سلولیت، به تجمع بدشکل چربی در زیر پوست اطلاق میشود، که در قسمتهایی از بدن مانند شکم، باسن و رانها ظاهر میشود.
من سلولیت دارم، ولی هنوز عاشق بدنم هستم. میتوانید آن را تصور کنید؟ اینکه بدنتان را با وجود عیبهای طبیعی آن و باوجود اینکه خیلی معمولی است، دوست بدارید؟ اینکه بهجای تحقیر کردن خودتان، برای خود ارزش قائل شوید؟ اینکه با خودتان بیشتر مهربانانه صحبت کنید تا با حالتی حاکی از انزجار و ناامیدی؟
خوشبختانه برای من اینها به واقعیت تبدیل شده است. من حقیقتا بدن خود را به همان شکلی که هست دوست دارم و به آن عشق میورزم. علیرغم وجود سلولیت، موهای خاکستری و چروکها در پوستم، هنوز احساس انرژی و نشاط در آن دارم. واقعا باورم این است که میتوانم خودم را دوست داشته باشم و درعین حال تلاش کنم تا شرایط فعلیام را بهتر کنم.
میخواهم با شما صادق باشم. چند سال قبل چنین تصوری نداشتم. به عنوان فردی که همیشه فکر میکرد باید دائما برای رسیدن به حالتی که هنوز به آن نرسیده، تلاش کند؛ هرگز نمیتوانستم با بدن خود و آنچه داشتم احساس راحتی و رضایت کنم. هر فکری جز این، خیلی عجیب بهنظر میرسید.
این عادت بخشی از زندگی زنان شده است که در مورد خودشان با حالتی منفی صحبت کنند و در برابر فشارهای اجتماعی برای بیعیب و نقص بودن، تسلیم شوند. و تعداد این زنان در اقلیت نیست، بلکه شامل اکثریت جامعه میشوند.
و چیزی که بیشتر ناراحتم میکند این است که من تنها فردی نیستم که اینطور فکر میکند. اکثر زنان با این عادت زندگی میکنند که در مورد خودشان با حالتی منفی صحبت کنند و در برابر فشارهای اجتماعی برای بیعیب و نقص بودن تسلیم شوند. در حقیقت، اغلب زنانی که میشناسم هم از بدن خودشان خجالت میکشند و هم نسبت به برخی مسایل زندگیشان احساس شرمندگی دارند.
این چالش اصلی زنِ جامعه امروز است- که البته به طور کلی بیمعنی است.
خندهدار است که باید همیشه احساس بیارزش بودن داشته باشیم، آن هم صرفا براین اساس که آیا شکم مان ماهیچهای است یا نه، یا اینکه آیا از نظر رسانهها بدن ما فرم ایدهآل برای پوشیدن لباس دلخواهمان را دارد یا نه. واقعا مسخره است که زنانِ همه دنیا بهخاطر میزان چربی بدنشان، اضافه وزن یا وجود سلولیت احساس خودکمبینی داشته باشند. اصلا خوب نیست که ما نمیتوانیم با قدرت و بدون احساس تاسف و شرم خودمان را بپذیریم. چیزی که در حقیقیت طبیعت وجودی ماست.
همه ما قوی و در نوع خود منحصربهفرد هستیم. در ارزش وجودی ما شکی نیست. ارزشی که براساس شکل بدن، نوع شغل یا تعداد لایکهایی که در اینستاگرام میگیریم، تعیین نمیشود. ثروتی که با افزایش سن یا وزن بدن، کاهش نمییابد. و هیچکس نمیتواند ارزشمند بودن آن را به چالش بکشد، مگراینکه خودمان به آنها این اجازه را بدهیم.
خوب پس چه اتفاقی میافتد؟ چرا تعداد زیادی از ما اجازه میدهیم ارزشمند بودنمان برمبنای شکل بدن، وضعیت اجتماعی یا سنمان بهچالش کشیده شود؟ چرا قدرت ذاتی زنانهای که در عمق وجودمان هست را نادیده گرفته و آن را با احساساتی همچون «هرگز به اندازه کافی خوب نخواهم بود»، مبادله میکنیم؟ به عقیده من این نتیجه، بهخاطر ضربههای روحی دوران کودکی، فشار محیط بیرونی و شرایط اجتماعی حاصل میشود- سوال اینجاست که چطور میتوانیم از ادامه این روند جنونآمیز جلوگیری کنیم؟
با تعهد به تصمیمی که گرفتید، این جنون را متوقف کنید
به خود اجازه نمیدهم که به شما بگویم دوست داشتن بدنتان و پذیرش قدرت درونیتان، کار سادهای است. نمیخواهم حرفهای غیرواقعی بزنم وبگویم که همه شما باید جلوی آینه به تصویر خود بگویید «من عاشق تواَم». زیرا این هم تصور دروغین دیگری است که فکر کنیم میتوانیم بهراحتی، باور بیارزش بودن را که مدتها در خود شکل دادهایم، با چند جمله تکراری پیشپاافتاده و بهاصطلاح «تفکر مثبت» به حال اول برگردانیم. اصلاح این تفکر و احیا ارزش وجودیتان، کاری سخت، دردناک و مستلزم تعهد شما به انجامِ آن است. قطعا ابتدا باید تصمیم بگیرید که بدن خود را دوست داشته باشید و قدرت درونیتان را احیا کنید. البته این هم ایده ارزشمندی است که شیوه صحبت کردن با خودتان را تغییر داده و از عبارات مثبت مبنی بر دوست داشتنِ خودتان، استفاده کنید. ولی نتیجه واقعی وقتی حاصل میشود که سراغ بخشهای پردرد وجودمان میرویم. بخشهایی که از ابتدا باعث شدند احساس بیارزش بودن را در خودمان شکل دهیم.
ما مجبوریم آنقدر شجاع باشیم تا با نگاهی عمیق به ژرفای درونمان بتوانیم کل داستانی را که باعث ایجاد حس بیارزشی در ما شده است، اصلاح کرده و تغییر دهیم.
اگر واقعا میخواهیم قدرت زنانهمان را دوباره بهیاد آوریم و بار دیگر احساس ارزشمند بودن کنیم، باید برای سربازکردن زخمهای روحمان آماده باشیم. همچنین آماده پذیرش رنج و پرسیدن سوالهای سخت از خودمان نیز باشیم. و به نظر من این دقیقا همان چیزی است که خیلی از افراد مشوق ما نادیده میگیرند؛ درواقع بهجای اینکه فقط بگویند «به خودتان عشق بورزید»، باید به ما یادآوری کنند که: یادگرفتن عشقورزی به خودتان واقعا میتواند رنجآور باشد و ما مجبوریم کمی دردسر و ناراحتی را تحمل کنیم تا حقیقتا بهبود یابیم.
مجبوریم آنقدر شجاع باشیم تا با نگاهی عمیق به ژرفای درونمان بتوانیم کل داستانی را که باعث ایجاد حس بیارزشی در ما شده است، اصلاح کرده و تغییر دهیم. باید از بازی کردن نقش قربانی در این داستان دست برداشته و نقاب از چهره افکاری برداریم که در نقش آدمهای بدِ این داستان به ما صدمه زدهاند. باید بخواهیم که با خودمان، صراحتا و بیپرده روبرو شویم و تمامی افکار زشت و رنجآوری را که قبلا اجازه دادیم در ما رشد کنند، ببینیم و با آنها رودر رو شویم.
بازیابی حس ارزشمند بودن، کار کمی نیست. در حقیقت یکی از ارزشمندترین کارهایی است که میتوانیم انجام دهیم.
چطور شروع کنیم؟
عشق را انتخاب کنید
همانطور که قبلا گفتم مساله به سادگی صرفا یک انتخاب نیست، ولی انتخاب کردن گام مهمی در این مسیر است. برای شروع کار ما باید انتخاب کنیم تا از شیوه تفکر قربانی بودن دست برداریم و دیگر خود را قربانی گذشتهمان، داستانهای زندگی یا محیط پیرامون خود ندانیم. یک راه قدرتمند برای تعهد به چنین انتخابی این است که ذکر شخصی خودتان را داشته باشید. کلمات شما باید بازتابی از احساس عشق ورزیدن، توانمندی، ارزشمند بودن و مهربانی باشد. این عبارتها میتواند در عین حال ساده باشد. مثلا «من انتخاب میکنم که به قدرت خود تکیه کنم.» عبارات و ذکرهای شما فوقالعاده قدرتمند هستند. ابزاری ساده برای بازگرداندن فضای ارزشمند درونتان.
با دیوِ درون خود روبرو شوید
برای بسیاری از ما زخمهای دوران کودکی مثل مانع عمل میکنند. آنها ما را از آگاه شدن به معنی واقعی ارتباط، احساس تعلق و پذیرش خویشتن باز میدارند. آسیبهای دوران کودکی ممکن است به هر شکل و تا هر اندازهای ایجاد شوند. از چیزهای بهوضوح ناخوشایند و زننده مثل سواستفاده جنسی و فیزیکی گرفته، تا آسیبهایی مثل احساس کمبود و شرمندگیِ زیاد، که ضربه روحی ناشی از پذیرفتنِ نقشهاییست که در برخی خانوادهها به کودک تحمیل شده است، مورد بیتوجهی قرار گرفتن، احساس ترک شدن یا وسواس برای کامل انجام دادنِ هر کاری «کمالگرایی».
بازگشت به گذشتهمان برای روبرو شدن با ریشه چنین زخمهایی دردناک، ترسآور و بهشدت قدرتمند است. ولی فرصت خوبی برای ماست تا با نگاهی دوباره به داستان زندگیمان و خلاص شدن از نقش قربانی و دیگر نقشهایِ بد داستان، این بار آن را به شکل متفاوتی بازگو کنیم.
با توجه به تجربهام به عنوان مربی تناسب اندام و سبک زندگی، میدانم این زخمها میتوانند ما را به لحظهای برگردانند که احساس ترک شدن داشتیم، احساس مورد سواستفاده یا بیتوجهی قرار گرفتن- درنتیجه مهم است آماده چنین سفری باشیم.
مهربانی را تمرین کنید
مهربانی یک مشغله روزانه و یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که میتوانید با استفاده از آن طرز فکر خود را تغییر دهید، بهخصوص وقتی مساله بدن شما مطرح باشد. یکی از سادهترین راهکارها برای انجام آن، این است که هر روز صبح در دفترچه خاطرات روزانه خود درباره سه چیزی که بهطور کلی به آن افتخار میکنید، بنویسید؛ این کار تمرکز شما را از چیزهایی که نسبت به آنها احساس ضربه خوردن و شکست میکنید، برداشته و به سمت چیزهایی میبرد که در شما احساس مهارت، پیروز و سرزندگی ایجاد میکند.
انرژی خود را به سمت چیزهایی هدایت کنید که در شما احساس قدرت ایجاد میکنند
سوق دادن انرژیتان به سمت اینکه فکر شما دائما نگران شکل ظاهری بدنتان باشد، تصمیمی محکوم به شکست است. چنین طررز تفکری تمرکز اصلیتان را به بدن اختصاص میدهد و شما را از دیدن این واقعیت بازمیدارد که چقدر توانایی و قابلیت برای عرضه به این دنیا دارید. راه مفیدتر این است که انرژی خود را به سمت چیزهایی هدایت کنید که در شما احساس قدرت ایجاد میکنند.
من انرژی خود را به نوشتن و استفاده از توانمندیهای ویژهای معطوف میکنم که هیچ کاری با سلولیت یا چاقی بدنام ندارند. از طریق این فعالیتها انرژی خود را در جهت مسیری کنترل میکنم که به من احساس داشتن مهارت میدهد، بهجای اینکه مرا از خودم ناامید کند.
اگر شما هم میخواهید یاد بگیرید که چگونه در پذیرش بدن خود بوده و به آن عشق بورزید، فراموش نکنید که بدن هریک از ما داستان منحصربهفرد و زیبای خود را دارد.