طبق نظر سازمان بهداشت جهانی سلامت روان شامل: بهزیستی ذهنی، توانمندی، خودمختاری و خودشکوفایی تواناییهای فکری و عاطفی فرد است. پس میتوان گفت سلامتی صرفا فقدان بیماری یا ناتوانی نیست.
اگر به پزشک مراجعه کنیم و پزشک به ما بگوید بر اساس آزمایشات انجام شده ما هیچ بیماری نداریم، بدین معنی نیست که ما از سلامت کامل برخوردار هستیم، بلکه هنوز هم باید برای بهبود عملکرد قلبمان ورزش کنیم، برای داشتن وزن متعادل رژیم غذایی مناسب داشته باشیم و برای داشتن ریههای سالم هوای خوب استشمام کنیم و غیره. در مورد سلامت روان نیز، این که ما اختلال روانی نداریم به این معنی نیست که نباید برای شکوفایی و توانمند سازی خودمان تلاش کنیم.
بر همین اساس، در مجموعه مقالاتی تحت عنوان هنر نیکزیستی در مورد اینکه چطور میتوانیم از سلامت روان بهتری برخوردار باشیم، صحبت خواهیم کرد. در این نوشتار ابتدا ما به این موضوع میپردازیم که مهمترین قدم برای بهبود عملکرد خود، این است که بپذیریم همه چیز از خود ما شروع میشود.
دنیای متغیر اطراف ما
ما انسان ها مرتبا در حال تغییر و تحول هستیم. از صبح که چشمانمان را باز میکنیم احساسات، افکار و هیجانات ما در حال تغییر شکل هستند. کمی که بیشتر دقت میکنیم میبینیم که این فعل و انفعالات روانی به خارج از ما گسترش مییابد و در شکلهای مختلف ارتباط با دیگران و جهان اطراف ما خودشان را نشان میدهند. در این زمان است که ما بزرگترین سوال را از خودمان میپرسیم؛ من چگونه میتوانم بر این تغییرات اثر بگذارم.
مثلا وقتی از چیزی عصبانی میشویم چگونه میتوانیم آرامش خود را مجدد بدست آوریم؟ یا وقتی با دوست یا همکار خود دچار چالش میشویم چطور آن تعارض را حل کنیم و یا ارتباطمان را از نو شکل دهیم.
فیلتر ارزشگذاری
تئوری انتخاب به ما میآموزد که تمامیاطلاعاتی که در معرض آن هستیم چه در ارتباط با خودمان یا دیگری، قبل از آن که از فیلتر ارزشگذاری استفاده کنیم، مسائل به خودی خود ارزش خنثی دارند و فقط اطلاعات محض هستند. در لحظه ارزشگذاری است که تصمیم میگیریم آیا این اطلاعات برای ما خنثی بماند یا این که حس خوب یا بدی داشته باشیم.
اپیکتتوس فیلسوف رواقی ( ۵۵م-۱۳۵م) نیز به خوبی به این موضوع اشاره کرده است که مسائل به خودی خود نمیتوانند به ما صدمه بزنند یا مانع ما شوند بلکه این شیوه برداشت و تفسیر ما از وقایع و رخدادهاست که ما را ناراحت، عصبانی یا خوشحال میکند.
رفتن به فراسوی اتفاقات
ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا این بدین معنی است که هیچ موضوع ناراحتکنندهای اطراف ما وجود ندارد؟ پس چرا ما این همه در زندگی دچار رنج و اندوه میشویم؟ آیا میتوانیم اتفاقات ناگوار زندگیمان را انکار کنیم و بگوییم هیچ کدام از آنها اتفاق نیفتاده است؟
درست است شاید ما نتوانیم اثرات منفی خاطرات گذشته را فراموش کنیم؛ شاید کنترلی بر رویدادهایی که در اطراف ما میگذرد، نداشته باشیم. اما میدانیم هر چیزی در این دنیا علاوه بر جنبه منفی، جنبه مثبتی هم دارد. شاید این اتفاقات درسهایی برای یادگیری و فرصتهایی برای ما فراهم کرده است. با نگاهی مجدد به گذشته، خیلی دشوار نیست که که هدف متعادلکننده درد و رنجهای خود را پیدا کنیم. اما مانند هر مهارت یا عادت دیگری، به تمرین و تکرار نیاز دارد.
مدیریت اتفاقات پیرامونمان
پس اگر مجددا این پرسش را مطرح کنیم که چگونه میتوانیم بر تغییرات اطرافمان اثر بگذاریم، پاسخ ساده این است که از خودمان شروع کنیم. ایجاد رابطه سالم و مثبت با خود. از خودمان بپرسیم چه چیزهایی را دوست داریم؟ چه چیزهایی را دوست نداریم؟ چه چیزهایی تحت کنترل ما است و چه چیزهایی تحت کنترل ما نیست؟
هر چالشی در زندگی ما فرصتی است برای اینکه به درون خودمان نظری بیندازیم و درک کنیم چه نقاط قوت و ضعفی داریم. دردها و محنتها فرصتی است برای اینکه به ظرفیتهای روانی خود پی ببریم. در گیرودار اتفاقات زندگی از خودمان بپرسیم چه منابعی برای رویایی با این مسئله در اختیار داریم، چه چیزهایی است که باید تغییر دهیم و چه چیزهایی را باید بپذیریم و آیا به صبر و تحملمان نیاز است.
همانطور که زمان میگذرد یاد میگیریم منابع درونی خود را با شرایط بیرونی منطبق کنیم و دیگر تمایل نداریم در برخورد با رخدادهای زندگی خویشتنداری خود را از دست بدهیم. در گام بعد به سراغ این میرویم که چگونه میتوانیم خالق اعتبار و ارزشهای خودمان باشیم و اینکه هیچ چیزی نمیتواند ما را متوقف کند یا عقب نگه دارد، چرا که این اراده است که تحت کنترل ماست.
ادامه دارد…
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست