در مجموعه مقالات ارتباطات دکتر مجید مجدنیا، مدرس و پژوهشگر حوزه ارتباطات که در اِپُکتایمز فارسی منتشر میشوند، به نقش ارتباطات و جایگاه آن در زندگی کنونی میپردازیم.
در مقالات گذشته، بهطور مختصر تعریف ارتباطات و اهمیت آن را بیان کردیم و اصول اساسی پایهگذاری روابط را نیز برشمردیم؛ اینک باید ببینیم که چگونه مؤثر بودن ارتباط میتواند میسر باشد.
برای اینکه بدانیم آیا ارتباط مؤثر بوده است یا نه، ابتدا باید مقصودمان از برقراری ارتباط روشن باشد و سپس ببینیم که تا چه اندازه در رسیدن بدان موفق بودهایم.
مقصود ما از ارتباط حداقل یکی از این ۵ مورد است:
۱- درک: اولین تلاش در ارتباط این است که پیام به درستی درک شود. چنانچه دریافتکننده پیام منظور ما را به درستی درک کند و متوجه شود، به اولین مقصودمان رسیدهایم. برای اطمینان بیشتر از اینکه منظورمان درک شده است، در ارتباطات میان فردی، از بازخورد کمک میگیریم و دوباره توضیح میدهیم تا مشکل حل شود. در ارتباطات گروهی از راه بحث گروهی این کار انجام میشود و در ارتباطات سازمانی، از راه برقراری جلسات، ارسال نامه و بخشنامه و دستورالعمل و غیره. در ارتباطات جمعی (رسانههای پر مخاطب) چون بازخورد مستقیم وجود ندارد، برای اینکه میزان درک بالاتر رود، سعی میشود تا از ارتباطگران (مجریان، بازیگران و…) که دارای مهارت و توانایی ارتباطی بیشتر هستند، استفاده شود.
برای برقراری ارتباط اثربخش، به فضای روانی مثبت و قابل اتکا و اعتماد نیازمندیم؛ اگر فضای ارتباطی نامناسب باشد، بهترین پیامها با ماهرانهترین شیوهها هم نمیتواند موجب شکلگیری یک ارتباط مؤثر و اثربخش شود.
۲- لذت و مسرت: یکی دیگر از هدفهای ما از برقراری ارتباط با دیگران، ایجاد شرایط مناسبتر زیستن با هم و پایهگذاری زندگی خوشتر و بهتر در رابطه با دیگران است. بسیاری از روابط ساده و کوتاه ما(مانند سلام و احوالپرسی و…) به همین منظور است. شرکت در میهمانی، عروسی، عزا و… در زمره اینگونه ارتباط هستند. در واقع از طریق این گردهماییها و مجالستها، سعی میکنیم با دیگران پیوند بیشتری داشته باشیم.
درجه لذتبخشی ارتباط، بستگی به احساسی دارد که ما از فرد مقابل خود داریم. اگر فرد مقابل را دوست داشته باشیم، ارتباط بامعنی و لذتبخش خواهد بود و از طولانی شدن آن خسته نمیشویم؛ اما اگر فرد مقابل نامأنوس و ناخوشایند باشد، میخواهیم هر چه سریعتر ارتباط را خاتمه بدهیم و خود را خلاص کنیم.
۳- نفوذ در دیگران: در بسیاری از وضعیتهای ارتباطی، آنچه که برای ما اهمیت دارد، اثرگذاری بر مخاطب و نفوذ در نگرشهای آنان است. معمولاً ما علاقهمندیم تا نگرشهای او را در مورد مسئله مورد نظر دگرگون کرده، با آنچه خود میاندیشیم یکسان سازیم.
۴- گسترش رابطه: برای برقراری ارتباط اثربخش، نیاز به فضای روانی مثبت و قابل اتکا و اعتماد وجود دارد؛ اگر فضای ارتباطی نامناسب باشد، بهترین پیامها با ماهرانهترین شیوهها هم نمیتواند موجب شکلگیری یک ارتباط مؤثر و اثربخش شود. برخی از دشواریهایی که در روابط انسانها پدید میآید و به شکست در برقراری ارتباط منجر میشود، نتیجه سوءتفاهمهاست. عوامل زیادی مانند خستگی، عصبایت، اغتشاش روانی ما باعث بروز سوءتفاهم و شکست در ارتباطات میشود.
۵- کنش یا عمل: یکی از اهداف ارتباط، برانگیختن مخاطب به عمل است. تمام پیامدهای ارتباطی که به آنها اشاره شد، در صورتی حایز اهمیت هستند که در زمان و مکان معین به کار گرفته شوند؛ مثلاً فروشندهای که با تعریف از کالای خود میخواهد نگرش شما را نسبت به جنس مثبت کند، در واقع قصد دارد که شما کالای او را بخرید. در تبلیغ نیز به این روش عمل میکنند.
اگرچه سراسر زندگی ما متأثر از چگونگی روابط ما با مردم است، اما برقراری رابطه همچنان کاریست دشوار؛ به همین سبب برقراری رابطه مناسب با دیگران به مهارت وتواناییهای فردی نیاز دارد
مؤسسه پژوهشی استنفورد معتقد است که ۱۲.۵ درصد از هر پولی که حاصل فعالیت انسان است، در اثر دانایی و ۸۷.۵ درصد آن در اثر «توانایی راه آمدن با مردم» به دست میآید؛ به عبارتی:
تولید موفقیت = ۱۲.۵ درصد علم + ۸۷.۵ درصد مردمشناسی
اپکتایمز در ۳۵ کشور و به ۲۱ زبان منتشر میشود.