کمالگرایی در روانشناسی ویژگی شخصیتی است که خصوصیات آن با تلاش فرد برای بیعیب و نقص بودن و تنظیم استانداردهایی برای بالا بردن سطح عملکرد توصیف میشود.
در شکل کمالگرایی ناسازگار، افراد به تلاش برای رسیدن به یک ایدهآل دستنیافتنی یا اهداف غیرواقعبینانه سوق داده میشوند، که اغلب منجر به افسردگی و عزتنفس پایین میشود. در مقابل، کمالگرایی سازگار میتواند به افراد برای رسیدن به اهداف خود انگیزه بدهد و باعث شود که این افراد از تلاش خود لذت ببرند.
تفاوت کمالگرایی در روانشناسی و معنویت
برخلاف متخصصان روانشناسی که کمالگرایی را یک میل به بینقص بودن تلقی میکنند و امروزه مذموم شمرده میشود و آن را مانعی برای شادکامی در نظر میگیرند، کمال در دیدگاه معنوی بهگونهای متفاوت معنا میشود.
آن یک میل درونی و فطری است که ما را به نهایت چیزی که میخواهیم میرساند. حالتی از بودن نیست بلکه حالتی از شدن است. در حقیقت، کمالگرایی، پایداری اراده در به دست آوردن کیفیت مطلوب موجودیت معنوی، ذهنی، فیزیکی و مادی است. کمالگرایی پیروی از اصول و ارزشهای معین برای پیشرفت و بهبود تمامی جنبههای انسانی معنی میشود.
کمالگرایی ناسازگار
گاهی کمالگرایی با رفتارهای وسواسگونه اشتباه گرفته میشود. مثلاً کسی که مرتبا نشخوارهای ذهنی درباره تمیزی دارد و سعی میکند محیط اطرافش را منظم نگه دارد، لزوماً کمالگرا نیست.
یا مثلاً اشخاصی هستند که شرایط زندگیشان را بر مبنای یک استاندارد بیرونی مشخص سنجش میکنند. اینکه ماشینشان فلان مدل نیست یا در خانه رویاییشان زندگی نمیکنند، احساس نارضایتی دارند. آنها مرتبا زندگیشان را با دیگران مقایسه میکنند و از اینکه داشتههایشان با دیگران برابر نیست، احساس ناخشنودی دارند.
گروهی دیگر هستند که کمال را در رفتار دیگران با خودشان میبینند و از اینکه میبینند با آنها به آن شیوهای که میپسندند، برخورد نمیشود، احساس نارضایتی میکنند. اینها معتقدند شرایط همیشه باید یکسان و به نفع خودشان باشد و این دیگران هستند که باید خواستههای آنها را برآورده کنند.
بخشی دیگر از افراد در رویای کمالگرایی هستند؛ افراد موفقی هستند که در یک یا دو بخش از جنبه زندگی خود موفقیتهایی به دست آوردهاند و حالا انتظار دارند که بخشهای دیگر زندگیشان هم به همان خوبی باشند.
گروه دیگر کمال را دور از دسترس تعریف کردهاند با معیارهای سختگیرانه که عملاً دسترسی به آن آسان نیست و هر روز مایوستر و ناامیدتر میشوند. اینها هیچگونه انعطافی را برنمیتابند، شناخت درستی از خود و توانمندیهایشان ندارند و استانداردی که تعیین کردهاند بسیار ایدهآل است؛ اما همچنان اصرار دارند که خود را در آن جایگاه تصور کنند.
ریشههای کمالگرایی ناسازگار
یکی از دلایل بسیار مهم در شکلگیری کمالگرایی، تعریف و تمجیدهایی است که از دیگران دریافت میکنیم. پژوهشها نشان میدهند افرادی که دستاوردهای بیشتری دریافت کردهاند، بیشتر در معرض این میل قرار دارند. از طرفی، ترس از تأیید نشدنها احساس بیکفایتی و نالایق بودن را ایجاد میکند.
البته روانشناسان ریشه مفهوم کمالگرایی را عاملی بهخصوص ندانسته و ترکیبی از عوامل وراثتی و محیطی را در بهوجود آمدن این میل دخیل میدانند. از نظر آنها، مواردی مثل اختلال وسواس یادگیری، داشتن والدینی کمالگرا، انتقادگر یا سختگیر و داشتن تجربه ترس و رفتارهای ناسالم در دوران کودکی، همه و همه میتوانند در کمالگرا شدن فرد تأثیر داشته باشند.
البته عوامل شناختی نیز در شکلگیری و بروز کمالگرایی تأثیر بسزایی دارد. بهطور مثال، افرادی که تفکر ایستایی دارند و شکست را پایان راه میدانند یا اهل رقابت و برتریجویی هستند، تمایل بیشتری به سوی کمالگرایی دارند. از طرفی، افراد دارای نگرش پویا معتقد هستند که موفقیت یک عملکرد جمعی است و با آغوش باز به سمت چالشها حرکت میکنند.
چگونه میتوانیم بر کمالگرایی ناسازگار غلبه کنیم؟
- دلیل اصلی و بنیادی میل به کمالگرایی را در خود پیدا کنید و سعی در رفع آن داشته باشید.
- گامبهگام تغییر کنید: وقتی شما بایدهای زیادی برای خودتان تعیین میکنید، در واقع باعث ایجاد ترس، مقاومت و بیحرکتی در خود میشوید. بنابراین، هرگاه میل شدید به برتر بودن پیدا کردید، از خود بپرسید: «من چه احتیاج و خواسته واقعی دارم؟»
- تفکر همه یا هیچ را کنار بگذارید: بین تلاش کردن برای انجام کاری بهصورت درست با بینقص بودن فرق بگذارید. به خاطر داشته باشید که ما از شکستهایمان یاد میگیریم.
- اهداف خود را بر اساس واقعیت تعیین کنید: مهم است که بدانیم چه چیزی میخواهیم و برای رسیدن به آن چه داشتههایی داریم.
- از خرد خود کمک بگیرید: مهم است که بدانیم برای چه کاری با چه درجهای از اهمیت چه میزان انرژی مصرف کنیم.
- برای کار خود معنایی عمیق پیدا کنید: سعی کنید بهجای اینکه دائماً به نتیجه و موفقیت فکر کنید، به این بیندیشید که این کار برای شما چه معنایی دارد.