برخی از دانشمندان معتقدند که بیحوصلگی نشانهای برای تغییر است. یعنی نشان میدهد که فعالیت قبلی برای فرد جذاب یا معنادار نیست و او باید توجهش را به چیزی رضایتبخشتر معطوف کند.
علائم بیحوصلگی گاهی با حسی از ناامیدی، خستگی و حسی از خلأ همراه است. وقتی حوصله ندارید، ممکن است تمرکزتان را از دست بدهید و نسبت به اتفاقات پیرامونتان بیعلاقه باشید. در این حالت، ممکن است احساس بیهدف بودن، بیمعنایی یا تحریکپذیری به شما دست بدهد.
در رمان کسالت نوشته آلبرتو موراویا، شخصیت اصلی داستان، کسالت را کمبود واقعیت و معنای زندگی توصیف میکند. او آن را از بین رفتن ناگهانی سرزندگی میداند، بهطوریکه گویی یک گل در چند ثانیه پژمرده و به گرد و غبار تبدیل میشود.
انواع بیحوصلگی:
- بیحوصلگی موقعیتی: وقتی فرد در یک شرایط خاص احساس کسالت میکند.
- بیحوصلگی شخصیتی: افرادی که بیشتر مستعد کسالت هستند. این نوع کسالت با کنترل ضعیف خود، اضطراب، افسردگی و سوءمصرف مواد مرتبط است.
اما اگر برای شما سؤال است که چرا حوصلهام از هر کاری به سرعت سر میرود؟ شاید جوابش این باشد که عوامل زیادی در احساس بیحوصلگی دخیل هستند؛ از جمله کاهش تحریکات ذهنی یا فقدان کنترل بر فعالیتهای روزانه. یا شاید به دلیل انجام فعالیتهای تکراری و غیرچالشبرانگیز باشد. یا اینکه نسبت به کارهای خود ذهنآگاه نیستید، به عبارتی مکانیکی و بدون حس آن را انجام میدهید یا شخصیت هیجانخواه و برونگرایی دارید. یا بهقول برخی رواندرمانگران نشأتگرفته از اضطراب یا اهمالکاری باشد.
اما فلاسفه رواقی دلیل دیگری را برای بیحوصلگی ارائه میدهند. فلسفهٔ رواقی یک مکتب فکری یونانی است که بر خودکنترلی، پذیرش واقعیت، و زندگی مطابق با طبیعت و عقل تأکید دارد. رواقیان معتقد بودند که احساسات منفی نتیجهٔ قضاوتهای نادرست ما هستند و با پرورش خرد و فضیلت میتوان به آرامش درونی و آزادی از رنجهای ذهنی دست یافت. آنها بر این باور بودند که کنترل ما فقط بر افکار و اعمال خودمان است، نه بر رویدادهای بیرونی؛ بنابراین باید بر آنچه که در اختیارمان است تمرکز کنیم و نسبت به باقی مسائل بیتفاوت باشیم.
آنها معتقدند که علت بیحوصلگی را میتوان در عدم خودکنترلی و عدم مدیریت زمان دانست. مثلاً وقتی که من توانایی به تعویق انداختن لذتهای آنی را ندارم و ذهن خود را بهصورتی تربیت کردهام که باید مرتباً در معرض محرکهای محیطی قرار بگیرم، مسلم است که بهسرعت حوصلهام سر میرود و توانایی تمرکز بر روی مسائل جدی را ندارم. یکی از عوامل پرقدرت در تربیت چنین ذهنیتی، استفاده بیرویه از فضای مجازی است. واضح است که وقتی ما عادت کرده باشیم ویدئوهای یکدقیقهای ببینیم، بسیار سخت خواهد بود که خود را ملزم به دیدن فیلمهای کلاسیک کنیم و بهسرعت احساس بیحوصلگی میکنیم. یا وقتی عادت به محیطهای شلوغ شهری و پرهیاهو داشته باشیم، موقع بودن در طبیعت و سکوتهای طولانی احساس معذب بودن میکنیم.
فلاسفهی رواقی اما پیشنهاد جذابی برای از بین بردن بیحوصلگی دارند. آنها معتقدند نوشتن بسیار کمککننده است. مارکوس اورلیوس معتقد است که هنگام نوشتن، روزانه سه سؤال از خود بپرسید:
- امروز چه فکری کردم؟
- امروز چه اتفاقی افتاد؟
- امروز چه کاری انجام دادم؟
از این طریق، شما ابتدا ذهنآگاه میشوید و به ارزیابی خود میپردازید، سپس نقاط قوت و ضعف خود را پیدا میکنید و مسیر خود را مشخص میکنید و اگر نیاز باشد چیزی را کم یا اضافه کنید، بهخوبی برای شما مشخص خواهد شد. بهنظر میرسد که با چنین ذهن فعالی، کمتر دچار بیحوصلگی شوید.
فواید بیحوصلگی
بیحوصلگی زنگ خطری است که به ما اعلام میکند وقت تغییر و ایدههای جدید است. بیحوصلگی میتواند نشانهای باشد که به ما میگوید زندگی برایمان بیمعنی شده و وقت آن رسیده که معنایی پیدا کنیم. همچنین میتواند فرصتی برای کشف علایق، افزایش خلاقیت و ایجاد تغییرات مثبت باشد. یا اینکه هدفی برای خود تعیین کردهایم اما به نتیجه نرسیده، ناامید و خسته رهایش کردهایم، اما بعد از یک دورهی بیحوصلگی به راهحل خلاقانهای میرسیم و وارد عمل میشویم.
فقط نکتهی مهم این است که ما نسبت به بیحوصلگی خود آگاه باشیم؛ وگرنه این تغییرات خودبهخود به وجود نمیآید. از تغییرات کوچک شروع کنید، مانند تمیز کردن اتاق، گوشکردن به یک موسیقی جدید، تا فعالیتهایی کمی بیشتر مانند یادگیری زبان جدید، ورزشکردن یا سفرکردن و در نهایت شاید تغییر سبک زندگی.
مهم است که ما دلیل بیحوصلگی خود را بدانیم. شاید بیش از اندازه در گذشته گیر کردهایم، یا اهداف ما با توانمندیهای ما سازگار نیست، یا از نظم و انضباط شخصی خوبی برخوردار نیستیم، یا از تجربههای جدید هراس داریم. دلیل، هرچه باشد، سعی در تغییر آن داشته باشیم.