کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین برای اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۴ منتشر شد که به دنبال آن نسخه انگلیسی کتاب بهسرعت ترجمه گردید. سری مقالات چاپشده در این کتاب باعث شد که بیش از ۱۱۵ میلیون نفر از مردم چین از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند، و برای تغییر و تحولات در چین، جنبش صلحآمیز بیسابقهای را پدید آورد. ما دراینجا دست به چاپ نسخهای جدید با ویرایشی مجدد زدیم، که به نسخههای صوتی و تصویری آن الحاق شدهاست. این نسخههای صوتی و تصویری توسط رسانههای همکار ما در شبکه تلویزیونی ان تی دی و شبکه رادیویی صدای امید تولید شد. برای دسترسی به سایر نسخههای نه شرح و تفسیر لطفا به فهرست مطالب مراجعه نمایید- به صورت رایگان.
مقدمه
جنبش کمونیستی با بیش از یک قرن تبلیغات و بوق و کرنا چیزی بهجز جنگ، فقر، وحشیگری و دیکتاتوری برای بشریت به ارمغان نیاورده است. با فروپاشی شوروی سابق و احزاب کمونیست اروپای شرقی، بالاخره این درام مصیبتبار و خشن در پایان قرن به مرحلهی پایان حیات خود رسید. هیچکس، از مردم عادی گرفته تا خود دبیر کل حزب کمونیست دیگر به اسطورهی کمونیسم اعتقادی ندارد.
رژیم کمونیستی نه با ”حکم الهی“ [۱] و نه با انتخابات دمکراتیک بر سر کار آمد. امروزه با ایدئولوژی رو به اضمحلال، مشروعیت حکومتش نیز بهطور بیسابقهای مورد سؤال قرار گرفته است.
حزب کمونیست چین (حکچ) در جریان تاریخ میرود که صحنهی روزگار را ترک گوید. در عوض سعی دارد بهوسیلهی روشهای رذیلانهای که در مدت چند دهه مبارزات سیاسی خود کسب کرده مبارزهی جدیدی را برای مشروع جلوه دادن خود و احیاء احکام رو به موتش بهراه اندازد.
سیاستهای اصلاحگرانه و فضای باز حکچ پوششی است بر اهداف او مبنی بر حفظ علایق گروهی و قوانین خودکامهاش. علیرغم محدودیتهای شدید، موفقیتهای بدست آمده از طریق سختکوشی مردم چین در بیست سال گذشته هنوز نتوانسته حزب را متقاعد کند که چاقوی قصابی خود را زمین بگذارد.
بهجای آن حزب این موفقیت را دزدیده و از آن برای موجه جلوه دادن حکومتش استفاده کرده و رفتارش رفته رفته فریبکارانهتر و گمراه کنندهتر گردیده است. آنچه در حال حاضر زنگ خطر را به صدا درآورده تلاش حکچ برای نابود کردن پایههای اخلاقی همهی افراد ملت است، تلاشی برای تبدیل کردن همهی چینیها به افرادی حقهباز، تا بدین طریق بتواند فضایی را ایجاد کند که در آن نیروی خود را بازیافته و خود را گسترش دهد.
امروزه در چنین برههی تاریخی، بسیار مهم است که بدانیم چرا حکچ مانند گروهی تبهکار عمل میکند و اینکه ماهیت شریرانهی آنرا در معرض دید قرار دهیم، بطوریکه مردم چین بتوانند زندگی آرام و باثبات داشته باشند و هر چه زودتر وارد مرحلهای آزاد از قید و بند حکچ شوند و آیندهی سرشار از عظمت ملی احیاء شدهی خود را بسازند.
الف- ذات عاری از وجدان حکچ هرگز تغییر نیافته است
اصلاحات حکچ برای چه کسی است؟
در طول تاریخ هر زمان که حکچ با بحران مواجه شده، متعاقب آن رگههایی از پیشرفت و ترقی را عَلم کرده و ذهن مردم را با توهمات منحرف ساخته است. توهماتی که بدون استثناء کمی بعد فروریخته و برملا شدهاند. امروزه حکچ به دنبال منافع کوتاه مدت است و برای حصول این منظور دست به راهاندازی نمایشهایی مبنی بر کسب موفقیتهای اقتصادی بزرگ میزند تا بار دیگر مردم را فریب دهد.
بههرحال اختلافات و تضادهای بنیادین بین علایق حزب کمونیست و نیازهای ملت و کشور نشان خواهد داد که این رونق دروغین طولی نخواهد کشید. اصلاحاتی که حکچ از آنها سخن میگوید تنها یک هدف دارد و آن هم حفظ حکومتش است. اصلاحاتی ناقص که تنها در سطح است و نه در ماهیت. در زیر این اصلاحات ظاهری، بحران اجتماعی عظیمی نهفته است. زمانی که این بحران به انفجار برسد، این مردم هستند که دوباره عواقب آن را تحمل خواهند کرد.
اصلاحاتی که حکچ از آنها سخن میگوید تنها یک هدف دارد و آن هم حفظ حکومتش است.
با تغییر رهبری، نسل جدید رهبران حکچ کسانی بودند که نقشی در انقلاب کمونیستی نداشتند و در نتیجه از حرمت و منزلت کمتری در بین مردم برای ادارهی کشور برخوردار بودند. در خلال بحران مشروعیت حزب، حمایت حکچ از علایق حزبی رفتهرفته رشد کرده و به تضمین اساسی حفظ علایق افراد درون حکچ تبدیل شد. ماهیت حکچ خودخواهی است. حزب به هیچ حد و حدودی اعتقادی ندارد. امید به اینکه چنین حزبی خود را وقف پیشرفت کشور کند خیال واهی است.
در اینجا بگذارید توجه شما را به آنچه در صفحهی اول ”روزنامهی مردم“ ( People’s Daily)، بلندگوی حکچ، در تاریخ دوازدهم جولای ۲۰۰۴ چاپ شده بود جلب کنیم: ”دیالکتیک تاریخی به اعضای حکچ چنین آموخته است که آنچه درخور تغییر است باید تغییر یابد در غیر اینصورت روبه وخامت میگذارد؛ آنچه شایستهی تغییر نیست باید بدون تغییر بماند وگرنه به خودتخریبی میانجامد.“
آن چیست که نباید تغییر کند؟ روزنامهی فوق میگوید: ”خط اصلی حزب مبتنی بر ”یک مرکز و دو ویژگی اصلی“ که باید بدون هیچگونه تغییر و نوسان برای یکصد سال پا بر جا باشد.“ [۲]
مردم مسلماً متوجه نمیشوند که منظور از ”مرکز“ و ”ویژگی“ چیست، ولی همگان میدانند که عزم هیولای کمونیست جهت حفظ علایق و دیکتاتوریاش هرگز تغییر نمییابد. کمونیسم در تمام جهان شکست خورده و روز به روز بیشتر به لحظهی احتضار خود نزدیکتر میشود. با این وجود هرچقدر که یک نظام فاسدتر باشد به همان مقدار نیز در زمان احتضارش مخربتر میگردد. بحث در مورد بهبود دمکراسی در حزب کمونیست چیزی شبیه این است که از یک ببر خواسته شود که پوستش را عوض کند.
چین بدون حزب کمونیست چه خواهد کرد؟
در حالی که حکچ هرروز ضعیفتر و رنجورتر میشود، مردم نیز پیش از گذشته درمییابند که چگونه این هیولای شیطانی به مدت چندین دهه با توسل به حربههای پست، عوامل موذی خود را در تمامی جنبههای زندگی آنها دخیل کرده است.
زمان مرگ مائو زدانگ، بسیاری از چینیها در مقابل تمثال او به تلخی گریستند. آنها از خود میپرسیدند: ”چگونه چین میتواند بدون رئیس مائو ادامهی حیات دهد؟“ اکنون پس از بیست سال آن هم زمانی که حزب کمونیست مشروعیت خود جهت حکومت به کشور را از دست داده، حکچ دوباره این ذهنیت را در میان مردم اشاعه داده که: ”چین بدون حزب کمونیست چه خواهد کرد؟“
در واقع کنترل سیاسی همهجانبهی حکچ آنقدر فرهنگ و طرز تفکر مردم چین را تحت تأثیر قرار داده که حتی معیارهای قضاوتشان نیز رنگ و بوی حزبی داشته و از خود حزب نشأت میگیرد. در گذشته، حکچ کنترل خود بر مردم را از طریق نفوذ عوامل خود به درون آنها انجام میداد. از اینرو است که امروز همانچه که کاشته برداشت میکند. چرا که آنچه به خورد مردم داده شده هضم گردیده و جذب تکتک سلولهای آنها شده است. مردم بر اساس معیارهای منطق حکچ فکر میکنند و در مواجهه با شرایط انتخاب بین درست و غلط خود را به جای حزب گذاشته و قضاوت میکنند. در مورد کشتار حکچ در چهارم ژوئن ۱۹۸۹ برخی از مردم چنین نظر دادند: ”اگر من هم جای دنگ شیائوپینگ بودم، در آن موقع اعتراضات را به وسیلهی تانک سرکوب میکردم.“ در مورد آزار و شکنجهی تمرینکنندگان فالون گونگ نیز بسیاری از مردم میگویند، ”اگر من بهجای جیانگ زمین بودم، من هم مثل او فالون گونگ را نابود میکردم.“ در زمینهی ممنوعیت آزادی بیان، برخی بر این عقیدهاند که، ”اگر من به جای حکچ بودم همینکار را میکردم.“ حقیقت و وجدان مرده است و تنها منطق حکچ باقی مانده است. این کار از رذیلانهترین و کثیفترین بذرهایی است که حکچ بواسطهی ذات عاری از وجدان خود پراکنده است. تا زمانیکه این افکار مسموم در ذهن مردم باقی است، حکچ انرژی لازم برای ادامهی حکومت شرور خود را خواهد داشت.
”چین بدون حکچ چه خواهد کرد؟“ اینگونه طرز فکر دقیقاً همان شیوهای است که حکچ مایل است پایه و اساس تفکر و منطق مردم قرار گیرد.
چین ۵۰۰۰ سال تاریخ تمدن خود را بدون حکچ ادامه داده است. در واقع هیچ کشوری در جهان بهخاطر سقوط رژیم بخصوصی پیشرفت اجتماعی را متوقف نکرده است. با این حال پس از گذشت چند دهه از حکومت حکچ، مردم این حقیقت را دیگر درک نمیکنند. تبلیغات طولانی مدت حکچ مردم را اینگونه آموزش داده که حزب را همچون مادر خود بپندارند. سیاستهای همه جا حاضر حکچ کاری کرده است که مردم قادر نباشند زندگی کردن بدون حکچ را به فکر خود خطور دهند.
بدون مائو زدانگ چین سقوط نکرد. آیا بدون حکچ فرو خواهد پاشید؟
منشأ اصلی اغتشاش چیست؟
بسیاری از مردم از رفتار ماکیاولی حکچ دل خوشی ندارند و از مبارزات و شرارتهای آن بیزارند. ولی در عین حال از ترس جنبشهای سیاسی حکچ و ایجاد اغتشاش دم بر نمیآورند چرا که بیم آن را دارند که چین دوباره درگیر هرج و مرج شود. از اینرو هر زمان که حکچ مردم را با حربهی اغتشاش تهدید میکند، مردم سکوت کرده، حکومت حکچ را پذیرفته و خود را در مقابل قدرت شیطانی آن بیدفاع حس میکنند.
در حقیقت، حکچ با در اختیار داشتن میلیونها نیروی نظامی و پلیس مسلح، خود منشأ اغتشاش و آشوب است. شهروندان معمولی نه هدف ایجاد آشوب دارند و نه توانایی آن را. تنها حکچ رو به زوال است که میتواند در آستانهی آغاز هر تغییری کشور را به آشوب بکشد. ”ثبات بر هر چیز دیگری تفوق دارد“ و ”خفه کردن تمامی عوامل بیثباتی در نطفه“ – این شعارها مبنای تئوریهای حکچ برای سرکوب مردم هستند. بزرگترین عامل بیثباتی در چین کیست؟ آیا میتواند به غیر از حکچ که متخصص وحشیگری است باشد؟ حکچ اغتشاش را به راه انداخته و با استفاده از هرج و مرج ایجاد شده مردم را تحت فشار قرار داده و سرکوب میکند. این کار شیوهی مرسوم تمامی اشرار و جنایتکاران است.
ب- حکچ توسعهی اقتصادی را فدا میکند
کسب افتخار و سربلندی به واسطهی موفقیتهای کسب شده از کار طاقتفرسای مردم
ادعای مشروعیت حکچ بر پایهی پیشرفتهای اقتصادی کسب شده در بیست سال گذشته است. در حقیقت چنین پیشرفتهایی تنها حاصل تلاش مردم بوده و رفته رفته در نتیجهی کاهش محدودیتها توسط حکچ حاصل شده، از این رو هیچ ربطی به لیاقت حکچ ندارد. با این وجود حکچ چنین پیشرفتها را نشانه و بازتاب موفقیتهای خود دانسته و از مردم انتظار دارد که از او سپاسگزار باشند چنانکه اگر حکچ نبود هیچیک از آنها حاصل نمیگردید. همه میدانیم که بسیاری از کشورهای غیرکمونیستی مدتها پیش به پیشرفتهایی بهمراتب بزرگتر و سریعتر نائل گردیدهاند.
از برندگان مدال طلای المپیک خواسته میشود که از حزب تشکر کنند. حزب در استفاده از وجههی خوب جامعهی ورزشکاران برای مدح خود تردیدی به خود راه نداد. چین در زمان شیوع سارس (SARS) لطمهی فراوان دید ولی ”روزنامهی مردم“ چین نوشت که کشور با تکیه بر تئوری اساسی، خط اساسی، اصول اساسی و تجربهی اساسی حزب، این ویروس را شکست داد.
پرتاب فضاپیمای شنجو۵ (Shenzhou-V) به مدد دانشمندان علم فضانوردی و فناوری با موفقیت انجام گردید ولی حکچ از آن به عنوان مدرکی استفاده کرد و مدعی شد که تنها حکچ بود که توانست مردم چین را وارد جرگهی کشورهای قدرتمند جهان گرداند.
افتخار میزبانی المپیک ۲۰۰۸ درواقع یک ”پیشنهاد صلح و از در آشتی درآمدنی“ بود که از جانب کشورهای غربی به چین اهداء گردید تا در مقابل آن به وضعیت حقوق بشر در چین بهبود بخشد، حال آنکه حکچ از آن برای تقویت ادعای مشروعیت خود بهره گرفت و آن را بهانهای برای سرکوب مردم چین قرار داد. ”پتانسیل بزرگ بازار“ چین که بسیاری از سرمایهگذاران خارجی به دنبال آن هستند، نشأت گرفته از ظرفیت بسیار بالای مصرف آن به عنوان یک جمعیت ۳/۱ میلیارد نفری است. حکچ با سوء استفاده از چنین امتیازی آن را به اسلحهای برای وادار کردن جوامع غربی به همکاری با حکومتش تبدیل کرده است.
حکچ هر چیز بدی را به ارتجاعیون و انگیزههای پنهانی افراد مرتبط میداند و هر چیز خوبی را به رهبری حزب ربط میدهد، درحالی که از هر موفقیت سادهای به عنوان ابزاری برای جذابیت بخشیدن به ادعای مشروعیت خود استفاده میکند. حکچ حتی به خلافهای خود ظاهری موجه بخشیده و از آنها در جهت مقاصد خود استفاده میکند.
بسیاری از کشورهای غیرکمونیستی مدتها پیش به پیشرفتهایی بهمراتب بزرگتر و سریعتر نائل گردیدهاند.
برای مثال زمانیکه کار به جایی رسید که راهی برای مخفی نگهداشتن شیوع ایدز در کشور باقی نماند، حکچ ناگهان برای خود هویت تازهای خلق کرد. با دقت بسیار ماشین تبلیغاتی خود را به کار انداخت و با به کارگیری تمامی شخصیتهای مشهور، از هنرپیشگان معروف گرفته تا خود دبیر کل حزب، حکچ را بهعنوان نعمتی برای بیماران، نابود کنندهی ایدز و مبارزه کننده با این بیماری معرفی کرد.
حکچ در مقابله با چنین معضل بزرگی که موضوع مرگ و زندگی انسانها بود تنها به این میاندیشید که چگونه از آن به عنوان ابزاری برای افتخارآفرینی استفاده کند. تنها حکچ است که میتواند چنین رفتار بیشرمانهای را از خود نشان داده و با چنین وقاحتی به جای در نظر گرفتن جان مردم به فکر افتخار آفرینی برای خود باشد.
زیانهای اقتصادی ناشی از رفتارهای کوتهبینانه
حکچ در رویارویی با ”بحران مشروعیت“ حاد خود، به منظور حفظ حکومتش در دههی ۱۹۸۰ سیاستهای اصلاحطلبانه و ایجاد فضای باز را اتخاذ کرد. شوق او برای دستیابی به موفقیت سریع، چین را به وضعیت نامطلوب اقتصادی کشید که اقتصاددانان آن را ”نفرین تازه وارد“ مینامند.
مفهوم ”نفرین تازه وارد“ و یا ”امتیاز تازه وارد“ آنگونه که برخی محققان دیگر نامیدهاند به این حقیقت برمیگردد که کشورهای توسعهنیافته که توسعهی خود را دیرتر از بقیه آغاز کردهاند میتوانند در بسیاری از موارد از کشورهای توسعه یافته تقلید کنند. تقلید میتواند به دو شیوه انجام گیرد: تقلید از نظام اجتماعی، یا تقلید از الگوهای صنعتی و فنآوری. تقلید از یک نظام اجتماعی معمولاً مشکل است چراکه اصلاحات در نظام میتواند منافع بعضی از گروههای سیاسی یا اجتماعی را به خطر اندازد. بنابرین کشورهای توسعه نیافته معمولاً تمایل به تقلید از فنآوری کشورهای توسعه یافته دارند. اگرچه تقلیدهای فناوری میتواند رشد اقتصادی کوتاهمدتی را بوجود آورد ولی در عین حال میتواند به ریسکهای مخفی بسیار منجر شده و یا حتی شکست توسعهی بلندمدت را به همراه داشته باشد.
میزان قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی چین حاصل فدا کردن فرصتها و امکانات نسل آینده است.
راهی که حکچ برگزیده ”نفرین تازه وارد“ و یا راهی به سوی شکست است. در طول دو دههی گذشته، تقلیدهای فنآوری چین، موفقیتهایی را در بر داشته که همگی توسط حکچ در جهت اثبات مشروعیت و ادامهی مقاومت در برابر اصلاحات سیاسی مورد استفاده قرار گرفتهاند، اصلاحاتی که تحلیل حکچ را در پی دارد. از اینروست که منافع بلند مدت ملت فدا گردیدهاند.
هزینهی سنگین برای توسعهی اقتصادی حکچ
در حالی که حکچ به طور مستمر دربارهی پیشرفتهای اقتصادی خود، به خود میبالد، در حقیقت اقتصاد امروز چین از رتبهی پایینتری نسبت به آنچه در زمان حکومت چیانلانگ Qianlong)) (۱۷۱۱ تا ۱۷۹۹) بود برخوردار است. در دورهی چیانلانگ تولید ناخالص داخلی چین چیزی بالغ بر ۵۱ درصد کل تولید جهان بود.
زمانیکه دکتر سان یاتسن (Sun Yat-sen) جمهوری چین را در سال ۱۹۱۱ پایهگذاری کرد (دوران کومینتانگ یا KMT)، تولید ناخالص داخلی چین معادل ۲۷ درصد کل جهان بود. تا سال ۱۹۲۳ این میزان سیر نزولی پیمود و به ۱۲ درصد رسید. در سال ۱۹۴۹ زمانیکه حکچ حکومت را به دست گرفت این میزان به ۷/۵ درصد رسید ولی در سال ۲۰۰۳ تولید داخلی ناخالص به کمتر از ۴ درصد کل جهان تقلیل یافت. در مقایسه با رکود اقتصادی دوران KMT که نتیجهی چندین دهه جنگ بود، باید گفت که پسرفت اقتصادی دوران حکچ در زمانی رخ داد که کشور در صلح و آرامش کامل بهسر میبرد.
امروزه حکچ برای مشروعیت بخشیدن به قدرتش خواهان موفقیتی سریع و منافع آنی است. اصلاحات اقتصادی ناقصی که حکچ برای حفاظت از خود به راه انداخت به قیمت زیان هنگفت کشور تمام شد. علت رشد اقتصادی ۲۰ سال گذشتهی چین تا حد زیادی استفادهی بیش از حد از منابع کشور و اتلاف آنها است که به قیمت نابودی محیط زیست به انجام رسیده است.
میزان قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی چین حاصل فدا کردن فرصتها و امکانات نسل آینده است. در سال ۲۰۰۳ چین چیزی کمتر از ۴ درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص داد، در حالی که مصرف فولاد و سیمان و مواد دیگر چیزی بالغ بر یک سوم کل مصرف جهان بود. [۳]
از دههی ۱۹۸۰ تا پایان دههی۱۹۹۰ فرایند گسترش بیابانها از چیزی حدود ۱۰۰۰ کیلومتر مربع به ۲۴۶۰ کیلومتر مربع رسید. زمین قابل کشت نیز بهطور سرانه از ۲ مو (Mu) برای هر نفر در سال ۱۹۸۰ به ۴۳/۱ مو در سال ۲۰۰۳ رسید. [۴] افزایش ناگهانی حصر اراضی به منظور توسعه باعث شد تا چین ۱۰۰ میلیون مو زمین قابل کشت را تنها در طول چند سال از دست بدهد. با این وجود تنها ۴۳ درصد از اراضی مصادره شده مورد استفاده قرار گرفت.
در حال حاضر میزان کل فاضلاب دفعی در چین بالغ بر ۹۵/۴۳ میلیارد تن است که ۸۲ درصد بیشتر از ظرفیت جذب طبیعت است. در ۷ رودخانهی مهم این کشور، ۹/۴۰ درصد از آب آنها قابل شرب توسط انسان و دام نیست. ۷۵ درصد دریاچهها آلودهاند به طوری که تا حدود متفاوتی وضعیتی را بوجود میآورد که در آن آب دریاچهها از نظر مواد خوراکی غنی میشوند و خزه و سایر گیاهان آبزی آنقدر زیاد رشد میکنند که دیگر به ماهیها و غیره اکسیژن نمیرسد و خفه میشوند. [۵]
جدال بین انسان و طبیعت در چین هرگز به این درجه از وخامت نرسیده است. نه چین قادر به تحمل چنین رشد ناسالمی است و نه بقیهی کشورها. مردم محو زرق و برق سطحی و شکوه آسمانخراشها و ساختمانهای زیبا شده و از بحران اکولوژیکی پیشرویشان بیخبرند. وقتی زمان آن فرا برسد که آثار تخریب طبیعت دامنگیر انسانها شود، نتایج ناگوار و مصیبتباری را برای ملت چین به همراه میآورد.
در مقایسه با چین، روسیه پس از کنار گذاشتن نظام کمونیسم، اصلاحات سیاسی و اقتصادی همزمان را پیشگرفت. روسیه پس از مدت کوتاهی سختی، توسعهی سریع خود را آغاز کرد. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۳ تولید ناخالص داخلی روسیه به ۹/۲۹ درصد ارتقاء یافت. استانداردهای زندگی مردم به طرز قابل توجهی بالا رفت. مجامع تجاری غربی نهتنها بحث پدیدهی اقتصادی روسیه را پیش کشیدند بلکه شروع به سرمایهگذاری در روسیه کرده و آن را به عنوان یک منطقهی پر رونق در مقیاس وسیع در نظر گرفتند. رتبهی روسیه در میان کشورهای پررونق جهت سرمایهگذاری از مقام هفدهم در سال ۲۰۰۲ به مقام هشتم در سال ۲۰۰۳ ارتقاء یافت و برای اولینبار به یکی از ده کشور مهم جهت سرمایهگذاری خارجی تبدیل گشت.
حتی هندوستان که از نظر بسیاری از چینیها کشوری فقرزده و درگیر منازعات قومی است پیشرفتهای قابلتوجهی از لحاظ اقتصادی نموده و از زمان اصلاحات سال ۱۹۹۱ به رشد ۷ الی ۸ درصدی در سال رسیده است. هند از نظام حقوقی نسبتاً کامل در بازار اقتصاد، سیستم مالی سالم، نظام دمکراتیک پیشرفته و مردمی با ذهنیت باثبات برخوردار است. جامعهی بینالمللی، هند را به عنوان کشوری با توان توسعهی بالقوه بسیار بالا میشناسد.
از طرف دیگر حکچ اصلاحات اقتصادی را بدون اصلاحات سیاسی انجام داد. ظاهر فریبندهی اقتصادی که دارای شکوفایی کوتاهمدت است مانع از تکامل نظام اجتماعی گردیده است. چنین اصلاحات اقتصادی ناقصی باعث افزایش عدم توازن اجتماعی گردیده و درگیریهای اجتماعی را شدت بخشیده است. دستاوردهای مالی مردم از حمایت یک نظام اجتماعی باثبات برخوردار نیست. علاوه بر این، درنتیجهی روند خصوصیسازی داراییهای ملی کشور، صاحبین قدرت در حکچ از موقعیتشان برای پرکردن جیبهایشان استفاده کردهاند.
[divide]
[۱] بر اساس تفکر کنفسیوس کهن، امپراطورها و پادشاهان براساس احکام آسمانی حکمرانی میکنند و برای بهرهمندی از چنین اختیاری، توشهی اخلاقیشان باید با مسئولیت بالای آنها مطابقت داشته باشد. چنین تفکری را در نوشتههای منشیوس (Mencius) نیز میتوان یافت. در بیت ”چه کسی به پادشاهان قدرت عطا میکند؟“ زمانیکه پرسیده شد که چه کسی اختیار زمین و حکومت را به امپراطور شان (Shun) داد، منشیوس پاسخ داد، ”اعطای آن از آسمان بود.“ تفکر الهی بودن منشأ قدرت را میتوان در رسومات مسیحیان غرب نیز یافت. در انجیل، بخش کتاب رومیان ۱۳:۱ (نسخهی کینگ جیمز (King James))، برای مثال میبینیم: ”بگذارید تا هر روحی قدرت الهی را دریافت کند. چراکه قدرتی بجز خداوند وجود ندارد: قدرتهای موجود همگی نشأت گرفته از خداوند هستند.“
[۲] ”یک مرکز“ به توسعهی اقتصادی برمیگردد، حال آنکه ”دو ویژگی اصلی“ عبارتند از: حفظ چهار اصل پایهای (راه سوسیالیستی، دیکتاتوری طبقهی کارگر، رهبری حکچ، مارکسیسم- لنینیسم و افکار مائو)، و ادامهی سیاستهای اصلاحات و فضای باز.
[۳] اطلاعات برگرفته از آژانس خبری شینهوا، ۴ مارس ۲۰۰۴.
[۴] مو(Mu) واحد اندازهگیری زمین در چین است. یک مو برابر ۱۶۵/۰ جریب است.
[۵] اطلاعات برگرفته از آژانس خبری شینهوا، ۲۹ فوریه ۲۰۰۴.
فصل ۹- سرشت عاری از وجدان حزب کمونیست چین
کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین برای اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۴ منتشر شد که به دنبال آن نسخه انگلیسی کتاب بهسرعت ترجمه گردید. سری مقالات چاپشده در این کتاب باعث شد که بیش از ۱۱۵ میلیون نفر از مردم چین از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند، و برای تغییر و تحولات در چین، جنبش صلحآمیز بیسابقهای را پدید آورد. ما دراینجا دست به چاپ نسخهای جدید با ویرایشی مجدد زدیم، که به نسخههای صوتی و تصویری آن الحاق شدهاست. این نسخههای صوتی و تصویری توسط رسانههای همکار ما در شبکه تلویزیونی ان تی دی و شبکه رادیویی صدای امید تولید شد. برای دسترسی به سایر نسخههای نه شرح و تفسیر لطفا به فهرست مطالب مراجعه نمایید- به صورت رایگان.
مقدمه
جنبش کمونیستی با بیش از یک قرن تبلیغات و بوق و کرنا چیزی بهجز جنگ، فقر، وحشیگری و دیکتاتوری برای بشریت به ارمغان نیاورده است. با فروپاشی شوروی سابق و احزاب کمونیست اروپای شرقی، بالاخره این درام مصیبتبار و خشن در پایان قرن به مرحلهی پایان حیات خود رسید. هیچکس، از مردم عادی گرفته تا خود دبیر کل حزب کمونیست دیگر به اسطورهی کمونیسم اعتقادی ندارد.
رژیم کمونیستی نه با ”حکم الهی“ [۱] و نه با انتخابات دمکراتیک بر سر کار آمد. امروزه با ایدئولوژی رو به اضمحلال، مشروعیت حکومتش نیز بهطور بیسابقهای مورد سؤال قرار گرفته است.
حزب کمونیست چین (حکچ) در جریان تاریخ میرود که صحنهی روزگار را ترک گوید. در عوض سعی دارد بهوسیلهی روشهای رذیلانهای که در مدت چند دهه مبارزات سیاسی خود کسب کرده مبارزهی جدیدی را برای مشروع جلوه دادن خود و احیاء احکام رو به موتش بهراه اندازد.
سیاستهای اصلاحگرانه و فضای باز حکچ پوششی است بر اهداف او مبنی بر حفظ علایق گروهی و قوانین خودکامهاش. علیرغم محدودیتهای شدید، موفقیتهای بدست آمده از طریق سختکوشی مردم چین در بیست سال گذشته هنوز نتوانسته حزب را متقاعد کند که چاقوی قصابی خود را زمین بگذارد.
بهجای آن حزب این موفقیت را دزدیده و از آن برای موجه جلوه دادن حکومتش استفاده کرده و رفتارش رفته رفته فریبکارانهتر و گمراه کنندهتر گردیده است. آنچه در حال حاضر زنگ خطر را به صدا درآورده تلاش حکچ برای نابود کردن پایههای اخلاقی همهی افراد ملت است، تلاشی برای تبدیل کردن همهی چینیها به افرادی حقهباز، تا بدین طریق بتواند فضایی را ایجاد کند که در آن نیروی خود را بازیافته و خود را گسترش دهد.
امروزه در چنین برههی تاریخی، بسیار مهم است که بدانیم چرا حکچ مانند گروهی تبهکار عمل میکند و اینکه ماهیت شریرانهی آنرا در معرض دید قرار دهیم، بطوریکه مردم چین بتوانند زندگی آرام و باثبات داشته باشند و هر چه زودتر وارد مرحلهای آزاد از قید و بند حکچ شوند و آیندهی سرشار از عظمت ملی احیاء شدهی خود را بسازند.
الف- ذات عاری از وجدان حکچ هرگز تغییر نیافته است
اصلاحات حکچ برای چه کسی است؟
در طول تاریخ هر زمان که حکچ با بحران مواجه شده، متعاقب آن رگههایی از پیشرفت و ترقی را عَلم کرده و ذهن مردم را با توهمات منحرف ساخته است. توهماتی که بدون استثناء کمی بعد فروریخته و برملا شدهاند. امروزه حکچ به دنبال منافع کوتاه مدت است و برای حصول این منظور دست به راهاندازی نمایشهایی مبنی بر کسب موفقیتهای اقتصادی بزرگ میزند تا بار دیگر مردم را فریب دهد.
بههرحال اختلافات و تضادهای بنیادین بین علایق حزب کمونیست و نیازهای ملت و کشور نشان خواهد داد که این رونق دروغین طولی نخواهد کشید. اصلاحاتی که حکچ از آنها سخن میگوید تنها یک هدف دارد و آن هم حفظ حکومتش است. اصلاحاتی ناقص که تنها در سطح است و نه در ماهیت. در زیر این اصلاحات ظاهری، بحران اجتماعی عظیمی نهفته است. زمانی که این بحران به انفجار برسد، این مردم هستند که دوباره عواقب آن را تحمل خواهند کرد.
با تغییر رهبری، نسل جدید رهبران حکچ کسانی بودند که نقشی در انقلاب کمونیستی نداشتند و در نتیجه از حرمت و منزلت کمتری در بین مردم برای ادارهی کشور برخوردار بودند. در خلال بحران مشروعیت حزب، حمایت حکچ از علایق حزبی رفتهرفته رشد کرده و به تضمین اساسی حفظ علایق افراد درون حکچ تبدیل شد. ماهیت حکچ خودخواهی است. حزب به هیچ حد و حدودی اعتقادی ندارد. امید به اینکه چنین حزبی خود را وقف پیشرفت کشور کند خیال واهی است.
در اینجا بگذارید توجه شما را به آنچه در صفحهی اول ”روزنامهی مردم“ ( People’s Daily)، بلندگوی حکچ، در تاریخ دوازدهم جولای ۲۰۰۴ چاپ شده بود جلب کنیم: ”دیالکتیک تاریخی به اعضای حکچ چنین آموخته است که آنچه درخور تغییر است باید تغییر یابد در غیر اینصورت روبه وخامت میگذارد؛ آنچه شایستهی تغییر نیست باید بدون تغییر بماند وگرنه به خودتخریبی میانجامد.“
آن چیست که نباید تغییر کند؟ روزنامهی فوق میگوید: ”خط اصلی حزب مبتنی بر ”یک مرکز و دو ویژگی اصلی“ که باید بدون هیچگونه تغییر و نوسان برای یکصد سال پا بر جا باشد.“ [۲]
مردم مسلماً متوجه نمیشوند که منظور از ”مرکز“ و ”ویژگی“ چیست، ولی همگان میدانند که عزم هیولای کمونیست جهت حفظ علایق و دیکتاتوریاش هرگز تغییر نمییابد. کمونیسم در تمام جهان شکست خورده و روز به روز بیشتر به لحظهی احتضار خود نزدیکتر میشود. با این وجود هرچقدر که یک نظام فاسدتر باشد به همان مقدار نیز در زمان احتضارش مخربتر میگردد. بحث در مورد بهبود دمکراسی در حزب کمونیست چیزی شبیه این است که از یک ببر خواسته شود که پوستش را عوض کند.
چین بدون حزب کمونیست چه خواهد کرد؟
در حالی که حکچ هرروز ضعیفتر و رنجورتر میشود، مردم نیز پیش از گذشته درمییابند که چگونه این هیولای شیطانی به مدت چندین دهه با توسل به حربههای پست، عوامل موذی خود را در تمامی جنبههای زندگی آنها دخیل کرده است.
زمان مرگ مائو زدانگ، بسیاری از چینیها در مقابل تمثال او به تلخی گریستند. آنها از خود میپرسیدند: ”چگونه چین میتواند بدون رئیس مائو ادامهی حیات دهد؟“ اکنون پس از بیست سال آن هم زمانی که حزب کمونیست مشروعیت خود جهت حکومت به کشور را از دست داده، حکچ دوباره این ذهنیت را در میان مردم اشاعه داده که: ”چین بدون حزب کمونیست چه خواهد کرد؟“
در واقع کنترل سیاسی همهجانبهی حکچ آنقدر فرهنگ و طرز تفکر مردم چین را تحت تأثیر قرار داده که حتی معیارهای قضاوتشان نیز رنگ و بوی حزبی داشته و از خود حزب نشأت میگیرد. در گذشته، حکچ کنترل خود بر مردم را از طریق نفوذ عوامل خود به درون آنها انجام میداد. از اینرو است که امروز همانچه که کاشته برداشت میکند. چرا که آنچه به خورد مردم داده شده هضم گردیده و جذب تکتک سلولهای آنها شده است. مردم بر اساس معیارهای منطق حکچ فکر میکنند و در مواجهه با شرایط انتخاب بین درست و غلط خود را به جای حزب گذاشته و قضاوت میکنند. در مورد کشتار حکچ در چهارم ژوئن ۱۹۸۹ برخی از مردم چنین نظر دادند: ”اگر من هم جای دنگ شیائوپینگ بودم، در آن موقع اعتراضات را به وسیلهی تانک سرکوب میکردم.“ در مورد آزار و شکنجهی تمرینکنندگان فالون گونگ نیز بسیاری از مردم میگویند، ”اگر من بهجای جیانگ زمین بودم، من هم مثل او فالون گونگ را نابود میکردم.“ در زمینهی ممنوعیت آزادی بیان، برخی بر این عقیدهاند که، ”اگر من به جای حکچ بودم همینکار را میکردم.“ حقیقت و وجدان مرده است و تنها منطق حکچ باقی مانده است. این کار از رذیلانهترین و کثیفترین بذرهایی است که حکچ بواسطهی ذات عاری از وجدان خود پراکنده است. تا زمانیکه این افکار مسموم در ذهن مردم باقی است، حکچ انرژی لازم برای ادامهی حکومت شرور خود را خواهد داشت.
”چین بدون حکچ چه خواهد کرد؟“ اینگونه طرز فکر دقیقاً همان شیوهای است که حکچ مایل است پایه و اساس تفکر و منطق مردم قرار گیرد.
چین ۵۰۰۰ سال تاریخ تمدن خود را بدون حکچ ادامه داده است. در واقع هیچ کشوری در جهان بهخاطر سقوط رژیم بخصوصی پیشرفت اجتماعی را متوقف نکرده است. با این حال پس از گذشت چند دهه از حکومت حکچ، مردم این حقیقت را دیگر درک نمیکنند. تبلیغات طولانی مدت حکچ مردم را اینگونه آموزش داده که حزب را همچون مادر خود بپندارند. سیاستهای همه جا حاضر حکچ کاری کرده است که مردم قادر نباشند زندگی کردن بدون حکچ را به فکر خود خطور دهند.
بدون مائو زدانگ چین سقوط نکرد. آیا بدون حکچ فرو خواهد پاشید؟
منشأ اصلی اغتشاش چیست؟
بسیاری از مردم از رفتار ماکیاولی حکچ دل خوشی ندارند و از مبارزات و شرارتهای آن بیزارند. ولی در عین حال از ترس جنبشهای سیاسی حکچ و ایجاد اغتشاش دم بر نمیآورند چرا که بیم آن را دارند که چین دوباره درگیر هرج و مرج شود. از اینرو هر زمان که حکچ مردم را با حربهی اغتشاش تهدید میکند، مردم سکوت کرده، حکومت حکچ را پذیرفته و خود را در مقابل قدرت شیطانی آن بیدفاع حس میکنند.
در حقیقت، حکچ با در اختیار داشتن میلیونها نیروی نظامی و پلیس مسلح، خود منشأ اغتشاش و آشوب است. شهروندان معمولی نه هدف ایجاد آشوب دارند و نه توانایی آن را. تنها حکچ رو به زوال است که میتواند در آستانهی آغاز هر تغییری کشور را به آشوب بکشد. ”ثبات بر هر چیز دیگری تفوق دارد“ و ”خفه کردن تمامی عوامل بیثباتی در نطفه“ – این شعارها مبنای تئوریهای حکچ برای سرکوب مردم هستند. بزرگترین عامل بیثباتی در چین کیست؟ آیا میتواند به غیر از حکچ که متخصص وحشیگری است باشد؟ حکچ اغتشاش را به راه انداخته و با استفاده از هرج و مرج ایجاد شده مردم را تحت فشار قرار داده و سرکوب میکند. این کار شیوهی مرسوم تمامی اشرار و جنایتکاران است.
ب- حکچ توسعهی اقتصادی را فدا میکند
کسب افتخار و سربلندی به واسطهی موفقیتهای کسب شده از کار طاقتفرسای مردم
ادعای مشروعیت حکچ بر پایهی پیشرفتهای اقتصادی کسب شده در بیست سال گذشته است. در حقیقت چنین پیشرفتهایی تنها حاصل تلاش مردم بوده و رفته رفته در نتیجهی کاهش محدودیتها توسط حکچ حاصل شده، از این رو هیچ ربطی به لیاقت حکچ ندارد. با این وجود حکچ چنین پیشرفتها را نشانه و بازتاب موفقیتهای خود دانسته و از مردم انتظار دارد که از او سپاسگزار باشند چنانکه اگر حکچ نبود هیچیک از آنها حاصل نمیگردید. همه میدانیم که بسیاری از کشورهای غیرکمونیستی مدتها پیش به پیشرفتهایی بهمراتب بزرگتر و سریعتر نائل گردیدهاند.
از برندگان مدال طلای المپیک خواسته میشود که از حزب تشکر کنند. حزب در استفاده از وجههی خوب جامعهی ورزشکاران برای مدح خود تردیدی به خود راه نداد. چین در زمان شیوع سارس (SARS) لطمهی فراوان دید ولی ”روزنامهی مردم“ چین نوشت که کشور با تکیه بر تئوری اساسی، خط اساسی، اصول اساسی و تجربهی اساسی حزب، این ویروس را شکست داد.
پرتاب فضاپیمای شنجو۵ (Shenzhou-V) به مدد دانشمندان علم فضانوردی و فناوری با موفقیت انجام گردید ولی حکچ از آن به عنوان مدرکی استفاده کرد و مدعی شد که تنها حکچ بود که توانست مردم چین را وارد جرگهی کشورهای قدرتمند جهان گرداند.
افتخار میزبانی المپیک ۲۰۰۸ درواقع یک ”پیشنهاد صلح و از در آشتی درآمدنی“ بود که از جانب کشورهای غربی به چین اهداء گردید تا در مقابل آن به وضعیت حقوق بشر در چین بهبود بخشد، حال آنکه حکچ از آن برای تقویت ادعای مشروعیت خود بهره گرفت و آن را بهانهای برای سرکوب مردم چین قرار داد. ”پتانسیل بزرگ بازار“ چین که بسیاری از سرمایهگذاران خارجی به دنبال آن هستند، نشأت گرفته از ظرفیت بسیار بالای مصرف آن به عنوان یک جمعیت ۳/۱ میلیارد نفری است. حکچ با سوء استفاده از چنین امتیازی آن را به اسلحهای برای وادار کردن جوامع غربی به همکاری با حکومتش تبدیل کرده است.
حکچ هر چیز بدی را به ارتجاعیون و انگیزههای پنهانی افراد مرتبط میداند و هر چیز خوبی را به رهبری حزب ربط میدهد، درحالی که از هر موفقیت سادهای به عنوان ابزاری برای جذابیت بخشیدن به ادعای مشروعیت خود استفاده میکند. حکچ حتی به خلافهای خود ظاهری موجه بخشیده و از آنها در جهت مقاصد خود استفاده میکند.
برای مثال زمانیکه کار به جایی رسید که راهی برای مخفی نگهداشتن شیوع ایدز در کشور باقی نماند، حکچ ناگهان برای خود هویت تازهای خلق کرد. با دقت بسیار ماشین تبلیغاتی خود را به کار انداخت و با به کارگیری تمامی شخصیتهای مشهور، از هنرپیشگان معروف گرفته تا خود دبیر کل حزب، حکچ را بهعنوان نعمتی برای بیماران، نابود کنندهی ایدز و مبارزه کننده با این بیماری معرفی کرد.
حکچ در مقابله با چنین معضل بزرگی که موضوع مرگ و زندگی انسانها بود تنها به این میاندیشید که چگونه از آن به عنوان ابزاری برای افتخارآفرینی استفاده کند. تنها حکچ است که میتواند چنین رفتار بیشرمانهای را از خود نشان داده و با چنین وقاحتی به جای در نظر گرفتن جان مردم به فکر افتخار آفرینی برای خود باشد.
زیانهای اقتصادی ناشی از رفتارهای کوتهبینانه
حکچ در رویارویی با ”بحران مشروعیت“ حاد خود، به منظور حفظ حکومتش در دههی ۱۹۸۰ سیاستهای اصلاحطلبانه و ایجاد فضای باز را اتخاذ کرد. شوق او برای دستیابی به موفقیت سریع، چین را به وضعیت نامطلوب اقتصادی کشید که اقتصاددانان آن را ”نفرین تازه وارد“ مینامند.
مفهوم ”نفرین تازه وارد“ و یا ”امتیاز تازه وارد“ آنگونه که برخی محققان دیگر نامیدهاند به این حقیقت برمیگردد که کشورهای توسعهنیافته که توسعهی خود را دیرتر از بقیه آغاز کردهاند میتوانند در بسیاری از موارد از کشورهای توسعه یافته تقلید کنند. تقلید میتواند به دو شیوه انجام گیرد: تقلید از نظام اجتماعی، یا تقلید از الگوهای صنعتی و فنآوری. تقلید از یک نظام اجتماعی معمولاً مشکل است چراکه اصلاحات در نظام میتواند منافع بعضی از گروههای سیاسی یا اجتماعی را به خطر اندازد. بنابرین کشورهای توسعه نیافته معمولاً تمایل به تقلید از فنآوری کشورهای توسعه یافته دارند. اگرچه تقلیدهای فناوری میتواند رشد اقتصادی کوتاهمدتی را بوجود آورد ولی در عین حال میتواند به ریسکهای مخفی بسیار منجر شده و یا حتی شکست توسعهی بلندمدت را به همراه داشته باشد.
راهی که حکچ برگزیده ”نفرین تازه وارد“ و یا راهی به سوی شکست است. در طول دو دههی گذشته، تقلیدهای فنآوری چین، موفقیتهایی را در بر داشته که همگی توسط حکچ در جهت اثبات مشروعیت و ادامهی مقاومت در برابر اصلاحات سیاسی مورد استفاده قرار گرفتهاند، اصلاحاتی که تحلیل حکچ را در پی دارد. از اینروست که منافع بلند مدت ملت فدا گردیدهاند.
هزینهی سنگین برای توسعهی اقتصادی حکچ
در حالی که حکچ به طور مستمر دربارهی پیشرفتهای اقتصادی خود، به خود میبالد، در حقیقت اقتصاد امروز چین از رتبهی پایینتری نسبت به آنچه در زمان حکومت چیانلانگ Qianlong)) (۱۷۱۱ تا ۱۷۹۹) بود برخوردار است. در دورهی چیانلانگ تولید ناخالص داخلی چین چیزی بالغ بر ۵۱ درصد کل تولید جهان بود.
زمانیکه دکتر سان یاتسن (Sun Yat-sen) جمهوری چین را در سال ۱۹۱۱ پایهگذاری کرد (دوران کومینتانگ یا KMT)، تولید ناخالص داخلی چین معادل ۲۷ درصد کل جهان بود. تا سال ۱۹۲۳ این میزان سیر نزولی پیمود و به ۱۲ درصد رسید. در سال ۱۹۴۹ زمانیکه حکچ حکومت را به دست گرفت این میزان به ۷/۵ درصد رسید ولی در سال ۲۰۰۳ تولید داخلی ناخالص به کمتر از ۴ درصد کل جهان تقلیل یافت. در مقایسه با رکود اقتصادی دوران KMT که نتیجهی چندین دهه جنگ بود، باید گفت که پسرفت اقتصادی دوران حکچ در زمانی رخ داد که کشور در صلح و آرامش کامل بهسر میبرد.
امروزه حکچ برای مشروعیت بخشیدن به قدرتش خواهان موفقیتی سریع و منافع آنی است. اصلاحات اقتصادی ناقصی که حکچ برای حفاظت از خود به راه انداخت به قیمت زیان هنگفت کشور تمام شد. علت رشد اقتصادی ۲۰ سال گذشتهی چین تا حد زیادی استفادهی بیش از حد از منابع کشور و اتلاف آنها است که به قیمت نابودی محیط زیست به انجام رسیده است.
میزان قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی چین حاصل فدا کردن فرصتها و امکانات نسل آینده است. در سال ۲۰۰۳ چین چیزی کمتر از ۴ درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص داد، در حالی که مصرف فولاد و سیمان و مواد دیگر چیزی بالغ بر یک سوم کل مصرف جهان بود. [۳]
از دههی ۱۹۸۰ تا پایان دههی۱۹۹۰ فرایند گسترش بیابانها از چیزی حدود ۱۰۰۰ کیلومتر مربع به ۲۴۶۰ کیلومتر مربع رسید. زمین قابل کشت نیز بهطور سرانه از ۲ مو (Mu) برای هر نفر در سال ۱۹۸۰ به ۴۳/۱ مو در سال ۲۰۰۳ رسید. [۴] افزایش ناگهانی حصر اراضی به منظور توسعه باعث شد تا چین ۱۰۰ میلیون مو زمین قابل کشت را تنها در طول چند سال از دست بدهد. با این وجود تنها ۴۳ درصد از اراضی مصادره شده مورد استفاده قرار گرفت.
در حال حاضر میزان کل فاضلاب دفعی در چین بالغ بر ۹۵/۴۳ میلیارد تن است که ۸۲ درصد بیشتر از ظرفیت جذب طبیعت است. در ۷ رودخانهی مهم این کشور، ۹/۴۰ درصد از آب آنها قابل شرب توسط انسان و دام نیست. ۷۵ درصد دریاچهها آلودهاند به طوری که تا حدود متفاوتی وضعیتی را بوجود میآورد که در آن آب دریاچهها از نظر مواد خوراکی غنی میشوند و خزه و سایر گیاهان آبزی آنقدر زیاد رشد میکنند که دیگر به ماهیها و غیره اکسیژن نمیرسد و خفه میشوند. [۵]
جدال بین انسان و طبیعت در چین هرگز به این درجه از وخامت نرسیده است. نه چین قادر به تحمل چنین رشد ناسالمی است و نه بقیهی کشورها. مردم محو زرق و برق سطحی و شکوه آسمانخراشها و ساختمانهای زیبا شده و از بحران اکولوژیکی پیشرویشان بیخبرند. وقتی زمان آن فرا برسد که آثار تخریب طبیعت دامنگیر انسانها شود، نتایج ناگوار و مصیبتباری را برای ملت چین به همراه میآورد.
در مقایسه با چین، روسیه پس از کنار گذاشتن نظام کمونیسم، اصلاحات سیاسی و اقتصادی همزمان را پیشگرفت. روسیه پس از مدت کوتاهی سختی، توسعهی سریع خود را آغاز کرد. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۳ تولید ناخالص داخلی روسیه به ۹/۲۹ درصد ارتقاء یافت. استانداردهای زندگی مردم به طرز قابل توجهی بالا رفت. مجامع تجاری غربی نهتنها بحث پدیدهی اقتصادی روسیه را پیش کشیدند بلکه شروع به سرمایهگذاری در روسیه کرده و آن را به عنوان یک منطقهی پر رونق در مقیاس وسیع در نظر گرفتند. رتبهی روسیه در میان کشورهای پررونق جهت سرمایهگذاری از مقام هفدهم در سال ۲۰۰۲ به مقام هشتم در سال ۲۰۰۳ ارتقاء یافت و برای اولینبار به یکی از ده کشور مهم جهت سرمایهگذاری خارجی تبدیل گشت.
حتی هندوستان که از نظر بسیاری از چینیها کشوری فقرزده و درگیر منازعات قومی است پیشرفتهای قابلتوجهی از لحاظ اقتصادی نموده و از زمان اصلاحات سال ۱۹۹۱ به رشد ۷ الی ۸ درصدی در سال رسیده است. هند از نظام حقوقی نسبتاً کامل در بازار اقتصاد، سیستم مالی سالم، نظام دمکراتیک پیشرفته و مردمی با ذهنیت باثبات برخوردار است. جامعهی بینالمللی، هند را به عنوان کشوری با توان توسعهی بالقوه بسیار بالا میشناسد.
از طرف دیگر حکچ اصلاحات اقتصادی را بدون اصلاحات سیاسی انجام داد. ظاهر فریبندهی اقتصادی که دارای شکوفایی کوتاهمدت است مانع از تکامل نظام اجتماعی گردیده است. چنین اصلاحات اقتصادی ناقصی باعث افزایش عدم توازن اجتماعی گردیده و درگیریهای اجتماعی را شدت بخشیده است. دستاوردهای مالی مردم از حمایت یک نظام اجتماعی باثبات برخوردار نیست. علاوه بر این، درنتیجهی روند خصوصیسازی داراییهای ملی کشور، صاحبین قدرت در حکچ از موقعیتشان برای پرکردن جیبهایشان استفاده کردهاند.
[divide]
[۱] بر اساس تفکر کنفسیوس کهن، امپراطورها و پادشاهان براساس احکام آسمانی حکمرانی میکنند و برای بهرهمندی از چنین اختیاری، توشهی اخلاقیشان باید با مسئولیت بالای آنها مطابقت داشته باشد. چنین تفکری را در نوشتههای منشیوس (Mencius) نیز میتوان یافت. در بیت ”چه کسی به پادشاهان قدرت عطا میکند؟“ زمانیکه پرسیده شد که چه کسی اختیار زمین و حکومت را به امپراطور شان (Shun) داد، منشیوس پاسخ داد، ”اعطای آن از آسمان بود.“ تفکر الهی بودن منشأ قدرت را میتوان در رسومات مسیحیان غرب نیز یافت. در انجیل، بخش کتاب رومیان ۱۳:۱ (نسخهی کینگ جیمز (King James))، برای مثال میبینیم: ”بگذارید تا هر روحی قدرت الهی را دریافت کند. چراکه قدرتی بجز خداوند وجود ندارد: قدرتهای موجود همگی نشأت گرفته از خداوند هستند.“
[۲] ”یک مرکز“ به توسعهی اقتصادی برمیگردد، حال آنکه ”دو ویژگی اصلی“ عبارتند از: حفظ چهار اصل پایهای (راه سوسیالیستی، دیکتاتوری طبقهی کارگر، رهبری حکچ، مارکسیسم- لنینیسم و افکار مائو)، و ادامهی سیاستهای اصلاحات و فضای باز.
[۳] اطلاعات برگرفته از آژانس خبری شینهوا، ۴ مارس ۲۰۰۴.
[۴] مو(Mu) واحد اندازهگیری زمین در چین است. یک مو برابر ۱۶۵/۰ جریب است.
[۵] اطلاعات برگرفته از آژانس خبری شینهوا، ۲۹ فوریه ۲۰۰۴.
دبیرکل ناتو: مسکو و تهران در جنایات بشار اسد شریک هستند
بازداشت یک شهروند اسرائیلی به اتهام ارتباط با عوامل جمهوری اسلامی ایران
اختصاصی: با برگشت ترامپ، حزب کمونیست چین برای حفظ ثبات جمهوری اسلامی ایران هزینه میکند
سقوط در دمشق، سرگیجه در تهران
مواجهه با سرما و احساس لرز میتواند حساسیت به انسولین را بهبود بخشد
رویترز: تهران در تماس مستقیم با گروههای مستقر در دمشق است
سقوط در دمشق، سرگیجه در تهران
وقتی سر و ته بحران آلودگی هوا با تعطیل نشدن مدارس فیروزکوه و دماوند جمع میشود
جوانان و تروریسم؛ افزایش هشدارها درباره تأثیر شبکههای اجتماعی بر افراطگرایی جوانان
مداخله ادامهدار چین تهدیدی جدی برای کانادا محسوب میشود
تحلیل: هیوندای عقبنشینی در چین را به یک موفقیت جهانی تبدیل میکند
تحلیل: بحبوحه تنشهای آمریکا و چین و روی خوش نشان دادن جدید پکن به همسایگان