فرزندان در بستر خانواده به دنیا میآیند، میآموزند، بالنده میشوند و خودشان تشکیل خانواده میدهند. این روال بهوجود آمدن جامعه است. از ابتدای شکلگیری جامعهها بشر همیشه به این موضوع پرداخته است که چگونه میتوان تجربیات و اطلاعات یک نسل را به نسل بعدی منتقل کرد. در عصری که ما به سر میبریم دریافت اطلاعات تنها در بستر خانواده یا قبیله اتفاق نمیافتد. بلکه فرزندان میتوانند هر آنچه که نیاز دارند از مسیرهای گوناگون تأمین کنند. این میتواند هم مثبت باشد و هم منفی. اما هرچقدر اطلاعات پیرامون ما متنوع و جذاب باشد باز هم خانواده بهعنوان اولین و مهمترین نهاد اجتماعی است که میتواند در زمینه آموزش و تربیت نسل آینده عمل نماید. تنها کافی است اعتمادبهنفس از دست رفته خانوادهها را به آنها بازگردانیم.
چالشهای خانواده در عصر اطلاعات
امروزه مرتبا به پدرها و مادرها گفته میشود که شما برای تربیت فرزندان خود از دانش کافی برخوردار نیستید، این نسل متفاوت از نسلهای قبلی است و برای داشتن فرزندی متعادل و موفق نیاز است که علوم بهروز را بدانید و از مشاوران کمک بگیرید. قدرت نفوذ مدارس، رسانهها و مؤسساتی که در کار آموزش هستند به قدری زیاد شده که عملا کار تربیت و پرورش را از دست خانوادهها ربودهاند و آنها را دچار ترس از آینده کردهاند. ترس از اینکه فرزند اگر فلان آموزش را دریافت نکند از همسالان خود عقب میافتد و یا نمیتواند در آینده عملکرد مناسب داشته باشد. مسلم است که نمیتوان انکار کرد ما در عصری زندگی میکنیم که اطلاعات زیادی در حال جابهجا شدن است و ما همیشه این اضطراب را داریم که از این گردونه خارج شده و تنها و منزوی شویم.
نیازهای ارتباطی کودکان
اما بگذارید نکتهای را مورد توجه قرار دهیم. اینکه ما انسان هستیم و خواهان برقراری ارتباط. اصول اولیه هیچگاه تغییر نمیکند. مثلا بشر هیچگاه نبوده که خواهان برقراری ارتباط نباشد و هیچگاه از طریق خصومت و دشمنی نتوانسته این ارتباط را برقرار کند. همیشه یک میزان از همدلی، ازخودگذشتگی و احترام برای شروع یک ارتباط لازم است. آیا این اصول تغییر کردهاند؟ خیر. پس جامعه بشری هر چقدر هم تغییرات داشته باشد و انسانهای امروز با دیروز متفاوت باشند باز هم اصول همان است که هست.
اگر از کودکی بپرسید که چه میخواهد ممکن است بگوید که دوست دارم با دوستانم بازی کنم و لذت ببرم، یا دوست دارم یاد بگیرم کارهایم را خودم انجام دهم، یا دوست دارم در مدرسه خوب درس بخوانم و در آینده موفق باشم. برای تمامی این فعالیتها کودک نیاز دارد که ارتباط برقرار کند، نیاز دارد چالشهایش را حل کند و عملکرد مناسبی داشته باشد.
هوش هیجانی و اهمیت آن
روانشناسان و متخصصین حوزه آموزش کودک و نوجوان امروزه به این نتیجه رسیدهاند که در کنار هوش و استعداد کودکان به هوش هیجانی نیاز است. هوش هیجانی به معنی توانایی شناسایی و مدیریت احساسات خود و دیگران است. در واقع هوش هیجانی به معنای توانایی مهار احساسات و بهکاربردن آنها در کارهایی مانند تفکر و حل مسأله است. بعد از اینکه کودک و نوجوان میآموزد که برای برقراری ارتباط سازنده نیاز است احساسات را بشناسد و آن را مدیریت کند، در مرحله بعد با چالش بزرگی مواجه میشود: نقطه تعادل کجا قرار دارد. وقتی منافع ما در تضاد با منافع دیگری است، وقتی با سیلابی از هیجانات منفی مواجه میشویم چه چیزی است که از ما محافظت میکند؟
هوش اخلاقی، مکمل هوش هیجانی
اینجاست که باز هم متخصصین سعی کردند پاسخی قانعکننده داشته باشند. آنها این بار درباره هوش اخلاقی صحبت کردند. هوش اخلاقی یعنی توان تشخیص درست از نادرست. یعنی داشتن توانایی تشخیص درد و رنج دیگران، مهار بیرحمی در خود، مهار وسوسهها و بهتعویقانداختن کامجویی، گوشدادن بیطرفانه، پذیرش تفاوتها و پیبردن به ارزشهای گوناگون، همدل بودن و رفتار محترمانه و ناشی از دیگران است. بهنظر میرسد هوش اخلاقی قدرتی است که فرزندانمان در مقابله با فشارهای منفی نیاز دارند و به آنها این امکان را میدهد که بدون حضور یک بزرگسال درست رفتار کنند. خوشبختانه هوش اخلاقی اکتسابی است و باید آگاهانه آن را تقویت کرد. لذا ما در یک رشته مقالات تحت عنوان هوش اخلاقی نیاز کودک امروز به ویژگیهای آن میپردازیم به این امید که بتوانیم زیر بنای لازم برای پرورش شخصیت استوار در فرزندانمان را فراهم آوریم.
ادامه دارد…