حکچ بوده و بنام ”گهوارهی ارتش سرخ“ معروف است.
[۲۰] لیائوشی- شنیانگ (Liaoxi-Shenyang)، پکن- تیانجین (Tianjin) و هوای های (Huai Hai) سه نبرد مهمی بودند که بین حکچ و KMT از سپتامبر ۱۹۴۸ تا ژانویه ۱۹۴۹ انجام گرفت و بسیاری از واحدهای نظامی KMT را نابود کرد. میلیونها نفر در این سه نبرد جان خود را از دست دادند.
[۲۱] لین بیائو (۱۹۷۱-۱۹۰۷) (Lin Biao) یکی از رهبران ارشد حکچ که تحت عنوان عضو پارلمان چین، معاون رئیس (۱۹۵۸) و وزیر دفاع (۱۹۵۹) به مائو زدانگ خدمت میکرد. لین را معمار انقلاب بزرگ فرهنگی چین مینامند. لین در سال ۱۹۶۶ بعنوان جانشین مائو در نظر گرفته شده بود ولی در سال ۱۹۷۰ مورد غضب قرار گرفت. او که متوجه خطر گردیده بود اقدام به یک کودتای ناموفق کرد و سپس سعی کرد تا به شوروی بگریزد. در طول پرواز و فرارش از مجازات، هواپیمایش در مغولستان سقوط کرد و به مرگ او منتهی شد.
[۲۲] چو چییوبای (۱۹۳۵-۱۸۹۹) (Qu Qiubai) یکی از رهبران قدیمی حکچ و یک نویسندهی چپگرا بود. او در ۲۳ فوریه ۱۹۳۵ توسط KMT دستگیر شد و در ۱۸ ژوئن همان سال درگذشت.
[۲۳] ”نمودهای ۳ گانه“ ابتدا توسط جیانگ زمین در یک سخنرانی در فوریه سال ۲۰۰۰ مطرح گردید. براساس این مکتب حزب باید همواره نمایانگر روند توسعهی نیروهای تولیدکنندهی پیشرفتهی چین، جهتگیری فرهنگ پیشرفتهی چین و علایق بنیادی اکثریت غالب مردم چین باشد.
[۲۴] جانگ بجون (۱۹۶۹-۱۸۹۵) (Zhang Bojun) یکی از پایهگذاران ”لیگ دمکراتیک چین“ بود. او در سال ۱۹۵۷ بعنوان راستگرای شماره ۱ توسط مائو نامیده شد و یکی از ”راستگرایان“ بود که بعد از انقلاب فرهنگی مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[۲۵] لیو لانگجی (۱۹۶۵-۱۸۹۸) (Luo Longji) یکی از مؤسسین ”لیگ دمکراتیک چین“ بود. او در سال ۱۹۵۸ توسط مائو بعنوان ”راستگرا“ معرفی شد و یکی از معدود راستگرایانی بود که بعد از انقلاب فرهنگی مجبور به پرداخت تاوان نشد.
[۲۶] پویی (Puyi) نام منچوریایی آیسین گیورو (۱۹۶۷-۱۹۰۶)(Aisin Gioro)، آخرین امپراطور (۱۹۱۲- ۱۹۰۸) چین که تحت نام هسوان تونگ (Hsuan T’ung) حکمرانی میکرد. پس از سقوطش، دولت جمهوریخواه جدید مستمری دولتی زیادی به او پرداخت میکرد. به او اجازه داده بودند تا در شهر ممنوعه تا سال ۱۹۲۴ زندگی کند. از سال ۱۹۲۵ او در بخش ژاپنی در تیانجین (Tianjin) زندگی میکرد. در سال ۱۹۳۴ او تحت نام کانگ ته (K’ang Te) امپراطور دست نشاندهی دولت منچوری شد. او در سال ۱۹۴۵ توسط روسها دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۹۴۶ او در دادگاه جرائم جنگی توکیو اعلام کرد که ابزار دست نظامیان ژاپنی بوده و آنطور که ادعا شده شخص تصمیمگیر منچوری نبوده است. در سال ۱۹۵۰ به دست حکچ داده شد و تا سال ۱۹۵۹ زمانی که مائو به او عفو اعطاء کرد در شنیانگ (Shenyang) زندانی شد.
[۲۷] برگرفته از چو چییوبای ”چند کلام بیشتر“ نوشتهی ۲۳ می ۱۹۳۵ قبل از مرگش در ۱۸ ژوئن ۱۹۳۵.
[۲۸] جانگ ونتییان (۱۹۷۶-۱۹۰۰)(Zhang Wentian) یکی از رهبران مهم حکچ از دهه ۱۹۳۰. او از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰ قائم مقام وزیر امور خارجهی چین بود. او در زمان انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۷۶ زیر شکنجه کشته شد. مورد او در ماه اوت ۱۹۷۹ پرداخت خسارت شد.
[۲۹] آخرین نفر از ده دبیرکل حکچ که بعلت مخالفت با بکارگیری زور در برخورد با تظاهرات دانشجویی در میدان تیانآنمن در سال ۱۹۸۹ اخراج گردید.
[۳۰] جانگ گوئوتائو (۱۹۷۹-۱۸۹۷)(Zhang Guotao) یکی از پایهگذاران حکچ بود. او در ماه آوریل ۱۹۳۸ از حکچ اخراج شد. او در نوامبر ۱۹۴۸ به تایوان رفت و سپس در ۱۹۴۹ به هنگ گنگ. او در سال ۱۹۶۸ به کانادا مهاجرت کرد.
[۳۱] ”گروه چهار نفره“ توسط همسر مائو زدانگ بنام جیانگ چینگ (۱۹۹۱-۱۹۱۳)(Jiang Qing) تشکیل شد که متشکل بود از یکی از مقامات دپارتمان تبلیغات شانگهای بنام جانگ چونچیائو (۱۹۹۱-۱۹۱۷)(Zhang Chunqiao)، منتقد ادبی یائو ونیوآن (Yao Wenyuan) و گارد امنیتی شانگهای وانگ هونگون (۱۹۹۲-۱۹۳۵)(Wang Hongwen). آنها در زمان انقلاب بزرگ فرهنگی (۱۹۷۶- ۱۹۶۶) به قدرت رسیدند و در اوایل دهه ۱۹۷۰ سیاست چین را تحت تأثیر خود قرار دادند.
2 دیدگاه دربارهٔ «فصل ۲- چگونگی پیدایش حزب کمونیست چین»
درود
این کتاب فوق العاده است.آیا امکان دارد به صورت PDF با همین وضعیت و تصاویر رنگی در سایت قرار گیرد؟
سپاس
آگاهی از فرآیندتوسعه حزب کمونیست در چین برای من جای سوال داشت با قدمتی بیش از چند هزار سال چگونه مردم چین پذیرای این ایدیولوژی شدند درحالی که تجربه بینالمللی از آن نداشتند اگر میشود کتاب را بصورت pdfجهتدانود در سایت قرار دهید
دیدگاهها بسته شدهاند.