کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین برای اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۴ منتشر شد که به دنبال آن نسخه انگلیسی کتاب بهسرعت ترجمه گردید. سری مقالات چاپشده در این کتاب باعث شد که بیش از ۱۱۵ میلیون نفر از مردم چین از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند، و برای تغییر و تحولات در چین، جنبش صلحآمیز بیسابقهای را پدید آورد. ما دراینجا دست به چاپ نسخهای جدید با ویرایشی مجدد زدیم، که به نسخههای صوتی و تصویری آن الحاق شدهاست. این نسخههای صوتی و تصویری توسط رسانههای همکار ما در شبکه تلویزیونی ان تی دی و شبکه رادیویی صدای امید تولید شد. برای دسترسی به سایر نسخههای نه شرح و تفسیر لطفا به فهرست مطالب مراجعه نمایید- به صورت رایگان.
مقدمه
۵۵ سال تاریخ حزب کمونیست چین (حکچ) با خون و دروغ نوشته شده است. حقایق پنهان در پشت این تاریخچه در عین تأسف انگیز بودن بسیار ناشناختهاند. در طول حکومت حکچ, ۶۰ تا ۸۰ میلیون نفر چینی بیگناه کشته شده و خانوادهای فقیر و بدبخت را بجای گذاشتهاند. بسیاری از مردم میپرسند که چرا حزب آنقدر میکشد؟
در زمانیکه حزب به آزار و اذیت ظالمانهی تمرینکنندگان فالون گونگ ادامه داده و بتازگی اعتراض جمعیت هانیوآن (Hanyuan) را با گلوله پاسخ میگوید, مردم از همدیگر میپرسند که آیا روزی خواهد رسید که حزب به این درجه از فهم برسد که بجای تفنگ با کلمات با مردم سخن بگوید.
“آیا به تمرین فالون گونگ ادامه میدهید؟” “اگر نمیخواهد تمرین فالون گونگ را متوقف کند، او را بسوزانید!”
مائوزدانگ هدف انقلاب فرهنگی را اینگونه به اختصار توضیح داد: ”… پس از آشوب, دنیا به آرامش میرسد, ولی هر ۷ یا ۸ سال یکبار لازم است که آشوب دوباره به وقوع بپیوندد.“ [۱] به زبان دیگر هر ۷ یا ۸ سال یکبار باید یک انقلاب سیاسی رخ دهد و تعداد زیادی از مردم کشته شوند.
در پشت کشتار و جنایات حکچ یک حمایت ایدئولوژیک و عملی وجود دارد.
از لحاظ ایدئولوژیکی, حکچ به ”حکومت دیکتاتوری طبقهی کارگر“ و ”انقلابهای متعدد و مداوم تحت دیکتاتوری حزب کارگر“ معتقد است. بنابراین پس از آنکه حکچ کنترل چین را بدست گرفت, مالکین زمین را کشت تا مشکل مربوط به تولید در سطح روستاها را حل کند. حزب همچنین سرمایهداران را کشت تا به اهداف تجاری و اصلاحات صنعتی جهت مرتفع کردن مشکلات مربوطه در شهرها برسد. پس از آنکه این دو طبقه نابود شدند, مشکلات در رابطه با مسائل اقتصادی اساساً مرتفع گردیدند. به همین ترتیب, حل کردن مشکلات مربوط به ساختارهای کلان [۲] نیز کشتارهایی را میطلبیدند. سرکوبهای گروه ضد حزب کمونیست هوفنگ (Hu Feng) [۳] و جنبش ضد جناح راست باعث نابودی طبقهی روشنفکر شدند. کشتن مسیحیها, پیروان آئینهای تائو و بوداییها و دیگر گروههای محلی محبوب نیز مشکلات مربوط به دین و مذهب را حل کرد. کشتارهای جمعی در زمان انقلاب فرهنگی، رهبری مطلق حکچ را چه از لحاظ فرهنگی و چه سیاسی تثبیت کرد. کشتار میدان تیانآنمن با هدف پیشگیری از بحرانهای سیاسی و خفه کردن درخواستها برای حکومت دمکراتیک انجام گرفت. آزار و اذیت تمرینکنندگان فالون گونگ نیز به منظور خاتمه دادن به اعتقادات و سنتهای درمانی انجام گرفت. انجام تمامی این اعمال انجام شده توسط حکچ برای تقویت قدرت و حفظ حکومتش در زمان بحرانهای مالی متعدد (چرا که قیمتها برای مصرفکنندگان پس از به قدرت رسیدن حکچ سر به فلک کشیده و اقتصاد چین پس از انقلاب فرهنگی تقریباً فرو ریخت) و بحرانهای سیاسی (برخی از مردم به فرامین حزب عمل نمیکردند و بعضی میخواستند تا در سیاستگذاریها با حزب سهیم باشند) و بحران اعتقادات (فروپاشی شوروی سابق, تغییرات سیاسی در اروپای شرقی و موضوع فالون گونگ) لازم بود. بجز موضوع فالون گونگ تقریباً تمامی جنبشهای سیاسی مذکور به احیای ذات پلید حزب و ارضای میل آن در ایجاد تغییر و انقلاب کمک کردند. حکچ همچنین از این جنبشهای سیاسی برای محک زدن اعضای حزب استفاده میکرد تا آنهایی را که به خواستهای حزب عمل نمیکردند از بین ببرد.
از سرگیری کشتار هر ۷ یا ۸ سال یکبار باعث تازه شدن حس ترس و وحشت در مردم می گردد.
کشتار نیز بنا به دلایلی لازم است. حزب کمونیست کار خود را توسط آدمهای رذل و جانی که برای رسیدن به قدرت جنایت میکردند آغاز کرد. از آنجاییکه سنگ بنای حزب با چنین دیدگاهی گذاشته شده بود دیگر راه برگشتی وجود نداشت. برای قبولاندن حاکمیت مطلق حزب کمونیست به مردم چین به ایجاد رعب و وحشت مداوم نیاز بود تا مردم از روی زور و تهدید حکومت را بپذیرند.
در ظاهر ممکن است اینگونه بنظر برسد که حزب کمونیست مجبور به کشتن بوده و رخدادهای مختلفی که بوقوع پیوسته باعث آزرده شدن ذات پلید حزب گردیده و تصادفاً ماشهی اسلحهی کشتار جمعی حزب را کشیده است. ولی در واقعیت، این رخدادها پوششی برای نیاز حزب به کشتن بودند و کشتن دورهای برای حکچ الزامی است.
بدون گرفتن چنین زهرهچشمهایی امکان این وجود داشت که مردم تصور کنند که حزب در حال بهبود است و از آن تقاضای دمکراسی کنند درست مثل جنبش دمکراتیکیای که دانشجویان ایدهالگرا در سال ۱۹۸۹ انجام دادند. از سرگیری کشتار هر ۷ یا ۸ سال یکبار باعث تازه شدن حس ترس و وحشت در مردم گردیده و به نسلهای آینده هشدار میدهد- هر آنکس که بر خلاف منافع حزب کمونیست عمل کند, در مقام ستیز با حاکمیت مطلق حزب برآید و یا سعی در افشا کردن دروغ پردازیهایی که دربارهی تاریخ چین شده نماید, مزهی ”مشت آهنین دیکتاتوری طبقهی کارگر“ را خواهد چشید.
کشتار یکی از راههای ضروری حکچ برای حفظ قدرتش شده است. با بالا رفتن بدهیهای خونین حکچ، این خطر برایش بوجود میآید که اگر چاقوی قصابی خود را زمین بگذارد مردم در صدد گرفتن انتقام از جنایات آن برآیند. بهمین دلیل حزب نه تنها به کشتارهای مخفیانه نیاز داشت بلکه این کشتارها باید به ظالمانهترین و وحشیانهترین طرز ممکن انجام میگرفت تا عامه را بطور کامل بترساند بخصوص در ابتدا که حکچ درحال پایهگذاری حکومت خود بود.
از آنجاییکه هدف از کشتار ایجاد رعب زیاد بود, حزب هدفهای خود را بطور دلخواه و بیقاعده و بدون هیچ منطقی انتخاب میکرد. در تمامی جنبشهای سیاسی, حزب از استراتژی نسلکشی استفاده میکرد. برای مثال به سرکوب ارتجاعیون میپردازیم. حکچ بواقع ”رفتارهای“ ارتجاعی را سرکوب نکرد بلکه ”مردمی“ را سرکوب کرد که خود مرتجع نامیده بود. اگر کسی در گذشته در ارتش ملیگرای کومینتانگ (KMT) ثبت نام کرده و چند روزی را در آن خدمت کرده بود و هیچ کار سیاسی پس از به قدرت رسیدن حکچ انجام نداده بود چنین شخصی میبایست بعلت ”تاریخچهی ارتجاعیاش“ کشته میشد. در روند انجام اصلاحات ارضی, حزب کمونیست اغلب به منظور ”ریشهکن کردن مشکل“, مالکان زمینها و تمامی خانوادهی آنها را میکشت.
از سال ۱۹۴۹ تا بحال حکچ بیش از نیمی از مردم چین را مورد آزار و اذیت قرار داده است. تخمین زده میشود که بین ۶۰ تا ۸۰ میلیون نفر بدلایل غیر طبیعی مرده باشند. این تعداد از تعداد کشتهشدههای جنگ جهانی اول و دوم روی هم بیشتر است.
اولین جنگ جهانی ۱۰ میلیون نفر و دومین جنگ جهانی ۵۰ میلیون نفر تلفات جانی برجای گذاشت، حزب کمونیست چین از سال ۱۹۴۹ جان حدود ۸۰ میلیون نفر را گرفته است.
درست مثل کشورهای کمونیستی دیگر, کشتار بیحساب انجام شده توسط حکچ دامنگیر خود اعضای حزب بویژه آنان که هنوز روزنهای از فروغ انسانیت در وجودشان یافت میشد نیز میگردید. قوانین ایجاد رعب و وحشت حکچ بطور مساوی عامهی مردم و اعضای خودش را دربرمیگیرد تا بتواند قلعهی شکستناپذیرش را حفظ کند.
در یک جامعهی نرمال و عادی مردم همدیگر را دوست داشته و برای همدیگر اهمیت قائل هستند, زندگی را حرمت گذاشته و خداوند را شاکرند. در مشرق زمین مردم میگویند: ”آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مخواه.“ [۴] در غرب مردم میگویند: ”همسایهات را نیز مثل خودت دوست بدار.“ [۵] برعکس تمام کشورها، حکچ معتقد است که ”تاریخ تمامی جوامعی که تاکنون دوام یافتهاند تاریخی پر از مبارزات طبقاتی است.“ [۶] برای آنکه ”مبارزات“ در یک جامعه زنده نگهداشته شوند لازم است که تنفر در آن بوجود آید. حکچ نه تنها خودش جان انسانها را میگیرد بلکه مردم را نیز به کشتن یکدیگر تشویق میکند. حکچ سعی میکند تا آنقدر مردم را در معرض ظلم و ستمهای غیر انسانی قرار دهد تا کشتن و ظلم برایشان امری عادی گردد و چنین ذهنیتی را پرورش میدهد که ”بهترین آرزویی که میتوانی داشته باشی اینست که مورد آزار قرار نگیری.“ تمامی این درسها توسط سرکوبهای ظالمانه به مردم آموخته میشوند تا حزب را در ادامهی حیاتش یاری کنند.
حکچ نه تنها زندگی مردم چین بلکه روح آنان را نیز از ایشان میگیرد. بسیاری از مردم در مقابل تهدیدهای حزب شرطی شدهاند و تمامی اصول و دلایل خود را تسلیم کردهاند. به تعبیری میتوان گفت این مردم روح خود را از دست دادهاند- چیزی که وحشتناکتر از مرگ جسم است.
الف- قتل عام تکان دهنده
قبل از اینکه حکچ به قدرت برسد, مائوزدانگ چنین نوشت ”ما قطعاً سیاست ملایمی در برخورد با مرتجعین, فعالیتهای ارتجاعی و طبقات اجتماعی مرتجع اتخاذ نخواهیم کرد.“ [۷] به زبان دیگر حتی قبل از آنکه حکچ حکومت پکن را بعهده گیرد، از قبل نقشهی ظالمانهی خود را طراحی کرده و نام آنرا به اصطلاح ”دیکتاتوری دمکراتیک مردم“ گذاشته بود. موارد زیر چند مثال هستند.
سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات ارضی
در ماه مارس ۱۹۵۰ حکچ ”فرمان سرکوبی شدید عناصر ارتجاع“ را صادر کرد که در تاریخ آنرا بنام جنبش ”سرکوب ارتجاعیون“ مینامند.
برعکس تمامی پادشاهان که پس از رسیدن به تاج و تخت و تاجگذاری، عفو عمومی اعلام میکنند, حکچ از لحظهای که به قدرت رسید کشتار را آغاز کرد. مائو زدانگ گفت: ”هنوز در بسیاری از جاها مردم میترسند و جرأت کشتن علنی ارتجاعیون در مقیاس وسیع را ندارند.“ [۸]
دیکتاتوری دمکراتیک مردم
در ماه فوریهی ۱۹۵۱, ادارهی مرکزی حکچ اعلام کرد که به جز استان زجیانگ (Zhejiang) و آنهویی (Anhui) جنوبی, ”بقیهی مناطقی که به اندازهی کافی کشتار نمیکنند, بخصوص در شهرهای بزرگ و متوسط باید به دستگیری و کشتن در مقیاس وسیع ادامه داده و کشتار را زودتر از موعد متوقف نکنند.“ مائو حتی توصیه کرد که ”در مناطق روستایی، در جنبش کشتار ارتجاعیون چیزی بیش از یکهزارم کل جمعیت کشته شود… در مناطق شهری، چیزی کمتر از یکهزارم کل جمعیت.“ [۹] جمعیت چین در آن زمان چیزی در حدود ۶۰۰ میلیون نفر بود. این ”فرمان سلطنتی“ از جانب مائو معادل مرگ حداقل ۶۰۰ هزار نفر بود. هیچکس نمیداند که این نسبت یکهزارم از کجا آمده است. شاید مائو از روی هوس و میل شخصی چنین تشخیص داده که کشته شدن ۶۰۰ هزار نفر میتواند به اندازه کافی ترس در میان مردم ایجاد کند و از این رو دستور به انجام آن داده است.
اینکه آیا آنانی که کشته شدند سزاوار مرگ بودند یا نه برای حکچ اهمیتی نداشت. بر اساس ”قوانین جمهوری خلق چین مبنی بر تنبیه ارتجاعیون“ در سال ۱۹۵۱, اعلام شد که آنانی که ”شایعه پراکنی“ میکنند, میتوانند ”فوراً اعدام گردند.“
در حالی که سرکوب ارتجاعیون بهشدت ادامه داشت, اصلاحات ارضی در سطحی وسیعی در حال اجرا بود. در واقع حکچ قبلاً اصلاحات ارضی را در مناطقی که در اوخر دههی ۱۹۲۰ اشغال کرده بود, آغاز کرده بود. در ظاهر اصلاحات ارضی ایدهای مثبت نظیر آنچه پادشاهی آسمانی تایپینگ (Taiping) [۱۰] گفته بود بنظر میرسید, اینگونه که همهی مردم، زمینی برای زراعت خواهند داشت ولی در واقع این تنها بهانهای برای کشتن بود. تائوجو (Tao Zhu), که در ردهی چهارم حکچ از لحاظ مقام بود, برای اصلاحات ارضی چنین شعاری داشت: ”خونریزی در تمامی روستاها وجود دارد, جنگ و مبارزه در همهی خانهها بچشم میخورد“ که نشاگر این است که در تمامی روستاها مالکان زمین باید کشته شوند.
متداولترین نوع کشتار در زمان اصلاحات ارضی ”جلسهی منازعه“ نام داشت.
اصلاحات ارضی بدون کشتار نیز قابل اجرا بود. این کار میتوانست مانند آنچه دولت تایوان برای اصلاحات ارضی انجام داد صورت گیرد که دولت این اصلاحات را با خریدن زمینها از مالکین انجام داد. ولی از آنجاییکه حکچ توسط اشرار و اراذل و اوباش طبقهی کارگر بوجود آمده، تنها چیزی را که خوب میداند دزدی است. از ترس آنکه مبادا پس از سرقت مورد انتقام جویی قرار گیرد, این نیاز دیده میشد که قربانیان کشته شوند تا احتمال این مشکل از بیخ و بن از بین برود.
متداولترین نوع کشتار در زمان اصلاحات ارضی ”جلسهی منازعه“ نام داشت. حکچ برای زمینداران یا کشاورزان ثروتمند جُرمسازی کرده و برایشان پاپوش درست میکرد. سپس از مردم بطور علنی پرسیده میشد که چه تنبیهی برایش در نظر گرفته شود. بعضی از اعضای حزب کمونیست یا فعالان حزب طی نقشهی قبلی در جمعیت حضور یافته و فریاد میزدند, ”باید آنها را بکشیم!“ و سپس زمینداران یا کشاورزان ثروتمند در دم اعدام میشدند.
در همه روستاها خون راه بیندازید، در همه خانوادهها کشمکش و ستیز ایجاد کنید!
در آن زمان هر کسی که در روستاها زمین داشت بعنوان ”قلدر“ طبقهبندی میشد. آنهایی که اغلب از رعایا سوء استفاده میکردند ”قلدرهای خبیث“ طبقهبندی شده و آنهایی که اغلب برای تعمیر امکانات عمومی کمک مالی کرده و یا در امر مدرسهسازی یا بازسازی بلایای طبیعی کمک میکردند بنام ”قلدرهای مهربان“ طبقهبندی میشدند. آن دستهای هم که کاری بکار کسی نداشتند ”قلدرهای ساکت“ طبقهبندی شده بودند. طبقهبندیای نظیر این کاملاً بیمعنی بود چرا که تمام ”قلدرها“ نهایتاً اعدام میشدند و مهم نبود که به کدام طبقه از ”قلدرها“ تعلق داشته باشند.
تا پایان سال ۱۹۵۲, آمار انتشار یافتهی حکچ از اعدام شدههای تحت عنوان عاملین ارتجاع ۴/۲ میلیون نفر بود. در حقیقت تعداد کل کشتهها طبق آمار رسمی دولت اسبق KMT در سطح بخشها و زمینداران حداقل ۵ میلیون نفر بود.
سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات اراضی سه نتیجهی مستقیم داشت. اول آنکه مقامات محلی اسبق که بر اسلوب ملوکالطوایفی انتخاب شده بودند از بین رفتند. با سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات ارضی حکچ عملاً تمامی مدیران نظام سابق را کشت و کنترل کامل مناطق روستایی را بدست عمال خود در شعبههایش در تمامی روستاها داد. دوم آنکه ثروت کلانی از طریق دزدی و سرقت در خلال اصلاحات ارضی و سرکوبی ارتجاعیون عاید حزب میگشت. سوم آنکه مردم عادی و شهروندان از مشاهدهی سرکوب ظالمانه زمینداران و کشاورزان فقیر بشدت مرعوب میشدند.
[divide]
[۱] نامهی مائوزدانگ به همسرش جیانگچینگ (Jiang Qing) سال ۱۹۶۶
[۲] روبنای واژهی مربوط به تئوری اجتماعی مارکسیسم به تأثیر متقابل ذهنگرایی انسانی و ماهیت مادی جامعه برمیگردد.
[۳] هو فنگ (Hu Feng)، محقق و منتقد ادبی که به دکترین سیاست ادبی حکچ اعتراض کرد. او در سال ۱۹۵۵ از حزب اخراج و به ۱۴ سال زندان محکوم شد.
[۴] کتاب منتخبات کنفسیوس
[۵] (انجیل) سفر لاویان ۱۹:۱۸
[۶] مارکس، کتاب مانیفست کمونیست (۱۸۴۸)
[۷] مائو زدانگ، کتاب دیکتاتوری دمکراتیک مردم (۱۹۴۹)
[۸] مائو زدانگ: ”باید [سرکوب ارتجاعیون را] بشدت تقویت کنیم تا خانوادهها از آن درس بگیرند.“ (۳۰ مارس ۱۹۵۱).
[۹] مائو زدانگ: ”باید بطور دقیق و با تمام نیرو به ارتجاعیون ضربه بزنیم.“ (۱۹۵۱)
[۱۰] پادشاهی آسمانی تایپینگ (Taiping) (از سال ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۴) که بنام شورشیان تایپینگ نیز معروف است یکی از خونینترین درگیریها در تاریخ چین بوده است. این درگیری بین نیروهای امپراطوری چین و آنهاییکه از شخصی از گروه فرهنگی هاکا (Hakka) بنام هونگشیوچوآن (Hong Xiuquan) که خود را عارف مینامید و یک مرتد مسیحی بود الهام میگرفتند، درگرفت. گفته میشود که در این درگیری حداقل ۳۰ میلیون نفر کشته شدهاند.
فصل ۷- تاریخچهی کشتار حزب کمونیست چین
کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین برای اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۴ منتشر شد که به دنبال آن نسخه انگلیسی کتاب بهسرعت ترجمه گردید. سری مقالات چاپشده در این کتاب باعث شد که بیش از ۱۱۵ میلیون نفر از مردم چین از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند، و برای تغییر و تحولات در چین، جنبش صلحآمیز بیسابقهای را پدید آورد. ما دراینجا دست به چاپ نسخهای جدید با ویرایشی مجدد زدیم، که به نسخههای صوتی و تصویری آن الحاق شدهاست. این نسخههای صوتی و تصویری توسط رسانههای همکار ما در شبکه تلویزیونی ان تی دی و شبکه رادیویی صدای امید تولید شد. برای دسترسی به سایر نسخههای نه شرح و تفسیر لطفا به فهرست مطالب مراجعه نمایید- به صورت رایگان.
مقدمه
۵۵ سال تاریخ حزب کمونیست چین (حکچ) با خون و دروغ نوشته شده است. حقایق پنهان در پشت این تاریخچه در عین تأسف انگیز بودن بسیار ناشناختهاند. در طول حکومت حکچ, ۶۰ تا ۸۰ میلیون نفر چینی بیگناه کشته شده و خانوادهای فقیر و بدبخت را بجای گذاشتهاند. بسیاری از مردم میپرسند که چرا حزب آنقدر میکشد؟
در زمانیکه حزب به آزار و اذیت ظالمانهی تمرینکنندگان فالون گونگ ادامه داده و بتازگی اعتراض جمعیت هانیوآن (Hanyuan) را با گلوله پاسخ میگوید, مردم از همدیگر میپرسند که آیا روزی خواهد رسید که حزب به این درجه از فهم برسد که بجای تفنگ با کلمات با مردم سخن بگوید.
مائو زدانگ هدف انقلاب فرهنگی را اینگونه به اختصار توضیح داد: ”… پس از آشوب, دنیا به آرامش میرسد, ولی هر ۷ یا ۸ سال یکبار لازم است که آشوب دوباره به وقوع بپیوندد.“ [۱] به زبان دیگر هر ۷ یا ۸ سال یکبار باید یک انقلاب سیاسی رخ دهد و تعداد زیادی از مردم کشته شوند.
در پشت کشتار و جنایات حکچ یک حمایت ایدئولوژیک و عملی وجود دارد.
از لحاظ ایدئولوژیکی, حکچ به ”حکومت دیکتاتوری طبقهی کارگر“ و ”انقلابهای متعدد و مداوم تحت دیکتاتوری حزب کارگر“ معتقد است. بنابراین پس از آنکه حکچ کنترل چین را بدست گرفت, مالکین زمین را کشت تا مشکل مربوط به تولید در سطح روستاها را حل کند. حزب همچنین سرمایهداران را کشت تا به اهداف تجاری و اصلاحات صنعتی جهت مرتفع کردن مشکلات مربوطه در شهرها برسد. پس از آنکه این دو طبقه نابود شدند, مشکلات در رابطه با مسائل اقتصادی اساساً مرتفع گردیدند. به همین ترتیب, حل کردن مشکلات مربوط به ساختارهای کلان [۲] نیز کشتارهایی را میطلبیدند. سرکوبهای گروه ضد حزب کمونیست هوفنگ (Hu Feng) [۳] و جنبش ضد جناح راست باعث نابودی طبقهی روشنفکر شدند. کشتن مسیحیها, پیروان آئینهای تائو و بوداییها و دیگر گروههای محلی محبوب نیز مشکلات مربوط به دین و مذهب را حل کرد. کشتارهای جمعی در زمان انقلاب فرهنگی، رهبری مطلق حکچ را چه از لحاظ فرهنگی و چه سیاسی تثبیت کرد. کشتار میدان تیانآنمن با هدف پیشگیری از بحرانهای سیاسی و خفه کردن درخواستها برای حکومت دمکراتیک انجام گرفت. آزار و اذیت تمرینکنندگان فالون گونگ نیز به منظور خاتمه دادن به اعتقادات و سنتهای درمانی انجام گرفت. انجام تمامی این اعمال انجام شده توسط حکچ برای تقویت قدرت و حفظ حکومتش در زمان بحرانهای مالی متعدد (چرا که قیمتها برای مصرفکنندگان پس از به قدرت رسیدن حکچ سر به فلک کشیده و اقتصاد چین پس از انقلاب فرهنگی تقریباً فرو ریخت) و بحرانهای سیاسی (برخی از مردم به فرامین حزب عمل نمیکردند و بعضی میخواستند تا در سیاستگذاریها با حزب سهیم باشند) و بحران اعتقادات (فروپاشی شوروی سابق, تغییرات سیاسی در اروپای شرقی و موضوع فالون گونگ) لازم بود. بجز موضوع فالون گونگ تقریباً تمامی جنبشهای سیاسی مذکور به احیای ذات پلید حزب و ارضای میل آن در ایجاد تغییر و انقلاب کمک کردند. حکچ همچنین از این جنبشهای سیاسی برای محک زدن اعضای حزب استفاده میکرد تا آنهایی را که به خواستهای حزب عمل نمیکردند از بین ببرد.
کشتار نیز بنا به دلایلی لازم است. حزب کمونیست کار خود را توسط آدمهای رذل و جانی که برای رسیدن به قدرت جنایت میکردند آغاز کرد. از آنجاییکه سنگ بنای حزب با چنین دیدگاهی گذاشته شده بود دیگر راه برگشتی وجود نداشت. برای قبولاندن حاکمیت مطلق حزب کمونیست به مردم چین به ایجاد رعب و وحشت مداوم نیاز بود تا مردم از روی زور و تهدید حکومت را بپذیرند.
در ظاهر ممکن است اینگونه بنظر برسد که حزب کمونیست مجبور به کشتن بوده و رخدادهای مختلفی که بوقوع پیوسته باعث آزرده شدن ذات پلید حزب گردیده و تصادفاً ماشهی اسلحهی کشتار جمعی حزب را کشیده است. ولی در واقعیت، این رخدادها پوششی برای نیاز حزب به کشتن بودند و کشتن دورهای برای حکچ الزامی است.
بدون گرفتن چنین زهرهچشمهایی امکان این وجود داشت که مردم تصور کنند که حزب در حال بهبود است و از آن تقاضای دمکراسی کنند درست مثل جنبش دمکراتیکیای که دانشجویان ایدهالگرا در سال ۱۹۸۹ انجام دادند. از سرگیری کشتار هر ۷ یا ۸ سال یکبار باعث تازه شدن حس ترس و وحشت در مردم گردیده و به نسلهای آینده هشدار میدهد- هر آنکس که بر خلاف منافع حزب کمونیست عمل کند, در مقام ستیز با حاکمیت مطلق حزب برآید و یا سعی در افشا کردن دروغ پردازیهایی که دربارهی تاریخ چین شده نماید, مزهی ”مشت آهنین دیکتاتوری طبقهی کارگر“ را خواهد چشید.
کشتار یکی از راههای ضروری حکچ برای حفظ قدرتش شده است. با بالا رفتن بدهیهای خونین حکچ، این خطر برایش بوجود میآید که اگر چاقوی قصابی خود را زمین بگذارد مردم در صدد گرفتن انتقام از جنایات آن برآیند. بهمین دلیل حزب نه تنها به کشتارهای مخفیانه نیاز داشت بلکه این کشتارها باید به ظالمانهترین و وحشیانهترین طرز ممکن انجام میگرفت تا عامه را بطور کامل بترساند بخصوص در ابتدا که حکچ درحال پایهگذاری حکومت خود بود.
از آنجاییکه هدف از کشتار ایجاد رعب زیاد بود, حزب هدفهای خود را بطور دلخواه و بیقاعده و بدون هیچ منطقی انتخاب میکرد. در تمامی جنبشهای سیاسی, حزب از استراتژی نسلکشی استفاده میکرد. برای مثال به سرکوب ارتجاعیون میپردازیم. حکچ بواقع ”رفتارهای“ ارتجاعی را سرکوب نکرد بلکه ”مردمی“ را سرکوب کرد که خود مرتجع نامیده بود. اگر کسی در گذشته در ارتش ملیگرای کومینتانگ (KMT) ثبت نام کرده و چند روزی را در آن خدمت کرده بود و هیچ کار سیاسی پس از به قدرت رسیدن حکچ انجام نداده بود چنین شخصی میبایست بعلت ”تاریخچهی ارتجاعیاش“ کشته میشد. در روند انجام اصلاحات ارضی, حزب کمونیست اغلب به منظور ”ریشهکن کردن مشکل“, مالکان زمینها و تمامی خانوادهی آنها را میکشت.
از سال ۱۹۴۹ تا بحال حکچ بیش از نیمی از مردم چین را مورد آزار و اذیت قرار داده است. تخمین زده میشود که بین ۶۰ تا ۸۰ میلیون نفر بدلایل غیر طبیعی مرده باشند. این تعداد از تعداد کشتهشدههای جنگ جهانی اول و دوم روی هم بیشتر است.
درست مثل کشورهای کمونیستی دیگر, کشتار بیحساب انجام شده توسط حکچ دامنگیر خود اعضای حزب بویژه آنان که هنوز روزنهای از فروغ انسانیت در وجودشان یافت میشد نیز میگردید. قوانین ایجاد رعب و وحشت حکچ بطور مساوی عامهی مردم و اعضای خودش را دربرمیگیرد تا بتواند قلعهی شکستناپذیرش را حفظ کند.
در یک جامعهی نرمال و عادی مردم همدیگر را دوست داشته و برای همدیگر اهمیت قائل هستند, زندگی را حرمت گذاشته و خداوند را شاکرند. در مشرق زمین مردم میگویند: ”آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مخواه.“ [۴] در غرب مردم میگویند: ”همسایهات را نیز مثل خودت دوست بدار.“ [۵] برعکس تمام کشورها، حکچ معتقد است که ”تاریخ تمامی جوامعی که تاکنون دوام یافتهاند تاریخی پر از مبارزات طبقاتی است.“ [۶] برای آنکه ”مبارزات“ در یک جامعه زنده نگهداشته شوند لازم است که تنفر در آن بوجود آید. حکچ نه تنها خودش جان انسانها را میگیرد بلکه مردم را نیز به کشتن یکدیگر تشویق میکند. حکچ سعی میکند تا آنقدر مردم را در معرض ظلم و ستمهای غیر انسانی قرار دهد تا کشتن و ظلم برایشان امری عادی گردد و چنین ذهنیتی را پرورش میدهد که ”بهترین آرزویی که میتوانی داشته باشی اینست که مورد آزار قرار نگیری.“ تمامی این درسها توسط سرکوبهای ظالمانه به مردم آموخته میشوند تا حزب را در ادامهی حیاتش یاری کنند.
حکچ نه تنها زندگی مردم چین بلکه روح آنان را نیز از ایشان میگیرد. بسیاری از مردم در مقابل تهدیدهای حزب شرطی شدهاند و تمامی اصول و دلایل خود را تسلیم کردهاند. به تعبیری میتوان گفت این مردم روح خود را از دست دادهاند- چیزی که وحشتناکتر از مرگ جسم است.
الف- قتل عام تکان دهنده
قبل از اینکه حکچ به قدرت برسد, مائوزدانگ چنین نوشت ”ما قطعاً سیاست ملایمی در برخورد با مرتجعین, فعالیتهای ارتجاعی و طبقات اجتماعی مرتجع اتخاذ نخواهیم کرد.“ [۷] به زبان دیگر حتی قبل از آنکه حکچ حکومت پکن را بعهده گیرد، از قبل نقشهی ظالمانهی خود را طراحی کرده و نام آنرا به اصطلاح ”دیکتاتوری دمکراتیک مردم“ گذاشته بود. موارد زیر چند مثال هستند.
سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات ارضی
در ماه مارس ۱۹۵۰ حکچ ”فرمان سرکوبی شدید عناصر ارتجاع“ را صادر کرد که در تاریخ آنرا بنام جنبش ”سرکوب ارتجاعیون“ مینامند.
برعکس تمامی پادشاهان که پس از رسیدن به تاج و تخت و تاجگذاری، عفو عمومی اعلام میکنند, حکچ از لحظهای که به قدرت رسید کشتار را آغاز کرد. مائو زدانگ گفت: ”هنوز در بسیاری از جاها مردم میترسند و جرأت کشتن علنی ارتجاعیون در مقیاس وسیع را ندارند.“ [۸]
در ماه فوریهی ۱۹۵۱, ادارهی مرکزی حکچ اعلام کرد که به جز استان زجیانگ (Zhejiang) و آنهویی (Anhui) جنوبی, ”بقیهی مناطقی که به اندازهی کافی کشتار نمیکنند, بخصوص در شهرهای بزرگ و متوسط باید به دستگیری و کشتن در مقیاس وسیع ادامه داده و کشتار را زودتر از موعد متوقف نکنند.“ مائو حتی توصیه کرد که ”در مناطق روستایی، در جنبش کشتار ارتجاعیون چیزی بیش از یکهزارم کل جمعیت کشته شود… در مناطق شهری، چیزی کمتر از یکهزارم کل جمعیت.“ [۹] جمعیت چین در آن زمان چیزی در حدود ۶۰۰ میلیون نفر بود. این ”فرمان سلطنتی“ از جانب مائو معادل مرگ حداقل ۶۰۰ هزار نفر بود. هیچکس نمیداند که این نسبت یکهزارم از کجا آمده است. شاید مائو از روی هوس و میل شخصی چنین تشخیص داده که کشته شدن ۶۰۰ هزار نفر میتواند به اندازه کافی ترس در میان مردم ایجاد کند و از این رو دستور به انجام آن داده است.
اینکه آیا آنانی که کشته شدند سزاوار مرگ بودند یا نه برای حکچ اهمیتی نداشت. بر اساس ”قوانین جمهوری خلق چین مبنی بر تنبیه ارتجاعیون“ در سال ۱۹۵۱, اعلام شد که آنانی که ”شایعه پراکنی“ میکنند, میتوانند ”فوراً اعدام گردند.“
در حالی که سرکوب ارتجاعیون بهشدت ادامه داشت, اصلاحات ارضی در سطحی وسیعی در حال اجرا بود. در واقع حکچ قبلاً اصلاحات ارضی را در مناطقی که در اوخر دههی ۱۹۲۰ اشغال کرده بود, آغاز کرده بود. در ظاهر اصلاحات ارضی ایدهای مثبت نظیر آنچه پادشاهی آسمانی تایپینگ (Taiping) [۱۰] گفته بود بنظر میرسید, اینگونه که همهی مردم، زمینی برای زراعت خواهند داشت ولی در واقع این تنها بهانهای برای کشتن بود. تائو جو (Tao Zhu), که در ردهی چهارم حکچ از لحاظ مقام بود, برای اصلاحات ارضی چنین شعاری داشت: ”خونریزی در تمامی روستاها وجود دارد, جنگ و مبارزه در همهی خانهها بچشم میخورد“ که نشاگر این است که در تمامی روستاها مالکان زمین باید کشته شوند.
اصلاحات ارضی بدون کشتار نیز قابل اجرا بود. این کار میتوانست مانند آنچه دولت تایوان برای اصلاحات ارضی انجام داد صورت گیرد که دولت این اصلاحات را با خریدن زمینها از مالکین انجام داد. ولی از آنجاییکه حکچ توسط اشرار و اراذل و اوباش طبقهی کارگر بوجود آمده، تنها چیزی را که خوب میداند دزدی است. از ترس آنکه مبادا پس از سرقت مورد انتقام جویی قرار گیرد, این نیاز دیده میشد که قربانیان کشته شوند تا احتمال این مشکل از بیخ و بن از بین برود.
متداولترین نوع کشتار در زمان اصلاحات ارضی ”جلسهی منازعه“ نام داشت. حکچ برای زمینداران یا کشاورزان ثروتمند جُرمسازی کرده و برایشان پاپوش درست میکرد. سپس از مردم بطور علنی پرسیده میشد که چه تنبیهی برایش در نظر گرفته شود. بعضی از اعضای حزب کمونیست یا فعالان حزب طی نقشهی قبلی در جمعیت حضور یافته و فریاد میزدند, ”باید آنها را بکشیم!“ و سپس زمینداران یا کشاورزان ثروتمند در دم اعدام میشدند.
در آن زمان هر کسی که در روستاها زمین داشت بعنوان ”قلدر“ طبقهبندی میشد. آنهایی که اغلب از رعایا سوء استفاده میکردند ”قلدرهای خبیث“ طبقهبندی شده و آنهایی که اغلب برای تعمیر امکانات عمومی کمک مالی کرده و یا در امر مدرسهسازی یا بازسازی بلایای طبیعی کمک میکردند بنام ”قلدرهای مهربان“ طبقهبندی میشدند. آن دستهای هم که کاری بکار کسی نداشتند ”قلدرهای ساکت“ طبقهبندی شده بودند. طبقهبندیای نظیر این کاملاً بیمعنی بود چرا که تمام ”قلدرها“ نهایتاً اعدام میشدند و مهم نبود که به کدام طبقه از ”قلدرها“ تعلق داشته باشند.
تا پایان سال ۱۹۵۲, آمار انتشار یافتهی حکچ از اعدام شدههای تحت عنوان عاملین ارتجاع ۴/۲ میلیون نفر بود. در حقیقت تعداد کل کشتهها طبق آمار رسمی دولت اسبق KMT در سطح بخشها و زمینداران حداقل ۵ میلیون نفر بود.
سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات اراضی سه نتیجهی مستقیم داشت. اول آنکه مقامات محلی اسبق که بر اسلوب ملوکالطوایفی انتخاب شده بودند از بین رفتند. با سرکوب ارتجاعیون و اصلاحات ارضی حکچ عملاً تمامی مدیران نظام سابق را کشت و کنترل کامل مناطق روستایی را بدست عمال خود در شعبههایش در تمامی روستاها داد. دوم آنکه ثروت کلانی از طریق دزدی و سرقت در خلال اصلاحات ارضی و سرکوبی ارتجاعیون عاید حزب میگشت. سوم آنکه مردم عادی و شهروندان از مشاهدهی سرکوب ظالمانه زمینداران و کشاورزان فقیر بشدت مرعوب میشدند.
[divide]
[۱] نامهی مائو زدانگ به همسرش جیانگ چینگ (Jiang Qing) سال ۱۹۶۶
[۲] روبنای واژهی مربوط به تئوری اجتماعی مارکسیسم به تأثیر متقابل ذهنگرایی انسانی و ماهیت مادی جامعه برمیگردد.
[۳] هو فنگ (Hu Feng)، محقق و منتقد ادبی که به دکترین سیاست ادبی حکچ اعتراض کرد. او در سال ۱۹۵۵ از حزب اخراج و به ۱۴ سال زندان محکوم شد.
[۴] کتاب منتخبات کنفسیوس
[۵] (انجیل) سفر لاویان ۱۹:۱۸
[۶] مارکس، کتاب مانیفست کمونیست (۱۸۴۸)
[۷] مائو زدانگ، کتاب دیکتاتوری دمکراتیک مردم (۱۹۴۹)
[۸] مائو زدانگ: ”باید [سرکوب ارتجاعیون را] بشدت تقویت کنیم تا خانوادهها از آن درس بگیرند.“ (۳۰ مارس ۱۹۵۱).
[۹] مائو زدانگ: ”باید بطور دقیق و با تمام نیرو به ارتجاعیون ضربه بزنیم.“ (۱۹۵۱)
[۱۰] پادشاهی آسمانی تایپینگ (Taiping) (از سال ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۴) که بنام شورشیان تایپینگ نیز معروف است یکی از خونینترین درگیریها در تاریخ چین بوده است. این درگیری بین نیروهای امپراطوری چین و آنهاییکه از شخصی از گروه فرهنگی هاکا (Hakka) بنام هونگ شیوچوآن (Hong Xiuquan) که خود را عارف مینامید و یک مرتد مسیحی بود الهام میگرفتند، درگرفت. گفته میشود که در این درگیری حداقل ۳۰ میلیون نفر کشته شدهاند.
رقصیدن؛ راهی برای دور کردن افسردگی
مهمترین فرمانهای اجرایی ترامپ در اولین روز ریاستجمهوری او در کاخ سفید
در فصل آنفلوانزا مراقب میوکاردیت مرگبار باشید
ترامپ: تعرفه ۲۵ درصدی بر کانادا و مکزیک ممکن است از اول فوریه اعمال شود
ترامپ در نخستین روز کاری خود آمریکا را از سازمان جهانی بهداشت خارج کرد
ابراز امیدواری برای صلح؛ پیام تبریک پوتین، نتانیاهو و عباس به رئیسجمهور جدید آمریکا
بازگشت هالیوود به اصل خود، قهرمانهای ضدکمونیسم باز میگردند
از ایران تا ونزوئلا: سیر صعودی آدمربایی در جهان
آیا چین برای روبهرو شدن با دولت دوم ترامپ آمادگی دارد؟
با تشدید اختلافات تجاری، چین برای پلاستیک صنعتی آمریکا و اتحادیه اروپا تعرفههای موقت وضع میکند
گزارش پنتاگون؛ آیا چین برای جنگ آماده است؟
رسیدگی جدی به کنترل عملی چین بر کانال پاناما مدتها به تأخیر افتاده است